Sunday, 31 July 2011

Once Upon a Time in America

اگر آدم (با مشخصات تقریبی من!) 4 ساعت روزی روزگاری در آمریکا رو قبلا دیده باشه، می ره یه بار دیگه رو پرده ببینتش؟
پ. ن. می خواین جواب پرسش بالا (سوال فوق سابق!) رو بدونین؟ امشب ساعت 8:10 چیکاره این؟

Looking for Richard


Director: Al Pacino
Starring: Al Pacino,  Penelope Allen, Alec Baldwin, Kevin Stacy, Estelle Parsons, Aidan Quinn, Winona Ryder, Harris Yulin
1h47, 20th Century Fox, 1996.



فکر کنم شد بار سوم. هیچ ربطی هم به عشق جاودان من (دقت کردین من چند تا عشق جاودان دارم؟) به ال پاچینو نداره! یکی از بهترین اقتباس های شکسپیریه که (با احترام  به همه شکسپیرسازان به خصوص عالیجناب مستطاب کنت برانا با نسخه های 4، 8، 12، 16 ساعته شون (خدا طولانی ترشون کنه!) از تراژدی های ویلی!) آدم رو اصلا خسته نمی کنه. تماشاگر پا به پای ال پاچینو جلو میاد، نمایشنامه براش تحلیل می شه،  واکنش مردم عادی و نخبه ها رو می بینه، با شیوه های نزدیک شدن بازیگرا به نقش آشنا میشه (اصلا موضوع فیلم اینه که چرا بازیگرای آمریکایی نمی تونن نقش های شکسپیری بازی کنن؟) و ریچارد سوم که یکی از پیچیده ترین قهرمان های شکسپیر هست رو درک می کنه. به علاوه پاچینو در استفاده از تکنیک های سینمایی شاهکار کرده. مثلا جمله یک شخصیت رو که قبلا شنیدین و برای فهمیدن یه شخصیت دیگه تو نیم ساعت بعدی فیلم لازمه و ممکنه یادتون نباشه رو به صورت صدای روی تصویر، یه اینسرت سریع یا حتی سوپرایمپوز تکرار می کنه. کلی هم تکنیک فاصله گذاری برشتی هست که الان حوصله اشو ندارم. برین فیلمو ببینین خودتون می فهمین!
صحنه هایی که دوست دارم: به شدت زیادن!
عنوان بندی فیلم که اول نوشته می شه
King Richard
بعد تبدیل میشه به
Looking for Richard
فیلم واقعا هر دوتاشه. یعنی هم خود نمایش، هم یه جور تحقیق درباره این نمایش!
مهاجری که لهجه هم داره و میگه شکسپیر نگا نمی کنه و سریالای تلویزیونو می بینه. بعد وقتی می خواد بره به ال پاچینو می گه بودن یا نبودن؟ مساله این است! و ال پاچینو چشماش قد توپ پینگ پنگ می شه!
ال پاچینو در حالیکه داره یکی از جمله های ریچارد رو تکرار می کنه، پرده رو باز می کنه و شکسپیر رو یکی از صندلیا نشسته و داره نگاش می کنه (کابوس هر بازیگریه، نه؟)! پرده رو می بنده و می گه (حوصله ندارم کی برد رو انگلیسی کنم، خودتون اف ورد رو اضافه کنین!). این صحنه یه بار دیگه آخرای فیلم وقتی یه قسمت از نمایش رو یه تغییر کوچولو می دن تکرار می شه و شکسپیر سر به نشانه تاسف (اضافه اقترانی؟) تکون می ده.
ال پاچینو/ ریچارد که پس از صحنه فریب دادن ملکه ان/ وینونا رایدر (شما بخونین خر کردن؟ دختره سر جنازه شوهرش قبول میکنه زن کسی بشه که شوهر و پدرش رو کشته!) رو به دوربین یه لبخند بدجنسی می زنه و میگه می گیرمش!
کوین اسپیسی/ باکینگهام که باید کم کم به ریچارد نزدیک تر بشه، به کلاه بیس بالش که عین مال پاچینوه اشاره می کنه و میگه هر نوع تاثیرپذیری رو تکذیب می کنم و پاچینو باز یه لبخند بدجنسی می زنه.
ال پاچینو که به یه سری ادم گوش می ده که با نوشته های شکسپیر کارای عجیب غریب کردن، مثلا هملت رو کردن یه خواننده بلوز و به دستیارش می گه حالم بده، منو از اینجا ببر بیرون.
آخر فیلم بعد از مرگ ریچارد که دستیار فیلمبردار می گه تموم شد. هنوز 10 فوت فیلم داریما و فیلمبردار یه نگا به جنازه ریچارد می کنه و میگه هیچی نگو که الان پا می شه و می خواد ادامه بده!

:( ۳


در راستای دو پست قبل اهریمنان با هم شرط بستن که من یا  کم می یارم می رم کارتون ها به فرانسه می بینم (الان جویی رو تصور کنین که داره میگه 
Never hit a woman!
Ross bruises like a peach!
(هر کدام 2 بار!!)) یا می رم یه شهر دیگه انگلیسی می بینمشون! می بینین گزینه "صبر می کنم دی وی دی اش بیاد" رفته گل بچینه!

:)۲

یکی نیست به اینا بگه شما که دارین این کارتون ها رو دوبله می کنین، چرا تو تبلیغش می نویسین با صدای هنک آزاریا و کیتی پری؟
وارثان مارکی دو ساد!

