سیموئه می گه من تو هر
مغازه می رم چشمم فقط فلن اوبراین رو می
گیره. می
گم این یه جور بیماریه که.....
بیچاره هول می شه،
رنگین کمون می شه و میاد توضیح بده که من
ادامه می دم دانشجوهای سیکل سه بهش
گرفتارن. منم
همه آدم ها رو شبیه متن می بینم!
مثل دانشجوهای
پزشکی که سالای اول همه بیماری ها رو تو
خودشون تشخیص می دن.
یه نفس راحت می
کشه. احتمالا
فکر کرده واقعا یه بیماری روانی رو می
خوام توضیح بدم!
پ. ن.
۱ سیموئه پرتغالی
هست. می
گفت چقدر شما تو اخبارین.
چقدر زندگی تون
اونجا باید هیجان انگیز باشه.
تو پرتغال هیچ وقت،
هیچ اتفاقی نمی افته!! آخه
اینم حسودی داره!!!
پ. ن.
۲ چرا دیکته پرتغال
باید با پرتقال فرق داشته باشه؟
No comments:
Post a Comment