با دوست تازه داریم
رمان TOC رو
تماشا می کنیم (تازگیا
آدم رمان رو تماشا می کنه!
True story! یعنی این
پست مدرن ها ما رو دق دادن!!)
و دی وی دی طوری
طراحی شده که اگر تا آخر قسمتی که قفلش رو
باز کردی رو نشنوی نمی تونه بری قسمت بعد!
یعنی توماسولا،
نویسنده محترم، انقده به خواننده اعتماد
داشته! یه
قسمت هست که طولانیه و صداش زیر و بیگانه
ایه!! ما
هم خوب داریم فقط ساختار رمان رو زیر و رو
می کنیم! دقیق
که گوش نمی دیم. دوست
تازه می گه صدای این چه جوری کم می شه!!
این صداش مثل … و
همزمان می گیم گاِلمه! یه
دو سه ثانیه با تعجب همدیگه رو نگا می
کنیم. بعد
دوست تازه می گه I knew there
was a reason that I met you!!! منم
همین عقیده رو دارم. یعنی
پایان نامه های شبیه و سلیقه های مشترک و
فرندزهالیکی این طرف، احتمال اینکه هر
دوی ما با اون صدا همزمان یاد ارباب حلقه
ها افتادیم، اونم وسط یه رمان فلسفی اون
طرف!!
Sunday, 30 September 2012
;)
وقتی بار اول دیدم تو
مدیاتک میشه ۱۰ تا کتاب، دو تا فیلم، دو
تا مستند، تو تا موسیقی برای یک ماه گرفت،
اولین فکرم این بود که کی آخه انقدر فرهنگ
بازی می کنه تو یه ماه!! این
مدت هر دفه دیدم آدما با یه چمدون اومدن،
کتاب و دی وی دی پس دادن!!
امروز یه نگاه به
حساب خودم انداختم و فکر کردم اشتباه می
بینم و چیزهایی که پس دادم ثبت نشده!
یه فصل هاوس، یه
فیلم، یه سری ۶ تایی مستند، یه سری سه تایی
ژاک برل، اسنوپی دهه هشتاد، یه رمان، یه
کمیک استریپ تو حساب بود.
تازه اگر در نشر
نگیریم که من همین پیش پای شما سه تا کمیک
و یه فیلم رو پس دادم!! تو
یه ماه بیشتر از اینم میشه فرهنگی بازی
درآورد!
Labels:
Geeks and Freaks,
Me,
Myself and I,
Nerds,
Trivialities
Pygmalion
-->
Director:
Anthony
Asquith,
Leslie
Howard
Starring
Leslie
Howard
Wendy
Hiller
89
min. UK, 1938
من چند بار این اسطوره،
داستان، نمایش، فیلم و تازگی ها هایپرفیکشن
رو خونده/ دیده
باشم خوبه؟ فقط نونصد بار بانوی زیبای من
رو به انگلیسی و پارسی (هر
دو!!! دوبله
اش هم محشره!!) دیدم!!
باز هم دوسش دارم! از گالاتئا تا الایزا، این داستان کهنه نمی شه!
این فیلم که ویژگی خاص
داره. خود
برنارد شاو فیلمنامه رو نوشته و اسکار
بهترین فیلمنامه رو هم بردن (فیلمنامه
دسته جمعیه!). اگر
مثل من بانوی زیبای من رو نونصد بار
دیده باشین و نمایشنامه رو هم خونده باشین،
شباهت ها به شدت به چشم میاد!
اصلا انگار کیوکر
این فیلم رو گذاشته جلوش، بانوی زیبای
من رو ساخته! (به
جز ترانه ها البته!). این
فیلم واقع گراتره! واضحه
دیگه! گفتن
نداشت!
۱. این
لزلی هاوارد همیشه یه قیافه است ها!
اینجا، پایبندهای
انسانی، بر باد رفته!
۲. فردی
خنگه در حد جام جهانی! (می
خواستم بنویسم ه.ئ.ا.ت
د.و.ل.ت!
فکر کردم آخی!
نه اونقد!)
بیشتر شبیه نمایشنامه
است! شاید
هم من هی تو ذهنم با جرمی برت نازنین تو
بانوی زیبای من مقایسه اش کردم!
خداییش فکر کن
بانوی زیبای من رو دوباره تو نوجوونی
ببینی و بفهمی شرلوک هلمز که عاشقشی، همون
فردی عاشق آوازه خوون بانوی زیبای منه!
یعنی آی شوک!!!!
۳. وندی
هیلر بسیار خوبه! حتی
توی بال هم اضطراب و ناهماهنگی الایزا رو
نشون می ده! هم
وندی هیلر و هم لزلی هاوارد کاندید اسکار
بودن!
۴. چقدر
این جمله رو دوست دارم “I sold
flowers. I didn't sell myself. Now you've made a lady of me I'm not
fit to sell anything else.” و چقدر هم
ادری هپبرن، هم وندی هیلر قشنگ اجراش
کردن!