:( 1

سینماهای اینجا طی اقدامی نمادین!!! همه فیلم های آمریکایی تابستون رو دوبله کردن! (اهریمن 3 می گه یه خاطر اینه که مخاطب اصلی فیلم هایی که تو می خوای ببینی بچه هان! اما من می دونم که این یه توطئه از پیش طراحی شده از طرف دشمنه!). آخه 83% لذت کارتون ها به صداشونه (جیغغغغغغغغغغغغغغغ!!!!!!) یعنی الان ما رسما محکومیم به روشنفکری.
پ. ن. 1 نگین خب الان برو فرانسه شو ببین تا در وی دی اش بیاد. آخه آدم میره
  Smurfs
 (اونم با بازی نیل پتریک هریس (قب!) ) رو به فرانسه می بینه؟ اینا به
 Smurfs
میگن لِ شتخومف! (جیغغغغغغغغغغغغغغغ!!!!!!)
 
پ. ن. 2 قب رو اولین بار شاغلام درباره گل آقا به کار برد. فکر کنم سال 68 بود. بله! چی فکر کردین؟ من اون موقع کیهان بچه ها می خوندم و گل آقا!
پ. ن. 3 این فقط برای تاکید روی اینه که به عنوان یک 

Smurfs
دوست که ساعت اسمرفیشو تا همین چند وقت پیش نگه داشته بود، چقدر حرصی ام.

Happy Happy/ Sykt lykkelig

                                                     
Director: Anne Sewitsky
Starring: Agnes Kittelsen, Joachim Roachim, Maibritt Saerens
1h25, Norway, 2011.
Grand Prix du Jury Sundance 2011
 

یه خانواده خوشبخت با یه خانواده خوشبخت دیگه همسایه می شه و کم کم معلوم میشه که هر دو تا چقدر بدبختن! دیدن فیلم رو به انسان های اعصاب لرزان توصیه نمی کنم. کارگردان فاصله احساسی اش رو با تماشاگر حفظ کرده، اما تنش تو صحنه ها وول می زنه!
صحنه هایی که دوست داشتم: تاثیر روابط هچلهفت بزرگترا روی بچه ها! همه صحنه هایی که تئودور، پسر سفید خانواده خوشبخت 1، نوآ، پسر سیاهپوست خانواده خوشبخت 2 رو به بردگی می کشه و اونم قبول می کنه. اون پایان و اوباما برای من اصلا قابل قبول نبود! واقعیت خیلی وحشتناک تر از این حرفاست. تئودور واقعا به یه فاشیست کوچولو تبدیل شده بود! (اینکه من الان یاد جویی افتادم و اینکه دنبال اسم کسایی که تو

  fashion 
کار می کنن می گشت و آخر بهشون گفت 
fascist
  و دارم لبخند گربه چشایری می زنم، اشکال داره آیا؟)
 

استفاده از
chorus
یک گروه 4 نفره قبل از هر فصل فیلم یه آواز مربوط که صحنه رو توضیح می ده می خونن. انگلیسی هم می خونن (فیلم به نروژیه اصلاً). کاربردش دقیقا عین کاربرد گروه همخوان تراژدی های یونانیه! تو سینما به جز
Mighty Aphrodite
 وودی الن هیچ نمونه دیگه ای یادم نمیاد.  البته اونجا اصلا داستان بر اساس اسطوره های یونانی هست و خدایان نظاره گر و منتظرن اون بالا (که به شیوه های تقدیری زندگی ادما رو بزنن داغون کنن!) یکی از بهترین و بامزه ترین (و وودی النی ترین!) فیلمای وودی النه. حتما ببینینش!

 

:|

اهریمن می گه ما یه بازیگر مشهور داریم که فکر نمی کنم بشناسی. حالا من دارم تو ذهنم از ژان ماره تا دنیل اوتوی رو دوره می کنم ببینم این کیو می خواد بگه که من نمی شناسم که ادامه می ده اسمش الن دلون هست!  
به شدت 
:|

تابستون ۲ روزه

یادتونه رابین می گفت تموم تابستون عاشق سایمن بوده و بعد می گفت اون یه هفته بهترین روزای زندگی شو سپری کرده. بعد بارنی می گفت فکر می کردم گفتی همه تابستون و رابین جواب می داد خب تابستون کانادا هفته آخر جولایه! حالا اینجا تقریبا 2 روز تابستون بود. یعنی رسما بهار به پاییز وصل شد!
 
پ. ن. حتی پرریزی مینا هم شروع شده!! تو ایران تقریبا اواسط پاییز پراش می ریخت. این یعنی جوجه سیاه بامزه امون به زودی ریش سفید می شه  و شاید چند روزی زبون در نوک بکشه! و حرف هم نزنه!!

:)

یا من هنگ کردم یا هوا دقیقا بوی اون روزی رو می ده که اومدم و البته دقیقا 71 روز و 6 ساعت و بیست و یک دقیقه و سیزده ثانیه به اون روز مونده! سلام بر پاییز در نیمه تابستان!
پ. ن.
freak 
هم خودتونین! سعید دایی جان ناپلئون دقیقه عاشق شدنشو هم یادش بود!

Tous Les Soleils

 de Philippe Claudel               
 avec:Stefano Accorsi, Clotilde Courau, Anouk Aimee  
1h45, France, 2010



یه استاد موسیقی بامزه که یه کم هم شبیه جانی دپ هست (یعنی دپ اگر تو ایتالیا به دنیا می اومد، احتمالا این شکلی می شد. البته من مدل کنتاکی رو همچنان به مدل ایتالیایی-فرانسویش ترجیح می دم!) و روابطش با دختر نوجوانش، برادر عجیب غریب بامزه اش و البته کنار اومدنش با مرگ همسرش بعد از 15 سال! (وفاداریو می بینین؟ تازه طرف مهاجر ایتالیایی بود! ایتالیایی!!!!!! حالا برید 5 تا 5 تا رو هم رو هم زن بگیرید و روابط ذوذنقه ای و دوازده ضلعی تشکیل بدین!! (چی داشتم می گفتم اصلا؟(برید پست ای. دی. دی. من رو بخونید یه بار دیگه!)) یک کمدی شاد معنادار!! با دوز احساسی دقیق! (یعنی من عاشق این اصطلاح ساختنم ام! بیخود نیست معروف شدم به
The Queen of Coining Awesome Compound Nouns!)

