امروز لوله های زیر
سینک رو باز کردم که ببینم چرا آب رد
نمیشه! بامزه
است که چیزهایی که همیشه به خاطرش کم و
بیش مسخره شدم که دخترونه نیستم و نمی
دونم یادگرفتن تعمیر موتور رو به یادگرفتن
دستور پخت میرزاقاسمی ترجیح می دم همیشه
به شدت به دردم خورده!
راستش هیچوقت
شرمنده نبودم که از اون دخترهای شکننده
ای نبودم که برای عوض کردن لامپ هم نیاز
دارن یکی کمکشون کنه! یا
حالم به هم نمی خورده که دستام بنزینی
بشه! الان
آب به راحتی داره رد می شه بدون اینکه من
گریه ام بگیره که من چقدر دست تنهام!
یا نمی دونم احساس
غربت کنم! اینو
نوشتم که بگم زنده باد خودم!
No comments:
Post a Comment