Friday, 28 December 2012

از میشل هانگه گریزی نیست!!!

 
می تونی به روی خودت نیاری که هانکه واقعیت با بی رحمی می کوبه تو صورتت، ولی وقتی دوستت می گه روبان سفید رو دیدی؟ اصلا اغراق نیست! من اون طوری بزرگ شدم! چطوری می خوای خودت رو گول بزنی؟

پ. ن. ۱ یکی از هدیه هایی که گرفتم پیانیست بود! رسما ضعف کردم! دوستم گفت فیلمش رو دیدی، نه؟ کتابش رو بخون! بسیار بهتره! و فیلم منو دق داده بود شونصد بار!

پ. ن. ۲ این دوست منم دل خجسته ای داره ها! کتاب رو به فرانسه برا من گرفته، بعد می گه امیدوارم یه روز آلمانی اش رو بخونی!! یعنی اگر من یه روز آلمانی ام در حد فرانسه فعلی ام بشه، رو ابر نود و هشتم جلوس می کنم، پایین هم نمی ام! چه برسه اینکه یه روز بتونم یه رمان آلمانی بخونم!

پ. ن. ۳ در راستای بالا (خودتون بگردین راستاش رو پیدا کنین! همه چیزو باید گفت؟ اِ!!!) اینا از من پرسیدن بهار به پارسی مونثه؟ (تو فرانسه مذکره!) منم ناپرهیزی کردم، گفتم تو پارسی که مونث و مذکر نداریم ولی تصویرهای فرهنگی اش مونثه! آقا باید قیافه اینا رو می دیدین! مخصوصا این آلمانی ها که خنثی هم دارن! یعنی انقدر شگفت زده شدن که یه زبون هست که مونث و مذکر نداره و منو سوال پیچ کردن که نزدیک بود به کت و شلوارهای بارنی قسم بخورم که نداریم خب!! چیکار کنم اونوقت؟ می خواین الان شهرگمو بزنم؟

پ. ن. ۴ بامزه نیست که ما زبونمون مونث و مذکر نداره، بعد تمامی ابعاد دیگر زندگانی مون روی مونث و مذکر می چرخه!!

پ. ن. ۵ این پ. ن. تنها به منظور در آوردن حرص شماست و هیچ ارزش دیگری ندارد!!

No comments:

Post a Comment