همه فیلم اینجا فیلمبرداری شده. اکثر جاهایی که من عاشقشونم و می رم اونجا ها کتاب می خونم تو فیلمه! حتی درخت بید نازنینی که من همیشه باهاش یه دور شعر
willow 
رو دوره می کنم!  از عجایب فیلم اینه که فرانسویا موفق شدن بدون یه صحنه برهنگی یک ساعت و چهل و پنج دقیقه فیلم بسازن و این دستاورد بزرگیه!! هورا!!!!!! اما از جدی گذشته فیلم خوبیه، اداهای روشنفکرانه نداره و آدم به ساعتش نگاه نمی کنه هی!
صحنه ای که دوست داشتم: خیلی صحنه ها. اما اگر بخوام انتخاب کنم سکانس پایانی آواز در کلیسا وقتی روح مادرا دختراشونو نگاه می کنن و دوئت
 Something stupid
سیناترا که ایرینا و پدرش به ایتالیایی (بله به ایتالیایی!) می خونن.

Les Contes de la Nuit

 Michel Ocelot
Les voix de Julien Beramis, Marine Griset, Michel Elias
1h24, France, 2010

 
 
 
 
 
 
 
 
یک سری روایت های هزار و یک شبی به سبک سیلوئت. رنگ آمیزی ها و پس زمینه ها محشرند.

ترانه همسایه غازه!

فیلم های آمریکایی روی صحنه های رمانتیک کنار دریاشون ترانه های دهه 50-60 فرانسوی می ذارن. فرانسویا روی صحنه های رمانتیک کنار دریاشون ترانه های دهه 50-60 آمریکایی.

Friday, 29 July 2011

سندرم بوش وگ


یکی از چیزهایی که اوایل رسیدنتون باعث می شه هر روز برین شاخاتونو هرس کنین اینه که آدم ها و مسوولان مربوطه در ادارات (چقده رسمی!! ) همه اش بهتون احترام می ذارن و کارتون رو سر وقت و بدون داد و بیداد انجام می دن. اگه مثل من تو ایران از قوه مجریه تا قوه قضاییه (نه بابا! این پست کلا شبیه کتاب های اجتماعی مون داره می شه!) رو پشت سر گذاشته باشین، می دونین که اصولا آدم ها اگر وقتی باهاشون کار دارین گازتون نگیرن، می زنن تو گوشتون! اگه نزنن تو گوشتون یه نگاه دایناسور پودرکن! بهتون می اندازن، می گن گوشه اینجای کپی که آوردی تا خورده باید بری طبقه 654.6 که مقام مسوول تائید کنه که بتونی اینو ببری که معاون مربوط امضا کنه که بدی به دبیرخونه شماره بزنه و بیاری اینجا که من بنویسم "تا خوردگی بلامانع می باشد" که پرونده بره تو نوبت که مقام آگاه.... (خودتون پروسه بالا رو کپی پیست (ببخشید رونویس چسب!) کنید حوصله  خودم سر رفت (انصافا قدرت انتخابی که من بهتون می دم رو حال می کنین؟ اینا همه اش از نشانه های پست مدرنیسم زدگیه و تئوری های "نویسنده! برو بیرون! بذار خواننده خودش بنویسه!!)

حالا وقتی اینجا می رین تو اداره ها و همه آدم ها مهربونن و کمکتون می کنن و آفتاب در آسمان آبی می درخشد و بلبل ها روی شاخسار می چهچهند (ببخشید! این مال یه متن دیگه بود!) دچار سندرم بوش وگ می شید. فقط بوش وگ معمولا به آقا مهربونه اعتماد می کرد بعد در آستانه منفجرشدن لوک نجاتش می داد و جالی غر می زد (راستی کمیک های لوک هم تو مدیاتک هست!) و اینجا واقعا میشه اعتماد کرد و منفجر نشد!

دستپاچگی

برای یه نوشته ای از کلمه "دستپاچگی" استفاده کردم و تا الان کلی فسفر سوزوندم که اصل این کلمه چی بوده؟ کسی ریشه این واژه رو می شناسه؟ به نظرتون هست دست + پاچه  یا دست + پا + چه؟ دومی بهتر به نظر میاد. انگار آدم ندونه با دست و پاش چه کار کنه؟ معنی دستپاچگی اینه آیا؟

:|

من برای یه شخصیت تو یه داستان 500 کلمه ای نیم ساعت لیست اسامی کودکان اون منطقه خاص رو زیرو رو کردم (آخرشم دیدم همون اسمی که از اول روش گذاشته بودم از همه بهتره!!) و تازه معنی شونو هم تو فرهنگ های دیگه چک کردم. بیچاره مادرپدرا!
پ. ن. این محدودیت 500 کلمه ای یه تمرین معرکه است که آدم بفهمه چقدر می تونه مختصر و مفید بنویسه!

:|

دو تا اهریمن رو تصور کنید که ساعت 10 شب بدو بدو از سینما استار خودشونو رسوندن به ادیسه که یک فیلم مهم روشنفکری رو ببینن! بعد یه اعلان فیلم های آینده رو می بینن و به شدت!!!! (با 2 تا تشدید رو دال!) ذوق می کنن و literally 
شروع می کنن به زدن و رقصیدن! چه فیلمی می تونه چنین تاثیری داشته باشه؟ تولد یک ملت گریفیث؟ همشهری کین ولز؟  رزمناو پوتمکین آیزنشتاین؟ بله درست حدس زدید! گربه های اشرافی!!!!

پ. ن. 1 از
  Everybody wants to be a cat! 
 شروع کردیم و تازه رسیده بودیم به کتاب جنگل و 
I wana walk like you! Talk like you!  
که بلیت فروش محترم که احتمالا از سر و صدایی که راه انداخته بودیم سرسام گرفته بود فرستادمون تو سالن. البته  ناگفته نماند که فیلم رو هم داشتیم از دست می دادیم!