۵. در همون
راستا: If you can't appreciate what you've got, you'd
better get what you can appreciate.
۶
. دلم بانوی
زیبای من خواست! هم انگلیسی،
هم پارسی! این دو تا فیلمِ
من دست هر کدومتون اومده، به جای من امشب
ببینینشون!
Labels:
Cinema,
Geeks and Freaks,
literature,
Me,
Myself and I,
Nerds
:|
خداییش چه احساسی داشتین وقتی
دیدین نیویورک پست درباره اسمش تیتر زده
a piece of shit؟
الف) حقشه
مرتیکه @#$%^&*(*&^%$%^&*(!!!!!
ب) قهقرا رو
گذروندیم. جامعه خبری بین
المللی به خودش اجازه داد مهمترین مقام
کشور رو قهوه ای کنه؟
ج) دلت خوشه
ها!!! چه فرقی می کنه؟
د) گریه!
خنده! گریه!
خنده! گریه!
خنده!....
ه) ــــــــــــــــــــ
پ. ن. می دونین که ما می تونیم به تمام این اهانت ها و فیلم موهن و اینا اعتراض (و حتی شکایت) کنیم اگر یه بند خاص قانونی رو تو اساسنامه سازمان ملل امضا کرده باشیم؟ که نکردیم احتمالا چون ما رو ملزم می کنه خودمون هم به دیگران اهانت نکنیم؟ مثلا هی برای ملت های متفاوت مرگ آرزو نکنیم؟ خودم کردم که..... بگین (ewwwwww!! یادم افتاد قرا ئتی این هفته گفته بود پسرا راه بیفتن زن های بیوه رو صیغه کنن! نمی خواد بگین! خودتون ضرب المثل رو کامل کنین!)
Saturday, 29 September 2012
---
یه ضرب المثل چینی هست
که هیچی نمی گه!! آدم
ها وقتی حرفی برای گفتن ندارن ازش استفاده
می کنن!!
پ. ن.
فکر کنم اینو تو
گربه فیلیپ گولوگ خوندم!!
:|
یعنی بگم خدا این NPH
رو چیکار کنه!!
باز همه رو ذوق مرگ
کرد، ملتی افتادن به داستان نویسی و این
دوستِ ندیده میانسال من که رمان های
عاشقانه می نویسه، فیلش یاد بارنی-رابین
کرده و برا من نوشته بیا سری داستان ها رو
ادامه بدیم!! یعنی
من الان فقط فن فیکشن نویسی تو برنامه ام
کم دارم که جور شد!! البته
بامزگی کارهای مشترک من و این خانومه اینه
که اوشون بخشای عاشقانه رو می نویسن و من
از غلظت احساساتش کم می کنم، من شیطنت ها
و از دیوار بالا رفتن های بارنی رو می
نویسم و برا تئوری های غریبش ایده می دم،
اون از غیرطبیعی بودنش کم می کنه!
پ. ن.
داره کم کم منو از
رو می بره که برم یکی از کتاباش رو بخونم!
می دونم که استاد
دانشگاه هم هست و اتفاقا فن فیکشن نویسی
درس می ده!! البته
من نمی فهمم چطور می شه به کسی یاد داد فن
فیکشن بنویسه! باید
یه شاخه ای از Creative Writing
باشه!
Labels:
Geeks and Freaks,
Me,
Myself and I,
Nerds,
NPH,
Trivialities,
TV series
این متن تنها برای هر چه بیشتر خرد کردنِ اعصاب شماست و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد!
آیا می دانستید در صورت
سقط جنین، مادر باید دیه جنین را به پدر
بپردازد؟ حتی اگر پدر خودش خواستار سقط
جنین باشد؟
آیا می دانستید دختری
که مورد تجاوز قرار گرفته پا به پای متجاوز،
به دلیل رابطه نامشروع شلاق خواهد خورد؟
آیا می دانستید ولی دم
معمولا مذکر است و شما در صورتی که پدر/
عمو/
پدربزرگ فرزندتان
در حیاط ( حالا
یا خونه! نکته
رو گوش کن!) تشریف
داشته باشد، هیچ حقی بر خون فرزند خود
ندارید؟
آیا می دانستید وقتی
قهر می کنید و می روید خانه پدرتان،
همسر گرامی می
تواند به راحتی شما را ناشزه کند و بدون
نیاز به اجازه شما، یک حوری دیگر را عقد
نماید؟ (چیزی
هم که این روزا زیاده حوری!!)
آیا می دانستید حق طلاق
پس گرفتنی است و اگر واقعا می خواهید حق
طلاق داشته باشید و حاج آقا نتواند زیر
آب شنا کند و پس از عقد، حقش!!!
