Saturday, 1 December 2012

Wuthering Heights


Catherine Earnshaw, may you not rest as long as I am living. You said I killed you--haunt me then. The murdered do haunt their murderers. I believe--I know that ghosts have wandered the earth. Be with me always--take any form--drive me mad. Only do not leave me in this abyss, where I cannot find you! Oh, God! It is unutterable! I cannot live without my life! I cannot live without my soul!
 
                                                            HeathCliff 

 

فکر کنم بار اول که این رمان رو خوندم ۱۴-۱۵ سالم بود. مطمئنم قبل از برادران کارامازوف خوندمش. تو همون بیست صفحه اول عاشق هیت کلیف شدم. انقدر که هیت کلیف رو دوست داشتم از کتی خوشم نمی یومد. بار اول پارسی هم خوندمش. بعد ها تو دانشگاه دوباره خوندمش و باز وزن عاطفی رمان مبهوتم کرد، منی که اصولا با رمان های عاشقانه میونه خوبی ندارم و غرور و تعصب یا جین ار رو فقط به خاطر هوش نویسنده و جمله های محشر کنایی تحسین می کنم. هفته پیش، این بار با بچه هایی که همسن اون موقع من اند، رسیدیم به این صحنه و باز با تعجب دیدم دارم از درون می لرزم. چقدر این جمله قشنگه و چقدر قشنگ تره که می دونی حتی روح کتی هم به آرامش نمی رسه و همون طور که هیت کلیف در لحظه مرگش آرزو می کنه، برمی گرده و با این حال هیچ وقت هیت کلیف نمی بیندتش. انگار به خاطر بازی که با ادگار و ایزابلا کردن محکوم اند که تا ابد به هم نرسن در حالیکه حتی مرگ هم از هم جداشون نمی کنه. بلندی های بادگیر با ضد قهرمان مرموز تاریکش و رابطه عشق و نفرتی معرکه شخصیت ها، هنوز بعد از دو قرن جز بهترین رمان های عاشقانه است.

پ. ن. خیلی از بچه هایی که غر می زدن که باز هم کلاسیک، رمان رو بعد از دو هفته تموم کردن. کرل در جواب قیافه شگفت زده من گفت نمی تونستم بذارمش زمین. می خواستم ببینم چی می شه و بلندی های بادگیر یه رمان کلفت دو جلدیه!!

 

No comments:

Post a Comment