:|

دوست عزیز فرانسه زده! 
Boire un verre
   رو نمی کنن! خودش یه عبارته، فعل هم داره! اگه به کار بردن این عبارت تو یه جمله فارسی برات حیاتیه لااقل بگو "بریم  
Boire un verre !!!" 
تازه فقط جهت اطلاع شما اصل عبارت هست 
Prendre un verre

Easter Parade


Director: Charles Walters    
Producer  Arthur Freed  
Starring : Fred Astaire Anne Miller, Peter Lawford
1:37, MGM , 1948



اولین و تنها کمدی موزیکال فرد آستر و جودی گارلند. پر از آوازهایی که هزار بار شنیدیم و ولی نمی دونیم مال کدوم فیلمه! البته ترانه ها از اروینگ  برلین هست که نویسنده اکثر ترانه هاییه که تو اون دوران کالت شدن و مردم هنوزعاشقشونن! مثل 99% موزیکال ها یه تجربه آفتابی آرامش بخش (از دید من سنت سینمای موزیکال به سرگذشت شگفت انگیز آملی پولن ختم میشه، نه رقصنده در تاریکی!!)

بهترین رقص ها و آهنگ ها: تقریبا هرچی که تو فیلم می بینید.
رقص افتتاحیه فرد آستر که آهنگش
  هست و تو کامنتری توضیح می دن که استثناً صدا سر صحنه بوده و از اونجاییکه صدای دستکم 8 تا طبل رو درآوردن جز طراحی رقص بوده، آستر باید زمان بندی نجومی می کرده که دقیقا موقعی ضربه بزنه که با موسیقی هماهنگ باشه.
 

رقص تپ ان میلر که معروف بوده تو هر دقیقه می تونه 500 تا تپ بزنه. جالب اینکه میلر تو دوران بعد از توسط-شوهر-مست- از- پله- پرت شدگی بوده و چون 9 ماهه حامله هم بوده به شدت آسیب می بینه. بچه هم می میره. خودش (چقدر وحشتناکه آدمایی که انقدر خوشگل بودن، اینجوری پیر بشن! الیزابت تیلر یه نمونه دیگه شه!) تو مصاحبه دی وی دی میگه که تموم ستون فقراتش تو آتل بوده، اما رقص با فرد آستر آرزوی هر رقصنده ایه! روزا آتل ها رو باز می کرده برای رقص و شب ها دوباره برمی گشته تو آتل. می گفت تو تمام صحنه ها به شدت درد داشته، اما این فیلم مخصوصا همون رقص تپ که گفتم  یکی از بهترین رقص های زندگی حرفه ایش هست.
 
فرد آستر! فرد آستر عزیز! نقش اصلی مال جین کلی بوده که هفته قبل از فیلمبرداری مچ پاش می شکنه. تهیه کننده با حضور آستر مخالف بوده چون آستر طرفای 50 سالش بوده (و جودی گارلند بیست و خورده ای!)  و تازه خودشو هم بازنشسته کرده بوده. همه رقص های آستر (لازمه اصلا بنویسم؟) محشرن. بهترینشون اونیه که آستر اسلوموشن می رقصه و در پس زمینه سرعت رقصنده ها عادیه! من تا قبل از مصاحبه ها فکر می کردم که این یه صحنه تکنیکیه و می خواستم برم تحقیق کنم که تکنیک های پدربزرگ پرده آبی تو دهه 50 چی بوده. اما تو مصاحبه ها می گن که این صحنه فقط آستره!   
WOW!!!

جودی گارلند، جودی گارلند عزیز! میشه فیلمی که گارلند توشه رو دوست نداشت؟ اولای فیلم که رقص کلاسیک آستر رو با زمان بندی های غلطش به هم می زنه معرکه است. اما دو تا ولگرد آخرهای فیلم خود خود گارلنده! همه آهنگ هایی هم که می خونه محشرن!  یه آهنگ محشر هم به نام

Mr. Monotony 
هم که از اوتی های فیلمه، به دی وی دی اضافه شده (وقتی ببیند که بالای 100 تا برداشت برا هر آهنگ و رقص می گرفتن، دلتون برا بازیگرا می سوزه واقعا! تازه آهنگه تو تدوین حذف شده!!) آهنگ هایی که دوست داشتم رو اینجاها بشنوید: 

I’m just a fella/ a fella with an umbrella/ looking for a girl who saved her love for a rainy day

We are a couple of swells/ we stop at the best hotels
Never saw you look quite so pretty before/ Never saw you dressed quite so lovely what's more
 
(ترانه اصلی رو پیدا نکردم این ورژن جودی گارلنده! بقیه شو دیگه خودتون برین ببینین!)


:D

هیچ چیز برای یه معلم سابق لذت بخش تر از این نیست که یه شاگرد قدیمی/ دوست فعلی بهش بگه هیچ وقت از کلاسش خسته نشده و سعی نکرده کلاسو بپیچونه. متشکرم دخترک نارنجی!

:)

اگر تو کتاب های تازه مدیاتک کتاب تحلیلی فیلم های جانی دپ رو ببینین (اونم نوشته النورا ساراچینو که روی رابطه ادبیات با سینما کار می کنه!!) چه می کنین؟
 
الف) برش می دارین.
 
ب) می رین.
 
ج) برش می دارین و می رین.

د) P آنگاه Q

Submarine

               
Richard Ayoade
With Craig Roberts, Yasmin Paige, Noah Taylor, Sally Hawkins
1h47, England, 2010



این فیلم معرکه است. هرچیزی درباره اش بنویسم، لذت دیدنشو خراب می کنم. از دستش ندین. فقط اینو بگم که تو فیلم هایی اخیری که دیدم، این تنها فیلمیه که حاضرم دوباره ببینم.

