Wednesday, 19 December 2012

می خواین منو آدم بزرگ به حساب بیارین لطفا؟

 
ایرانی بازی اساسی! میگم (خیلی با احتیاط میگم) مطمئنین؟ میگه آره! میگم (اینبار لب ورچیده می گم! با همون قیافه ای که بستنی چکه کن عقیده داره شبیه دوران مظلومیت گربه چکمه پوشه!) هیچ راهی نداره؟ خانومه در حالیکه خنده اش گرفته می گه نه راه داره. من مخصوصا بهت نمی گم! دختر جون مگه نیومدی اینجا درس بخونی؟ خب نمی تونی بیشتر از این کار کنی! تو دلم می گم اومدم درس بخونم. اما شما که اسمشو نبری ندارین که پول مملکتتون رو چنان به زمین بزنه که رستم خجالت زده دیو سفید بشه. (خداییش صنایع ادبی رو حال می کنین؟) مغزم با سرعت ده سال نوری حرکت می کنه و احتمالا یه چلچراغ بالای سرم دیده می شه. میگم اگر برم ازشون نامه بگیرم چی؟ میگه باید تضمین بدن. راضی شون کن نامه بنویسن. با یه لبخند گربه چشایری می گم مرسی. خدافظ. خانومه هنوز نتونسته خنده اش رو از قیافه گربه چکمه پوشی من جمع و جور کنه. میگه خدافظ..

No comments:

Post a Comment