را پس بگیرد، باید
تعهد محضری بگیرید؟
آیا می دانستید بستگان
ذکور درجه اول یک مادر مطلقه، همراه کودکِ
مادر مرده از دختر/ خواهرشان
ارث می برند؟ (تازه
به همون نسبت دو برابر اگر بچهه دختر
باشه!)
پ. ن.
۱ تازه این تا
اونجاییه که من خبر دارم!
پ. ن.
۲ یکی از رو ِنِروْ
تپ دنسْ کننده ترین!! (ترکیب
رو دارین؟) عادت
های بستنی چکه کن این بود که یه چیز واضح
می گفت. بعد
که شما می گفتین خب؟ حالا که چی؟ می گفت
هیچی می خواستم به معلومات اضافه شه!
همون!
پ. ن.
۳ من دخترم!
پس حق ندارم!
Yeeeeeaaaayyyyyyyyyy!
از نشانه های تاثیرگذاری
دیدار با نویسنده همین بس که سه تا مسخ
ایرانی و دو تا کتاب خانم نهاپتیان تو
مدیاتک بود که امروز
نه تنها نبود که تا چند پشت هم رزرو شده!!
پ. ن.
آقا من دارم این
Qui a tué l'Ayatolallh Kanuni؟
رو می خونم. (به
دلیل اینکه فکر نمی کنم کسی با این اسم
دنبالش بگرده، ترجمه نمی شود!)
کلی بامزه است.
یعنی انقدر کتاب
زنده نوشته شده و انقدر خوب همه چیز رو به
تصویر کشیده که انگار با نارک سوار این
تاکسی ها میشی و با مردم صحبت می کنی. اولین باره که دارم رمان فرانسه رو مثل انگلیسی و پارسی می خونم. یعنی یه دفه می بینم پنجاه صفحه رفته جلو و من اصلا نفهمیدم چه جوری گذشت! حتی passé simple هاش هم رو نِرو نیست!
الان انقدر روم
زیاد شده که برم به خانم نهاپتیان بگم من
ترجمه اش می کنم!! قولِ
یه پست درباره کتاب وقتی تموم شد!! در ضمن برای اینکه ch تلفظ بشه چ، یه دونه t می ذارت پشت ch! یکی دو ثانیه طول کشید تا من پروسس کرد تچادر چیه!
مینا ۱۴۶
مینای تنوع طلب
خروج از حمام.
برداشت اول:
می نا!
می نا!
مینا!
صدا از رو به رو
میاد! مینا
رو قفسه روبروی حمومه!
برداشت دوم:
هی هی هی هی هی!
صدا از رو زمین
میاد!
برداشت سوم:
نَی نَی نَی نَی
نَی! صدا
از میله لباس ها میاد!
برداشت چهارم:
علی!!!
علییییییییییی! مینا
از پشت دیوار سرک می کشه!
برداشت پنج:
تو برگشتی؟ مینا
پشت کنسروهای رو قفسه قایم شده!
برداشت شش:
جییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ!
ها ها ها ها
ها! مینا به سختی نشسته
رو در گنجه که تا سقف ۵ سانتی متر فاصله
داره!
برداشت هفت:
تق تق تق تق!!
روبرو!
زمین!
گنجه!
قفسه! ؟؟؟؟ و مینا سمت
راست، به سختی داره تعادلش رو رو دسته در
حفظ می کنه و این داستان ادامه دارد...
Friday, 28 September 2012
HIMYM: 801 Farhampton
-->
و البته
Daddy's home!!! با
یک کم تاخیر!
جیییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغ!
Barney's back!! من که مرض
دارم. شمام
که همه پست های بارنیانه منو نونصد بار
خوندین، پس بارنی نگاری همچنان ادامه
خواهد داشت!
خب، تصویر به تد باز
می شه که تو یه ایستگاه اتوبوس نشسته و
داره شر شر بارون میاد و نمی تونه جلو دهنش
رو بگیره و بالاخره برا یه خانومه تعریف
می کنه که تو عروسی ای که ازش اومده چه
اتفاقی افتاده و می دونین کدوم عروسی
دیگه! می
ریم تو عروسی و در حالی که تد سعی می کنه
یک رابین قاط زده رو آروم کنه، مارشال و
لیلی دارن بارنی که داره از پنجره در می
ره رو مهار می کنن!
هوررررررررراااااااا!
بالاخره یه جا اینا
مثل شخصیتشون رفتار کردن!!
رابین اشاره می
کنه که می خواد از پنجره در بره (یا
رابین و بارنی انقدر شبیه همند یا نویسنده
ها فکر نمی کنن عروس و داماد از در هم می
تونن فرار کنن، همیشه نیازی به پنجره
نیست) و
فلش بک به اونجایی که داستان تو فصل قبل
ولو شد یعنی نامزدی بارنی و کویین و اینک
ادامه ماجرا...