نامه های سرگردان ۱

این نوشته غمگینی است. خواندن آن به افسردگان، نوستالژیک ها و آنان با داستان های غم انگیز اشکشان سرازیر می شود، توصیه نمی شود.

I wonder where you are
I wonder what you do
Are you somewhere feeling lonely?
Or is someone loving you?
دوست لیمویی عزیز
دیروز در جایی که هیچ نشانی از تو نداشت، به شدت یادت کردم. 14-15 سالی باید باشد که نه همدیگر را دیده ایم و نه ارتباطی داشته ایم و تو به این وضوح در حافظه من مانده ایی، خندیدنت، رنگ موهایت، گلابی خوردنت که همیشه ازش متنفر بودم، صدایت، خطکش مورد علاقه ات و حتی اینکه وقتی می دویدی به شدت قرمز می شدی! هنوز نمی دانم چرا ارتباطمان قطع شد. همه نامه های من بی جواب ماند. پدربزرگ و مادربزرگت همیشه در جواب تلفن ها و پرسش های من می گفتند خوب اند. آدرس همین است. شاید مشکلی بوده. این دفعه که آمد خبرت می کنیم و من هر دفعه یاد نگاهی می افتادم که وقتی من با قاطعیت هنگام خداحافظی گفتم برات می نویسم، به من و دوست مشترکمان انداختی. چیزی می دانستی که من نمی دانستم. چیزی در آن نگاه بود که باعث شد من وقت برگشتن به دوست مشترک بگویم دیگر ازش نمی شنویم و او گفت که من مثل همیشه وضعیت را مثل رمان و نمایشنامه هایی که می خوانم دراماتیک می کنم. اما همان شد، نه؟ ما دیگر تو را ندیدیم.
 
یادت هست که چند بار محکوممان کردن برای خندیدن؟ که کلاس برایمان جدی نیست؟ و تو بار آخر با آن اعتماد به نفس معرکه ات به ناظم عجیبمان گفتی ما شاگرد اول و سوم کلاسیم. یکی مان معمولا شاگرد اول پایه هم هست. آن یکی هم هیچوقت از چهارم به قعر جدول سقوط نمی کند. امسال در منطقه در مسابقات ریاضی و انسانی برایتان رتبه آورده ایم، واقعا چقدر می توانیم کلاس ها را جدی تر از این بگیریم؟ و البته ناظم عجیبمان در جا به مادرت زنگ زد. می دانست که جوابت را نمی تواند بدهد. اما خب لذت بردن از کلاس جرم بود. شاید به همین دلیل"اول لذت بردن بعد درس خواندن" قانون اول من در همه کلاس هایم شد.
 
عاشق سرسختی ات بودم و اینکه اگر حق با تو بود کوتاه نمی آمدی. با چند نمونه دیرین شناسی آموزش و پرورشی همیشه درگیر بودی. نمره ات را کم می کردند، طعنه می زدند، سر کلاس خردت می کردند. کوچکترین اهمیتی نداشت. تنها باری که توانستم متقاعدت کنم از معلمی معذرت بخواهی، باری بود که معلم مورد نظر تا حدی حق داشت. البته هیچ وقت حرف ما را نشنید و قبول نکرد که هیچ کدام از اتفاقاتی که سر کلاسش افتاده از قصد نبوده است. شاید هم حق داشت. بار اول خط کش آهنی 30 سانتی تو (که انقدر رویش تعصب داشتی و همیشه سرش درگیر بودیم!) کتاب داستان نازنین مرا پاره کرد. من با حرص خطکش را کشیدم که پرتش کنم توی جامیز و تو کشیدی اش که لابد از مرگ نجاتش بدهی (هرچند انقدر محکم بود که احتمالا جامیز فرسوده مان خرد می شد، نه خطکش نورچشمی تو!) و خطکش در حرکتی سینمایی از دستمان رها شد، کتاب مرا کوبید تو جامیز، کمانه کرد و با صدای وحشتناکی پرت شد وسط کلاس. آن هم سر کلاس معلم ریاضی سختگیرمان که اگر مگس سر کلاسش وزوز می کرد، محکوم می شد سه هفته تخته پاکن را بشوید.
 
بار دوم وقتی بود که یکی را به گناه دیگری از کلاس بیرون انداخت. هم ما و هم خودش می دانستیم که متهم گناهکار نیست. بچه ها به شدت ازش حساب می بردند و هیچ کس جرات نداشت حرفی بزند. برایت نوشتم الان یکی مان باید بلند شود و داد بزند ژان والژان منم و جواب دادی هنوز کسی در این کلاس به آن فصل بینوایان نرسیده است و معلم عزیز که کاغذ را از زیر دستمان کشید! و ما هم همراه متهم بیگناه از کلاس رانده شدیم و بار سوم ...
 
هنوز هم وقتی یادش می افتم خنده ام می گیرد. با وجود اعتراض دوست مشترک همیشه نیمکت را جلو می کشیدیم و و کیف هایمان را پشتش می گذاشتیم. دوست مشترک که عادت داشت به دیوار تکیه بدهد، همیشه غر می زد. آن روز وسط درس از شدت تمرکز یادش رفت که ما نیمکت را جلو کشیده ایم. خواست تکیه بدهد و افتاد در فاصله بین نیمکت و دیوار! و همانجا گیر کرد. چه هیاهویی شد. مبحث مقدس اتحادها متوقف شد. من و تو مجبور شدیم دستهایش از دو طرف بکشیم، اما دوست مشترک خودش هیچ همکاری نمی کرد و بیشتر و بیشتر فرو می رفت. آخر نیمکت رو جلو کشیدیم و دوست مشترک را در آوردیم و معلم ریاضی با نگاهی که دایناسور را پودر می کرد و لحنی که هوای سیبری در برابرش استوا محسوب می شد (نمی دانم چطوری در آن وضعیت مضحک جلوی خنده اش را گرفت!) گفت از امتحان پایان ترم هرکداممان 4 نمره کم می کند، حتی اگر 20 بگیریم و یادت هست؟ در 100 نفر دانش آموز فقط ما 20 گرفتیم. معلم ریاضی مان چه حرصی باید خورده باشد!!
 
