Wednesday, 10 October 2012

یازدهِ دهِ دوازده!!

 

داریم می ریم بیرون که دوستم میگه ِاِ این پسره! من اصولا پسری نمی بینم و یه دختره اتفاقا جذاب! رو نشون می ده و می گه این! تنها ترنسی که من تو این شهر دیدم! اگر نگفته بود امکان نداشت من بفهمم این دختر نیست. (بین خودمون باشه من چیزهای واضح تر از این رو هم روزانه نمی بینم!) دوست گی زیاد داشتم و دارم ولی این اولین ترنسیه که می بینم. (تعجب داره؟ من که تو وگاس زندگی نمی کنم که!) برمی گردم و می بینم داره با لبخند منو نگاه می کنه. احتمالا عادت داره به پچ پچ های همیشگی. گیر می دم که بریم ازش عذرخواهی کنیم. نمی خوام فکر کنه داشتیم مسخره اش می کردیم. ترنس ها اتفاقا برای من قابل احترام اند. همین که انقدر روحت رو عریان کنی و از سرزنش و نگاه های سرزنش یا ترحم بار نترسی، تحسین برانگیزه. دوستم میگه برام جالبه. انگار روح این آدما یه جایی گم شده. سرگردانه. در عرض یک صدم ثانیه هردومون فکرمون می ره طرف متن و در عرض زیر یک صدم ثانیه یه اصطلاح جدید متولد می شه: متن گمشده، متن سرگردان، متن ترنس. چند ثانیه با دهن باز همدیگه رو نگاه می کنیم. این ایده تو پایان نامه هردومون می تونه به شدت تاثیرگذار باشه. جیغغغغغغغغغغغغغغغغ و رسما می پریم هوا!!! تا عصر ایده است که فوران می کنه و ما که با اس. ام. اس. و ای. میل ذوق می کنیم. ایده هایی که همش رو مدیون یه روح گمشده ایم که تو بعد از ظهر پاییزی یازده ده دوازده تو راهرو دانشکده وایستاده بود و لبخند می زند.

 

No comments:

Post a Comment