۱. کویین
از لیلی و رابین می خواد که ساقدوشش باشن.
لیلی که از شدت
بیخوابی نمی فهمه که چی شد و رابین می ره
به بارنی گیر می ده که این دختره چرا از
من خواست که ساقدوشش باشم و guess
what؟ بارنی اصلا به
کویین درباره رابین حرفی نزده!
و به جاش همه سرنخ
هایی رو که ممکنه کویین بفهمه که این یه
روزی با رابین بوده رو پاک کرده!
خلاقیت نویسنده
ها در این صحنه در حذف رابین از عکس ها با
فوتوشاپ و یه جا جایگزینی اش با یه ببر!!
خلاصه شده!
۲. از
اون ور تد داره با ویکتوریا به سمت غروب
می ره و گیر می ده به ویکتوریا که تو چرا
برا کلاوس یه نامه خداحافظی نذاشتی و
blah, blah, blah.... یه
سوپر bride's maid دم
اتاق عروس نگهبانی می ده و باید فکرش منحرف
بشه که تد بتونه نامهه رو بذاره تو اتاق
و کی استاد منحرف کردن ساقدوش هاست؟ حتی
با کیلومترها فاصله؟ challenge
accepted! و دوباره
guess what؟
بارنی می تونه آلمانی حرف بزنه!!!
و تو این فاصله که
بارنی داره ساقدوش رو از راه به در می کنه، blabber mouth های همیشگی، مارشال و لیلی لو می دن قضیه
رو. کویین
ا دقیقه به بارنی فرصت می ده که درباره
رابین توضیح بده و وایییییییییییی از دست این NPH! تو
۵۲ ثانیه کل سریال رو تعریف می کنه تا
اینجا، نفس هم می گیره، ۲ ثانیه هم وقت
اضافه میاره. بامزه
اش اینه که بعد از اینکه میگه تد رابین رو
تو بار دید و من همونجا گفتم که you
can tell she likes it dirty باید
می رفتم سراغش ولی تد ازش خوشش اومده بود. بعد اون وسط رو رفتار تد رو هم نقد می کنه. رابین گیر می
ده که من الان با یکی دیگه ام که کویین رو
راضی کنه نامزدی اش رو بهم نزنه!
و می برتشون پسره
رو ببینن و بارنی آی حسودی می کنه!!
یعنی من عاشق این
بازی های NPH با
میمیک صورتش و صداشم. وقتی
کویین می ره (و اضافه می کنم که من عاشق
کویینم وقتی حال بارنی رو جا میاره!)
نگاهاش به رابین
محشره. بعد
که معلوم میشه هیچی رو معدوم نکرده، بلکه
براشون یه انبارمانند اجاره کرده که کلیدش
رو تو جاکلیدی اش همه جا می بره، شما
ناخودآگاه کلی برا بارنی قلب می ترکونین.
یعنی فقط NPH
می تونه تو یه صحنه
حالتون رو به هم بزنه و تو صحنه بعدی بخواین
بپرین بچلونینش!! امسال
NPH باید!!!
برای بارنی امی
ببره! رد
خور نداره! امسال هم که دوباره جایزه انتخاب مردم رو برد و از کسانی مانند جیمز پارسنز و کریس کالفر (می بینین؟ همه اونایی که من عاشقشونم، هی کاندید می شن!!!)!
۳. یعنی
من می خوام بزنم تد رو له کنم!
عروسی دختره رو به
هم زده، بعد آخر اپیسود به این نتیجه می
رسه که این دقیقا دقیقا همون دختری نیست
که می خواد! یعنی
هرچی نتلی کتکش زد، حقش بود!
راستی من وقتی
cut-throat bitch هاوس
رو می دیدم همه اش یاد کتک خوردن تد از
نتلی/ ان دودک می افتادم!! این
اصلا بهانه همه ترسوهاییه که روز عروسی
شون از پنجره در می رن! و
معلومه که دخترا حق دارن در برن!
چی وحشتناک تر از
عروسی؟ ولی
پسره اصولا خیلی رو داره که بخواد در بره!
الان آیکن من با
چاقوی دسته سفید زنجونی!!
۴. الان
یه فصل و نیمه که لیلی و مارشال با لباس
خواب اند.
۵. یه
تعدادی از عکس های بارنی و رابین، همون
عکس های ایتالیا بود!
۶. به
نظر شما دلیل خاصی داره که وقتی تد داره
به چیزهای عمیقی که آدم نمی تونه ازشون
جدا شه فکر می کنه، بعد از نگاه لیلی و
مارشال به ماروین، نگاه اشکبار رابین به وسائلشون
و نگاه (محشر
سوزناک!!) بارنی
از پنجره به بیرون رو می بینیم وقتی سر
کویین رو شونه اشه؟ یعنی آیا هندی تر و
واضح تر از این؟
۷. تکرار
می کنم از تمام حالگیری های کویین از بارنی
استقبال می کنم. وقتی
تد تلفن می کنه که بارنی ساقدوشه رو تلفنی
از راه به در کنه، بارنی به سرعت می پرسه
تلفنی که خیانت محسوب نمیشه و وقتی کویین
می گه ها؟ به تد می گه کویین موافقه!
