Wednesday, 26 December 2012

سندرم شلمان

 

جمعه ساعت ۶ رسیدم خونه و از جمعه هر کی زنگ زده اولین جمله اش این بوده که آخی خواب بودی؟ و دومین این که الان؟ یعنی تازه دارم از خستگی مفرط می رم رو خستگی معمولی که میشه کار کرد و زنده موند!!! هر چند ساعت یکبار مثل شلمان وسط یه کاری خوابم می گیره و چون خونه ام، می گیرم می خوابم. مینا دچار شگفت زدگی مزمن شده که من چه مرگمه! خودم هم موندم که این یک ماه چه بلایی سر من اومده که هر سه ساعت یک بار بیهوش می شم!! امروز شاهکار بودم! لباس پوشیدم که برم بیرون و یه دفه خوابم گرفت و با لباس بیرون گرفتم خوابیدم و یه دفه دیدم ساعت ۶ بعد از ظهره! اینجام که ۵:۳۰ هوا تاریکه و ترجیح دادم بمونم خونه! اون سرماخوردگی آخر هم یه طرف که باعث شده من نقص فنی پیدا کنم و تصویرم بدون صدا پخش شه!! خلاصه که سال تموم شد و من هنوز نرفتم تو بازارهای کریسمس بچرخم و لذت ببرم که هنوز یه جاهایی از دنیا، مردم با شادی و بدون ترس سالشون رو نو می کنن! پوزش از اونایی که بهشون قول عکس داده بودم. سعی می کنم امروز فردا برم یه گشتی بزنم ولی خب روشن کردن درخت و سرودها و کاروان های هرروزه رو از دست دادم دیگه!


No comments:

Post a Comment