Monday, 23 January 2012

نامه های سرگردان ۶


نمی داند که چرا به دستهایش خیره ام. می گوید و می گوید. گوش می کنم و نگاه می کنم به انحنای ناخن ها. دستهایت اینجاست. تو اما مدت هاست که نیستی.

ساکت ام. دلداری ام می دهد. ساکت ام. اشک خیره سری پایین می سُرد. می گوید نگاهش کنم. نگاهت اینجاست. خودت اما مدت هاست که نیستی.

حرف می زنند. نگاه می کنم. شگفت زده می پرسد چرا. لحن صدایت اینجاست. تو اما مدت هاست که نیستی.

نمی داند چرا به خنده می اندازمش هر بار. نمی داند خنده اش پژواک تو را دارد. طنین خنده ات اینجاست. تو اما مدت هاست که نیستی.

هر وقت بی چاره ام سر می رسد. جوابی است بر خیلی از سوال های من. تو را در او بارها دیده ام. مهرت اینجاست. خودت اما مدت هاست که نیستی.

اشک هایش را در تنهایی می بینم. از اندوهش حرف می زند. نمی داند آشناست. غصه هایت اینجاست. هرچند تو مدت هاست که نیستی.

کفش هایش نخودی است. پاشنه های سه سانت. نمی داند چقدر شبیه تو گام برمی دارد. قدم هایت اینجاست. تو اما مدت هاست که نیستی.

ترس ندارد از ترس. کمک که لازم باشد، بال درمی آورد. بی پروایی ات اینجاست. خودت اما مدت هاست که نیستی.

در را به رویم باز می کند. آراسته. کت و دامن پوش و موهایی به رنگ تو. نمی داند که چقدر این درگشودن برای من لذت بخش است. هرچه باشد تصویر کامل تری است از تو. لباس پوشیدنش و قد و هیکلش و بیضی صورتش و شغلش و منطقش گاهی. سایه ای از تو اینجاست و خودت مدت هاست که نیستی.

سوارم می کند. رنوی کوچک سبزی دارد. نمی داند که تو قرمز این ماشین را داشتی. فرصتی گیر می آورم و جلو می نشینم. دیگر پاهایم به زمین می رسند و از بالای داشبرد بیرون را می بینم. وقتی پیاده می شود، آهنگی را که می خواندی زمزمه می کنم. خاطره هایت اینجاست. خودت اما سالهاست که نیستی.

کسی نفهمید که چرا ناگهان در جمعی دلم می گیرد و گوشه ای می خزم تا بغضی نترکد و شادی گروهی را بهم نزند؛ که چرا حرکت دستی می تواند اندوهناک باشد یا قهقهه خنده ای یا آغوش محکمی. کسی نمی داند که در لحظه هایی که تو اینجایی، نبودت هزار بار بزرگ می شود. ببخش مرا. نمی توانستم از دستت بدهم. تکه تکه ات کردم و نگاهت داشتم. در هر کسی چیزی از تو دیدم و به خوشبختی اندکی راضی شدم؛ تکه صدایی یا درخشش نوری یا تاب گیسویی. طنین خنده ای یا نگاه شادمانی یا آغوش پناه بخشی. چنگ انداختم به تکه ها تا تو را از نو بسازم. تکثیر شده ای در هزاران چهره، در بیشمار حرکت، در ابدیتی از ناآشنایان آشنا. تو تا همیشه اینجا با منی، هرچند مدت هاست نیستی.

No comments:

Post a Comment