بعد وقتی رابین
عضلات دوست پسر جدیدش رو به نمایش می
گذاره، کویین می گه می خواد بره بخوابه
تو پیشخوان که نیک از روی شکمش شات برداره
و تا بارنی می گه ها؟ می گه می دونستم
موافقی!! من
نمی خوام کویین حذف شه!!!
مگه دوباره برا
رابین از این تو سر و کله بارنی زدن ها
بنویسن!!
۸. نقد
ها نسبتا مثبته! همه
اشاره کردن به ۵۲ ثانیه محشر نیل پتریک
هریس و برا هزارمین بار گفتن همیشه همین
معجزه های کوچولوی هریسه که باعث می شه
قسمت بعد رو ببینن. اما
در عین حال همه حوصله شون سر رفته و می گن
شورش رو درآوردن که خوب حرف درستیه.
دوباره هم داستان
بارنی و رابین ناتموم موند، هم تد.
آوردن ویکتوریا
فقط برا یه قسمت، کار ابلهانه ای بود،
مخصوصا که تماشاچی ها ویکتوریا رو دوست
داشتن. عروسی
بارنی و رابین هم که دوباره رو هوا ول شد.
الان فقط می دونیم،
روز عروسی هر دو قاطی می کنن و می خوان از
زیرش در برن! و
آقایون تهیه کننده! فصل
هشتیم! تیک
تاک! تیک
تاک!
۹. بچه
ها اسم این لبخند کجکی سوزناک های نیل رو
گذاشتن. لبخند
تلخی برای رابین!! یعنی
کم مونده بردارن یه قطعه موسیقی بنویسن
براش!
۱۰. باز
هم دوستان اشاره کرده بودن که به محشر
بودن میمیک نیل، وقتی بارنی عین خیالش
نیست وقتی کویین می خواد نامزدی اش رو به
هم بزنه (و
مارشال وادارش می کنه بره دنبال دختره!)
یا بره بخوابه رو
پیشخوون که نیک از روی شکمش شات برداره.
بعد قیافه اش وقتی
رابین دست می زنه به abs
نیک!
یعنی نیل پتریک
هریس داره یه تنه بار ناتوانی نویسنده ها
رو به دوش می کشه. حقشه
که شونصد برابر بقیه حقوق می گیره!!
۱۱. من
یه ذره برا کبی اسمالدرز نگرانم.
هروقت جلوی هریسه
به شدت خوبه، هر وقت با بقیه است مصنوعیه!
این تو فیلم هایی
که قرار نیست با هریس باز کنه، می خواد چه
کنه؟ همچنان هم لباس های رابین زشتن!!
یعنی این طراح لباس
چه می کنه، معلوم نیست؟
۱۲. خب،
فصل ۸ و پایانی خوب شروع شد.
این قسمت ساختار
درست و حسابی داره. داستان
ها به هم گره می خورن. کمی
قصه پیش می ره. عیال
تد رو می بینیم. بازم
پوشیده زیر چتر زرد و تو ایستگاه اتوبوس.
حالا یا یادشون
رفته که تد می گه دختره رو تو عروسی بارنی
دیده یا بعدا که عروسی رو نشون بدن قراره
طرف رو ببینیم. مساله
اینجاست که تو این سریال تنها قسمتی که
روش فکر می شه قسمت اوله!
بعد که آدم ذوق می
کنه که وای قسمت اول برای آی کیوی طرفای
۱۰۰ بود یه دفعه آی کیوی قسمت های بعد عقب
افتاده ذهنی می شه. اما
امیدوارکننده بود!!
پ. ن.
من اپیسود رو داونلود
نکردم و از این رو! زیاد عکس
نداریم. به promo سریال توجه فرمایید. دارین که فقط تصویر بارنی-رابین میاد؟
و جمله نسبتا بامزه ها :
Marshal:
“We are not one of those people who have a zombie and become total
babies!”
Quine:
“We are not having sex in your kitchen”.
Barney:
“No, no, we are. I already took off your bra.”
Robin:
Okay Barney, Think this through. Do you really want to spend the rest of your life with Quine...
Barney
(shouts): Oh, God! You have a point!
Robin: Haven't gotten to it yet!
Barney
(calms down): Of course, continue!
Robin:
and not tell her?و البته
:)
مدت ها بود کسی نبود
که وقتی من دارم از سرماخوردگی می میرم
بپرسه خوبی و من بگم I'm
find! و جواب بده
when you put a d at the end of fine,
you're not fine!! دوست
تازه ای هنوز برات رنگی انتخاب نکردم،
خوش اومدی به دنیای من!