چقدر برایت استدلال کردم که بیا برویم عذرخواهی کنیم و تو می گفتی ما هیچ کار بدی نکرده ایم. او اصلا فرصت نداد که از خودمان دفاع کنیم. عاقبت قانعت کردم که معلممان مسلما دلش نمی خواهد نمره تنها دانش آموزانی را که نمره کامل گرفته اند کم کند، اما الان کاری از دستش بر نمی آید. ما این فرصت را به او می دهیم که ما را ببخشد!! آخرش راضی شدی به شرطی که من یک نامه به سبک خودم دوپهلو بنویسم که نوشتم و تو خودت پاکنویسش کنی که کردی و میزان درخواست عفو رضایتت را جلب کرد.
 
وقتی که جواب کنکور را دادند دنبال اسمت گشتم و البته قبول شده بودی در همان شهرستان کوچک. آنجا ماندگار شدی. راضی بودی؟ از رفتن که راضی نبودی. بعد از آن 3-4 سال خودت خواسته بودی آنجا بمانی؟ نمی دانم. فکر می کردند خوشبختتان کرده اند، فکر می کردند دارند برای شما زندگیی تازه می سازند! فکر می کردند نجاتتان داده اند. فکر می کردند.... نمی دانم. اما گوشه ای از زندگی من با رفتنت خالی ماند. همیشه یادت کردم و دلم تنگ شد. راهم را عوض کردم که از آن راهی که با هم مدرسه می رفتیم رد نشوم (هرچند همیشه دیر می کردی و حرص مرا در می آوردی!). نامه ای را که قبل از رفتن دستم دادی سال ها نگه داشتم (برای من که اصلا آدم یادگاری نگه داری نیستم یک رکورد خاص است). برای اولین بار خبری از صورتک خندانی که به چهره می زدی نبود. نوشته بودی که با اینکه فکر می کنی مساله مشابهی برای من رخ می دهد، اما امیدواری من مسیر راحت تری را طی کنم. نمی دانم اکر 3-4 سال بعد بودی و می دیدی که چه ها بر سر من آمد چه می گفتی. یادم هست که بعد از رفتنت یکی دو سال سعی می کردم با آدم ها صمیمی نشوم، مخصوصا آنهایی که شبیه تو بودند (هر چند دوست صمیمی بعدی من به شدت شبیه تو از آب درآمد! (جای فروید خالی!) و من چقدر سال اولی که می شناختمش ازش بدم می آمد! شبیه همه چیزهایی بود که سعی کرده بودم پشت سر بگذارم). از دست دادن یک دوست صمیمی برای یک دخترک 12-13 ساله، تجربه سنگینی است.
 
دلم می خواهد ببینمت؟ نمی دانم. این روزها از دیدن آدم های قدیمی زندگی ام می ترسم. نکند زندگی آن دخترک سرسخت نابغه ریاضی را روزمره کرده باشد؟ نکند متوسط شده باشی؟ نکند پرهایت را شکسته باشند و به یک زندگی متداول راضی ات کرده باشند؟ نکند جوی حقیری که به مردابی می ریزد را به دریا ترجیح داده باشی؟  نه می خواهم در ذهن من تداوم داشته باشی تا اینکه دیدنت خاطرات قشنگی را که از تو داشته ام خراب کند. اینجوری تو برای من همان دوست ریاضی دان عاشق اسمارتیز و گلابی که عادت داشت  کاغذهای تبلیغاتی لای در خانه ها را بیرون بکشد و بریزد دور (یادت هست یکبار قبض آب و برق خانه ای را با ورقه های دیگر بیرون کشیده بودی؟) باقی می مانی.
 
همه این سالها هر وقت که از کنار آن شهر کوچک رد شدم  فکر کردم یک روز می آیم دنبالت. می دانستم که تویوتای طلایی برای آرزوهای بچه گانه من توقف نمی کند. با خودم می گفتم یک روز با ماشین خودم می آیم. اگر هم ماشین نداشتم اصلا با اتوبوس می آیم. در همه خانه ها را می زنم. شهر کوچکی است. همه همدیگر را می شناسند. بالاخره پیدایش می کنم. 2 سال پیش بالاخره با ماشین خودم از آنجا گذشتم. بغض کردم. دیر شده بود. می دانستم پیدایت نمی کنم. 


پ. ن. شعر اول متن از ترانه  Hello لاینل ریچی هست. (بله!! اون ترانه عاشقانه است. خودم می دونم! حالا شما همین ۲-۳ خطش رو در نظر بگیرین!) 

Monday, 25 July 2011

:)

زندگی شاید پیرزن گوگولی پشت پنجره باشد که با دیدن جست و خیز شادمانه تو به پهنای صورتش لبخند می زند.

Stage Door


By Gregory LaCava                  
Katherine Hepburn, Ginger Rogers, Lucille Ball
RKO, ۱۹۳۷

 
یه فیلم دیگه درباره دنیای بی رحم تاتر. یه پانسیون برای دخترای تاتری آماتور با ورود تری رندل (کترین هپرن) پولدار به هم می ریزه. تری هم باید با دخترا کنار بیاد، هم بتونه به پدرش ثابت کنه که استعداد بازیگری داره. اما موفقیت هم بهای خودش رو داره.

یکی دیگه از زن های باهوش و قوی که کترین هپرن بازی کرده. دیدن هپرن در نقش یه بازیگر ناشی واقعا بامزه است (همون طور که دیدنش در نقش زنی که اصطلاحات اولیه بیس بال رو بلد نیست تو زن سال معرکه بود. مخصوصا اگر می دونستین که هپرن خودش بیس بال هم بازی می کرده). اما نقش های فرعی محشرند. از جینجر راجرز که شکنندگیشو پشت شوخیا و درگیریاش با دیگران مخفی می کنه تا پیرزنی که نمی خواد قبول کنه که دوره اش سپری شده. 
 
