دستم رو که محکم گرفتی،
با تقلا دارم می کشم عقب!
جواب هر سوالت رو
کوتاه تر از قبلی می دم!
کم کم نزدیکه با
زبون اشاره حرف بزنم! تلفنم
همراهم نیست! خودکار
و کاغذ ندارم که شماره ات رو بنویسم!
ای میلم مشکل داره!
رو فیس بوک نیستم!
سرم شلوغه!
نمی تونم بیرون
ببینمت! تو
گروه نمیام! تو
کتابخونه مشخصی کار نمی کنم!
داری حرف می زنی و
من دارم رو برد رو می خونم!
حرف اسمشو نبر رو
پیش می کشی و من زهرخند می زنم که اگر
خواستی با ایرانی ها دوست بشی، اسمش رو
نبر!! تعریف
که عمرا!! آخر
سرم رو گرم می کنم به راهنمایی پسر تازه
واردی که دنبال دبیرخونه می گرده!
نمی خوای بفهمی
پسر جان؟ همه چیز رو باید گفت؟ اِ؟
پ. ن.
نتیجه اخلاقی:
یادتونه بارنی می
گفت دخترا تو کمتر از هشت صدم ثانیه تصمیم
می گیرن که از کسی خوششون میاد یا نه؟ این
اتفاق برا من تو یک هشتم این زمان می افته!!
مشکل اینه که این
عرب ها یا خیلی پررو اند یا از بیخ عرب
اند!! وقتی
طرف دانشجوی گروه نیست، من معمولا مستقیم
تو چشماش زل می زنم و می گم Vous
n'êtes pas mon style d'homme (همیشه
هم با ضمیر جمع!!)! شتر
مرد! حاجی
خلاص! (باز
به اون دسته مذکور باید نهصد بار بگی نه
یعنی نه یعنی نه! معنی
اش از یک روش دیگر اقدام بفرمایید نیست!)
اما وقتی مجبورم
تو جلسه ها ببینم یارو رو، سعی می کنم یه
اپسیلون بهتر رفتار کنم!
بعد رو همه جواب
می ده ها! این
ها که به شرق متصلند، یا نفهمن یا نفهمن
(از
نظر من تظاهر به نفهمی هم یه جور نفهمیه!!).
No comments:
Post a Comment