لازمت داشتم!
مرسی قیف!!
دقت کردین قیف چقدر
بزرگه؟ که الان ده ها مجله و روزنامه و
کتاب، هزاران آدم، میلیون ها سایت، بیلیون
ها واژه، تریلیون ها فکر تو قیف اند و این
قیف هنوز به اندازه چاه ویل جا داره!
ای مغروب!!
آقای اسمشو نبرِ (حالا
مثلا) محترم!
اون علامت V
که شما هی زرتی به
دوربین نشون میدی غربیه .
مال زبونِ بیگانه
این اجنبی های چشم چپِ جنایتکاره که شلوار
لی می پوشن!! (تا
پایان پاراگراف همه جمیعا بگین
واااااایییییییی وایییی!
لای انگشتاتون رو
گاز بگیرین، هفده دور به راست و هجده دور
به چپ بچرخین که خنثی شه و تف کنین به
دیوار!! مستحب
است که همانگونه که می چرخید گاز هم
بگیرید!! مخصوصا
به راست!)که
با اجنه در ارتباطن! که
بادهای ما رو وازکتومی کردن!
(یعنی عجب تصویری!!)
حالا که ما انقدر
هی می ستیزیم و هی چی شد آرمان های ما،
راست می گی به جای V با
انگشتات پ نشون بده. ببینم
می تونی!!!
پ. ن.
۱ فکر کنم این آقاهه
این علامت رو با اون علامت انگشت وسطیه
قاطی کرده!
پ. ن.
۲ مسالهٌ:
ویدیو نامفهومه
درست! ولی
آقای خبرنگاری که اسمش رو از مهلکه رهانیده
و می گه اسمش بهش گفته آخ!
آخ!
(یا اوه اوه!
یا واخ!
واخ!
یا ووی ووی!
(چرا انقده
یاسمنگولایی شد؟) در
این مورد بین فقها و علما اختلاف نظر
هست!)،
چرا بعد می پرسه آقای اسمش به سوال خبرنگار
ایرانیا جواب نمی دین؟ خب متناقضه دیگه!
طبق گفته خود آقا،
اسمش دو ثانیه پیشش جواب داده!
پ. ن.
۳ مغروب معرب غربه!!
متضادش می شه مشروق
یعنی شرق زده!!! (علامه
پَربانو ۸۳)
Thursday, 27 September 2012
مینا ۱۴۵
مین!
اینو نخور!
مونده است!
واااا؟
آره.
الان عوضش می کنم!
خود مسوول بینی!!
امروز یه دختر لبنانیه
وسط ایستگاه اتوبوس از من پرسید که انگلیسی
حرف می زنم؟ بعد
پاسپورتش رو درآورده میگه این مهری که
توش زدن یعنی چه؟ یعنی طفلک لابد انقدر
رو ذهنش سنگینی می کرد که تو ایستگاه
اتوبوس آلمانی از یکی که داشت می رفت
فرانسه بپرسه می تونی به انگلیسی به من
بگی این چیه! دقیقا
مشکل دو سال پیش منو داشت.
دو سال پیش اقامت
دانشجویی یه کم تغییر کرده بود و به جای
کارت، سال اول فقط یه برچسبی تو پاسپورت
می خورد که این اجازه اقامت داره.
بعد من هر جا رفتم
برا همه توضیح دادم که من چرا کارت ندارم
و امسال اینجوریه. بماند
که به جز سازمان ها، بقیه شک می کردن چون
خبر نداشتن. احتمالا
هنوز خبرش کاملا به همه جا نرسیده که این
دختره این جوری گیج شده بود که اینا از من
کارت اقامت می خوان. من
چی باید بهشون بدم؟ یکی نیست به سازمان
مهاجرت بگه خب اطلاع رسانی کنین دیگه!
این کارم من باید
بکنم؟
پرتقال فروش پیدا شد یا نشستن لب خزینه!!
-->
یعنی چی که در اعتراض
به فیلم موهن از اسکار کناره گیری می کنیم؟
چه ضرری به اونا می خوره؟ چه نفعی به حال
ما داره؟ عین اینه که من در اعتراض به
گرسنگی کودکان بیافرایی از پایان نامه
ام دفاع نکنم!!! بعد
سوال بعدی اینه که وقتی همه چی رو فیل ها
خیس کردن، ملت چطور فیلم موهن رو یوتیوب
دیدن؟ والله من هنوز ندیدم.
آدم چیزی که می
دونه چرنده رو تماشا نمی کنه که برادر
من!! گواهش
هم هشت سال صندلی های خالی در یک سازمان
پر از آدم!!!
:|
یه مدتیه که وقت گل نی
رسیده. آب
داره سربالا می ره! قورباغه
داره ابوعطا می خونه! هزار
تا عاقل دارن تلاش می کنن سنگی که یه دیوونه
انداخته تو چاه رو دربیارن!