صحنه دوست داشتنی: وقتی تری دروغ بودن همه ادعاهای تهیه کننده تاترو که دخترا رو باهاشون گول می زنه رو، با ادله و براهین!!! به رخش می کشه و مجبورش می کنه واقعا درباره نقش حرف بزنه!
 
بازی تری تو شب افتتاحیه. وقتی که در واقع داره درباره مرگ کی حرف می زنه و در واقع برای کی بازی می کنه و همه فکر می کنن نمایشه. صورت خیس دخترای پانسیون تو ردیف اول هم عالیه. صحنه وقتی کامل می شه که یه منتقد تاتر به تهیه کنندهه می گه این دخترک خاصیت غریبی داره، مثل اونی که پارسال معرفی کردی. اسمش چی بود؟ کی؟ و تماشاگر می دونه که کی مرده.

مینا ۱۹

مثل اینکه مینا جون کلی بین خوانندگان اینجا طرفدار داره! حالا که اینطوره سعی می کنم خاطرات قدیمی تر رو هم براتون بنویسم.

پارسال وقتی دنبال کاراش بودم برای خروج (آیا هرکس خارج می شه جز خوارج به حساب میاد؟)، فهمیدم به جز شناسنامه باید یه حلقه شماره سریال دار هم بندازیم به پاش (یه چیزی مثل قلاده برای سگ ها!). مساله اینجا بود که برای پرنده ها این کارو در هنگام جوجه گی می کنن، که وقتی پاشون رشد کرد، حلقههه دیگه خارج نشه و مینا بالغ بود و این کلی مشکل ایجاد می کرد. خلاصه یه دکتری که پرنده ها رو هم درمان می کرد (تجربه من نشون می ده که دامپزشکای تهرون اصولا یا در سگ تخصص دارن یا گربه!)، قبول کرد که اینکارو بکنه. یه پماد هم به من داد که از 2 هفته قبلش به پاش بمالم  و پوست سفت پاهاش نرم شه و حتی یه جاهایی پوست های اضافی کنده شه. پوست نازک شده بود و حتی رگ های خونی رو می شد زیرش دید و اینک ادامه ماجرا.....
 
فکر کنین با مامان صاحب قبلی مینا رو بردیم اونجا. آقاهه به من گفت تو نگهش دار که نترسه. مینا جان به محض اینکه حلقه رو دید، پاشو قفل کرد (چی بنویسم خب؟ مشت کرد؟). حالا کلی بدبختی برای این که این جوجه پاشو باز نگه داره. درد هم داشت طفلک! با چنگ و دندون (ببخشید نوک!) هم از خودش دفاع می کرد. نوک می زد، جیغ می کشید، وول می خورد و پاشو می بست. این فرآیند 40-45 دقیقه ای طول کشید تا آقای دکتر بالاخره این حلقه رو کرد پای مینا وبه من گفت بذارش تو قفس که یه کم آب بخوره. مینا به محض ورود به قفس مدل این سگا که دنبال دنبشون می کنن گیر داد به حلقههه. اول یه کم دور خودش چرخید و به حلقهه نوک زد. بعد فهمید که اگر پاشو جمع کنه، می تونه از حلقههه بکشدش بیرون. پاشو از حلقه کشید بیرون و حلقه رو با نوکش پرت کرد بیرون قفس. اینجا حلقه ارباب حلقه ها رو به صورت اسلوموشن تصور کنین که حلقهه داره تو هوا می چرخه، از میله های قفس رد می شه و.... بله! می خوره تو صورت آقای دکتر که سرشو خم کرده ببینه این داره تو قفس چیکار می کنه! همه این فرآیند کمتر از 3 دقیقه طول کشید. من واقعا تموم تلاشمو کردم!!! اما حتی مامان صاحب مینا (که اصولا آدم بسیار مودب تریه در مقایسه با من!!!) و خود آقاهه (بعد از اینکه کلی دماغشو مالید!!!) هم نتونستن جلوی خنده شونو بگیرن. تا خونه و حتی بعد از اون، هر وقت من و مامان مینا یاد قضیه می افتادیم و می خندیدیم. ار اونجاییکه مینا وقتی صدای خنده بشنوه، قهقهه می زنه، خودشم با ما می خندید!!

:|

طراحی لباس تو سینمای فرانسه نباید زیاد سخت باشه چون بازیگرا از یک سوم تا نصف فیلم (بسته به میزان روشنفکری!) هیچی تنشون نیست!

Sylvia Scarlett

By George Cukor                            
Katherine Hepburn, Cary Grant, Edmond Gwenn
RKO, 1935



یه عاشقانه آر. کی. اویی دیگه که بازی کترین هپرن در نقش یه پسر قابل تحملش می کنه!

ازت متنفرم سینه سیته!!

الان مدتیه که همه فیلم هایی که من دوست دارم رو فقط دوبله پخش می کنی! یه موقعی حداقل یه سانس در روز به زبان اصلی بود. اصلا خوشحالم که کارت وفاداریتو با وجود اینکه تو 730 تا سینما معتبره نگرفتم. به قول مینا خوب کردم، خوب کردم، خوب کردم!
 
پ. ن. این پست دویستمه هورا!!!!! می تونیم یه مهمونی مجازی بگیریم با تم
Is 200 too much?
A very formal party! Suit Up! Black ties not optional, but preferred! Gifts not necessary, but I'd say follow your heart!!!! :D

تلخ بود، خیلی تلخ!

