Wednesday, 19 September 2012

حواشی (بوفالویی) همیشه جذاب تر از متن!

 

۱. الکس چنان مدیریت گروه (شامل من، اندرو، پیر لویی، هوان) رو به عهده گرفت که من اگر می خواستم هم نمی تونستم برم به ونسان بگم که سر تا پای هیکلش مسخره است. یک هیچ به نفع اهریمن!

۲. از اون همه آدم (دستکم ۱۰۰ تا!) فقط ما ۴ نفر (که تصادفا همه مون هم دوست اهریمن دو بودیم!!!) دعوتمون رو با ای میل تایید نکرده بودیم. هر کدوممون یه برداشت از جمله رو دعوتنامه کرده بود. من فکر کرده بودم برای نفر دوم باید رزرو کرد. الکس فکر کرده بود برای آدم های دیگه ای که می خوان بیانه. اندرو گفت اصلا نخونده دعوتنامه رو. پیر لویی هم که اندرو براش فکر کرده بود!! یعنی اهریمن دو با یه سری پت و مت دوسته بدجور!!

۳. به دلیل بالا باید منتظر می شدیم ببینیم جای خالی رو با ما پر می کنن یا نه. اون وسط من گفتم اشکال نداره خب! می ریم یه چیز دیگه می بینیم. اندرو و پیر لویی طفلک هم گفتن آره ما برنامه رو داریم. که این الکس غیرتی شد که ما اعضای استاریم. عمرا تو این سینمای بزرگ تجاری مرفه بی دردی فیلم ببینیم. تو می خوای وایستا. اما من هرگز در این سینما فیلم نمی بینم. (خودتون الکس رو (ندیدینش که آخه!) تو این لباس های شوالیه ای ها رو اسب تصور کنین در حالی که در پس زمینه پرچم فرانسه در اهتزازه!) حالا بارون داره میاد در حد طوفان نوح. بهش می گم خب اگر نرفتیم تو می ریم استار. فقط نیم ساعت راهه!!! می گه بریم! یعنی حرف مرد یکیه در این حد!!

۴. بسیار خوشحالم که دست از تنبلی برداشتم و کفش پاشنه دار پوشیدم ( ۳ سانت برا من پاشنه به حساب میاد!!) وگرنه بین این سه تا آدم طولانی ( دو تا ۱۸۰، یکی ۱۹۶!) دق می کردم!! (حالا انگار اون ۳ سانت چقدر تاثیر داشته!!)

۵. رفتیم تو. جا نبود و من و اندرو و پیر لویی نشستیم تو پرده!! یعنی گاهی احساس می کردم که الان بوفالوبیل از رومون رد می شه.

۶. فقط یه فرانسوی می تونه بگه الان جای نمایش بوفالو بیل در استراسبورگ یه سیرک دیگه برپاست. (سیرک بوفالو بیل رو زمینی برگزار می شده که الان پارلمان اروپاست!)

۷. من یک ماه با اندرو بگردم فرانسوی خواهم شد. پسره ویسکونتی ای اصلا انگلیسی اش لهجه پیدا کرده!! حتی وقتی فرانسوی دور و بر نباشه، فرانسه حرف می زنه باهات! تهاجم فرهنگی به این می گن!! اندرو و پیر لویی زوج مورد علاقه من اند تو دوستای مشترک من و اهریمن یک!! هوان کمی تا قسمتی نچسبه! (که البته به دهن بزی شیرین اومده انگار! (یعنی الکس منو می کشه بفهمه به بز تشبیه اش کردم!!) تو پیش نمایش هم با الکس اومده بود ولی همچنان نچسبید و رفت خارج از گروه وایستاد! اما اندرو و پیر لویی به شدت دوست داشتنی اند. اندرو که وقتی از اون لبخند بودایی هاش می زنه می خوای بگیری بچلونی اش و پیر لویی هم با اون طنز بامزه تاریخی اش لپ کشانیه به شدت! کلی خوشحال شدم که اقامت اندرو درست شده!‌ هرچند مشکلاتشون تو جامعه محافظه کار اینجا کم نخواهد بود!

۸. دیشب یکی از وحشتناک ترین بارون/ رگبار/ تگرگ های الزس میومد!! همه مون موش از استخر برگشته بودیم (یکی مون هم واقعا از استخر برگشته بود!!) یعنی خیلی خاطر اهریمن دو برا همه مون عزیز بوده!

۹. اومدیم بیرون زیر بارون واستادیم برا خداحافظی. من داشتم با اندرو و پیر لویی می رفتم که الکس دوان و دوان خودشو رسونده که وای نمیستی با فلان کسک آشنا شی. بعد که من وایستادم، یادش رفت اصلا. یک ساعت زیر بارون داشتیم همین طوری حرف می زدیم تا فلان کسک خودش اومد دنبال الکس و ما همین طوری آشنا شدیم. بعد که همه رفتن الکس میگه خب خدافظ تا استار و یادمون افتاد که چه فیلم هایی رو پرده است الان و یک ساعت دیگه واستادیم در دم نقد فیلم کردیم!!

۱۰۱. شنیدین می گن دخترای مجرد طرفای ۳۰ سال یا pet دارن یا یه دوست گی؟ یعنی من فکر کنم رکورد شکستم. دیروز با اندرو و پیر لویی یه ور، الکس و هوان اون ور، کورین و آندرآ هم اون وسط داشتن می رفتن سینما و سلام علیک کردیم. یان هم بود. تازه من کلی دوست هنوز در closet (و احتمالا همیشه در closet!! (من می دونستم بابا!! برا من در closet رو باز گذاشته بودن!) تو ایران دارم!! یعنی مرسی روشنفکری!!!

۱۱. الان یادم افتاد که اصلا دنبال پدر و مادر اهریمن نگشتم! ۲ روز بعد یادم افتاده! واقعا که!!

۱۲. بسه دیگه! ۸۰ دقیقه فیلم بود، این همه حواشی براتون نوشتم! برید به زندگی تون برسین!!

 

No comments:

Post a Comment