نمک گندیده!
کاش حداقل آخر
شاهنامه خوش باشه!!
Operation Mad Ball
Director: Richard Quine
Starring:
Jack Lemmon
Ernie
Kovak
katherine
Grant
1h45,
USA, 1957
وای من چقدر جک لمون
رو دوست دارم! چقدر
این بازیگر محشره! هرچیزی
ازش دیدم به هوا پراننده بوده حتی اگر
فیلم چنگی به دل نمی زده، لمون با بازی
محشرش دیدنی اش کرده!! فیلم
تو یه پادگان اتفاق می افته کمی بعد از
جنگ جهانی دوم و لابد از اون جایی که جنگ
تموم شده، سربازها هیچ مشکلی ندارن جز
دوری شما...هان؟....
ببخشید!
پرستارهای پادگان!!
طبق قانون!
و چقدر با این قانون
بازی می شه تو این فیلم!
سربازها حق ندارن
عاشق پرستارها بشن چون پرستارهای
افسر ارتش به حساب میان.
هوگن/
جک لمون که عقیده
داره افسر و خوشگل تو یک جمله جمع نمی شن
از رو دلسوزی! سعی می کنه فرصتی برا سربازا
فراهم کنه که پرستارهای مورد نظر رو ببینند
و تو این هیر و ویر یک لوتننت (فکر
کنم میشه ستوان!) بیکسبی ای
از راه می رسه و نظر آقای هوگن عوض می شه
و...
این فیلم منو به این
فکر انداخت که لمون چقدر شخصیت هایی رو
بازی کرده که وانمود می کنن یکی دیگه ان.
از بعضیا داغشو
دوست دارن که اصلا لباس زنونه می پوشه،
تا ایرما خوشگله که شب ها می ره کار می کنه
و روزا باید نقش دوگانه خودش و لرد انگلیسیه
رو برای ایرما بازی کنه.
تو آپارتمان که
همسایه ها فکر می کنن یه آدم عوضی دختربازه
در صورتی که روسا از آپارتمانش برای موارد
مقتضی استفاده می کنن و حتی تو گلن گری،
گلن راس هم برای همکاراش نقش یه بازاریاب
موفق رو بازی می کنه. این
دوگانگی لمون حرف نداره.
بازی اش هم که
همیشه کمی بهتر از محشر هست.
یعنی هرچی از لمون
دستتون رسید رو ببینید.
برای این فیلم هم
جایزه بهترین بازیگر کمدی رو برده.
صحنه هایی که دوست
دارم:
زیادن.
صحنه های قانونی!!!
که همه آدم های
درگیر به بن بست می رسن.
صحنه ای که فرماندهه
هوگن رو توبیخ می کنه که اسلحه ات رو تحویل
بده برو بازداشتگاه و طبق قانون هیچکس
نمی تونه اسلحه رو تحویل بگیره و لمون رو
ببره تحویل بده و آخرش قرار می شه خودش
خودش رو تا دم بازداشتگاه همراهی کنه،
اسلحه رو تحویل بده و درو رو خودش قفل
کنه!! صحنه
ای که فرمانده ها دارن لمون رو برای اینکه
اسلحه اش رو داده دست دختره که تصادفا
افسر مافوق هم هست محاکمه می کنن و معلوم
می شه که لمون کارت ژنو تو جیبش بوده و
قوانین صلح ژنو کاربرد پیدا می کنن و
معادله برعکس می شه.
جایی که داره علائم
آلسرش رو برا دختره شرح می ده!
قانع کردن خانم فرانسویه!!
راستی میکی رونی هم تو فیلم هست. برا ما ها که بیشتر با اسب سیاه میکی رونی رو می شناسیم این فیلم های جوونی اش خیلی بامزه اند!
:|
از احوالات ما اگر
خواسته باشید ملالی نیست جز بی عقلی های
مکرر شما.....
پ. ن.
در زندگی وقت های
هست که انسان می خواهد سرش را به شدت بکوبد
به دیوار! یعنی
به شدتتتتتتتتت ها!!!
Wednesday, 26 September 2012
:|
Nerd یعنی
بعد از یه زنگ تفریح ۴ دقیقه ای از کافه
دانشگاه بیای بیرون و ساعتت نگاه کنی و
ببینی که تو کتابخونه جاش گذاشتی و صدای
نیل پتریک هریس تو ذهنت بگه Gee!
Look at my wrist! I have to go!!
پ. ن.
۱ یک انسان شایسته
اصولا صدای ذهنی داره. من
نه تنها صداهای ذهنی دارم که صداهاشون
گاهی هم صدای یه آدم خاصه!!
پ. ن.
۲ یاد نیل افتادم
که وقتی تو commentary غیر
موزیکال! می
رسن به این صحنه با همون لحن بیلی می گه A
Funny joke! و صدای جاس
ویدن از اون ور میاد که اوی!
منظورت چیه؟
خلع سلاح!!!
فکر کنین یه پسره تو
گروهتون باشه که شما رو یاد هم دانشکده
های گرانقدر مخلص (همون
less خودمون!)
تون می اندازه و
شمام اصولا آدم ظاهربینی هستین و تازه از
قیافه کسی خوشتون نیاد، هیچ سعی نمی کنید
که وای نفهمه بهش بر بخوره و فقط سعی می
کنین زیاد باهاش رو به رو نشین (و
بدبختی مثل ۸۳ درصد پسر ایرونی ها هم به
شدت پرحرفه! True story!) و
تو جلسه دکترا می شنوید که جز سه تا دانشجوی
جدیده امساله و از بخت بد دقیقا وقتی شما
دارین تو اتاق استاد جون و استاد شکسپیری
اصیل، کتابخونه بازی!! می
کنید میاد امضا بگیره و ….
(تا اینجا رو خسته
نباشید. خودتون
جمله رو تموم کنید و ادامه ماجرا رو
بخونید!) فکر
کنین ایشون اومده تو اتاق و با استاد جون
فرانسه حرف می زنه. با
من پارسی.
من مثل آدم جواب نمی دم (مسخره
است وقتی استاد جون هست با کسی به زبون
خودت حرف بزنی؟ اصلا بی ادبانه است!)
و با کله می رم تو
کتابخونه بعدی تا این کارش تموم شه.
خب خوشحال هم هست
که داره دکترا رو شروع می کنه و مگه میره
حالا؟ بعد شروع می کنه به استاد جون می گه
کمک آوردین؟ دانشجوهای خوبی دارین که
براتون کار می کنن و... من اینجا وانمود می کنم که از نوادگان هلن کلر هستم.
خلاصه ایشون می
رن. ما
هم دو دقیقه بعد خداحافظی می کنیم و میایم
بیرون. مشاهده
می شه که اوشون سر پله ها ما رو می بینن و
می ایستن. ما
هم با کله می ریم تو برد که یه اطلاعیه رو
بخونیم. همچنان
با صبر مدل ایوب ۴۶۸ وای می ایستن و بالاخره
این راهرو رو که طی می کنیم مجبور می شیم
با ایشون بریم بیرون. دو
طبقه رو میایم پایین و من تبریک می گم و
دقیقا همون موقع که می خوام بگم شما می
رین سمت راست؟ من در زندگانی ام به راست
نچرخیدم. اصلا
تو خیابون هایی که گردش به چپ ممنوع بود،
من انقدر ادامه می دادم که بپیچم و چپ و
موفق باشین و خداحافظ!!
ایشون چنان بنده
رو کره مال!! می
فرمایند (همون
butter up خودمون)
که من فکر می کنم
شما راه رو برای بقیه باز کردین و اینا
کار شما رو دیدن، ما ها رو هم قبول
کردن و الان شما الگوی من هستین و من چنان
می کنم که آیندگانی که به این گروه داخل
می شوند و نشان ایران بر تارک شان می درخشد،
بیدرنگ پذیرفته شوند و یه سری جمله قلمبه
دیگه. منِ
طفلک یه نگاه سوزناک به چپِ عزیزم می اندازم و در
حالیکه بر خودم نفرین می فرستم که چرا یاد
نگرفتم آدم چطور می تونه خودشو رو نامرئی
کنه، راه اصلی مو می رم که متاسفانه مشترکه
با این آقا! بعد
ایشون تصمیم می گیرن که پایان نامه
پارسالشون رو با ویرگول و نقطه و پرانتزهاش
برا من توصیح بدن و من همه اش دارم دنبال
راه فرار می گردم و اصلا فرصت نمی ده بپرم
وسط حرفش.
بالاخره می رسم به کتابخونه ای که باید
می رفتم و زمان واقعا نسبیه چون اون ۲۰۰
متر ۲۰۰ سال طول کشید و با خیال راحت شیرجه
می زنم وسط کلام آقا که یه کامیون نیشکر
از وسط کلامتون رد شه (لهت
کنه رو تو دلم می گم!!)،
من اونوری می رم!!
پ. ن.
۱ نتیجه اخلاقی:
لطفا کنه نباشید.
متشکریم.
پ. ن.
۲ خوبه این آقاهه
فکر می کنه من دورگه ام پارسی ام خوب نیست.
اگر فکر می کرد دو
تا رگم یکیه چقدر حرف می زد.
پ. ن.
۳ متنفرم از این
پاچه خواری های این مدلی!!
پ. ن.
۴ من هنوز دارم حرص
می خورم. می
بینین که!
پ. ن.
۵ تعداد و های بالا
رو بشمرید و جایزه بگیرید!
Subscribe to:
Posts (Atom)