AhMadINeJAD Atomisé                             
Enquête et scénario : Mohamed Sifaoui
Dessin : Phillippe Bercovici
Couleur : Isabelle Lebeau



50 سال تاریخ ایران به شکل کمیک استریپ. قصه از جایی شروع می شه که شاه داره ثریا رو طلاق می ده و در همون سال (اسمشو چی بذارم خدا رو خوش بیاد؟ اسمشو نبر چطوره؟ شکل خلاصه اش می شه الف نون = الف نون. از این به بعد به اختصار اسمش صداش می کنیم) اسمش هم متولد می شه. داستان به طور موازی پیش می ره. من اولش به شدت می خندیدم ولی هرچه جلوتر اومد و به تاریخی که ما شاهدش بودیم رسید، تلخ شد. شاید از اول هم تلخ بود و من نمی فهمیدم. اینا رو به شدت یادم مونده:

شاه که هر دو کادر یه بار یه نخست وزیر عوض می کنه، با همون کمپوزیسیون و همون جمله های قبلی  (نویسنده آخر کتاب همون جمله ها رو می ذاره تو حباب (کمیک استریپه دیگه!) اسمش! تاثیرش وحشتناکه!)

پدر مرد سالار اسمش که هی زنشو می فرسته تو آشپزخونه و تا حرف می زنه بهش میگه ساکت باش. زن که چیزی نمی فهمه! (نویسنده آخر کتاب اعلام کرده که این شخصیت کاملا تخیلیه و اگر انقدر بد تصویر شده به خاطر اینه که نویسنده فکر می کنه آدمی که یک اسمش تحویل جامعه داده، غیر از این نمیتونه باشه!)

برادرانی که آدما رو می زنن که چرا جین پوشیدی؟ دفعه دیگه برو رای بده و آدمه با خودش فکر می کنه که اما من رای دادم!

اسمش و رهبرانی که توهم امام دوازدهم بودن دارن.

پرتره هایی که به سبک  Big Brother is Watching You! در سراسر شهر نصب می شه. 

یک گنجه پر از کاپشن بژ!

کلید بهشت : من کلی خندیدم که چه ایده بامزه ای! از حسن صباح گرفته! اما نویسنده تو نت های آخر کتاب گفته این جریان واقعیه. هزاران کلید تو تایوان ساخته شد و تو جنگ به رزمنده ها داده شد.

عراق که داره بمباران میشه و یه عراقی در حال مرگ میگه اما اینجا ایران نبودا! ایران کشور بغلیه. 

فرانسویا که به مشاور سارکوزی می گن چرا می خوای با سارکوزی درباره اسمش حرف بزنی؟ نمی بینی چقدر شبیه ان!

آسانسورای زنونه مردونه تو شهرداری. (اینو می دونم اتفاق افتاده و اولین دستور اسمش تو شهرداری بوده.)

تلخ بود، خیلی تلخ!

Every Girl Should Be Married!

By Don Hartman                                                    
Written by Don Hartman & Stephen Morehouse
Cast: Cary Grant, Betsy Drake, Diana Lynn
RKO, 1948
 
مثل 99% از فیلم های کری گرانت: چگونه کری گرانت را تور بزنیم؟  (تا جایی که یادم میاد فقط تو فیلم آخرش که موهاش کاملا خاکستری شده، دختره رو به یکی دیگه می بازه!) و من باز هم نتونستم مقاومت کنم! همچنان تو بازیگرهای کلاسیک از بازیگر های محبوب منه. حضور یه  بازیگر مقابل محشر مثل کترین هپرن (مثل
Bringing Up Baby and The Philadelphia Story  ) 
یا رزالیند راسل
( His Girl Friday ) 
هم  که فیلم ها ش رو Superawesomatic می کنه!


آموزش تو زدن شلوارجین برای تنبل ها

قدم اول اینه که پایین شلوار رو تا می زنین. اگر زیاد بلند نباشه، کلی هم اسپرت به نظر میاد. اما اگر شلواری خریدن که برای یه آدم 2 متری دوخته شده و باید پاچه اش رو تا زانو  تا بزنین 2 راه دارین. یا دست از تنبلی بردارین و قسمت های اضافه رو واقعا تو بزنین یا زیادی شلوار رو از دید ریاضی بررسی کنین و ببینین که با چند تا به اندازه مورد نظر می رسه. گاهی با یه تای دیگه از داخل جواب می ده و گاهی بیشتر از یکی لازمه. در این صورت برای راحتی (اعصاب) خودتون بهتره لایه های تا خورده رو حداقل یه کوک بزنین که هی نیان پایین.

پ. ن. بله! عنوان از روی سری برای احمق هاست (خنگ ها رو ترجیح می دم البته!). اما مساله اینه که کسایی که برای چنین کار ساده ای می رن سراغ چنان راه حل های پیچیده ای، اتفاقا احمق نیستن. خیلی هم باهوشن (مثل شلدن کوپر خانواده ما که برای اینکه سوسک نره تو اتاقش جلوی راه های ورودی سوسک، برق ولتاژ پایین وصل کرده بود!(الان که فکر می کنم سوسکا می تونستن از همون برق به عنوان شوک الکتریکی استفاده کنن و دوستاشونو از مرگ نجات بدن!!)) . مساله اینه که یا تنبلن و یا فکر می کنن که کار بیهوده ایه. چرا وقتشونو تلف کنن.

مینا ۱۸

دمب تموم چایی لیپتون ها به هم گره کور خورده. یه نفس عمیق می کشم و 3 بار تکرار می کنم "من این جوجه خرابکار رو دوست دارم!"

Burqamania

Jac Pè   
2010  



یه کمیک استریپ سیاه درباره برقع، طالبان و حقوق زنان. ان-مری لزن استاد علوم سیاسی و فعال حقوق زنان تو مقدمه می پرسه: آیا می شه به چیزی که خنده دار نیست خندید؟ آیا می خندیم که اشک هایمان را پنهان کنیم؟ و ادامه می ده که برخلاف روسری که سمبلیک هست، برقع یه جور تجاوز به زن و محروم کردنش از حقوق انسانی هست (می دونم، کتاب مال پارساله! ایشون اخبار تجاوز برادران متحرک رو بشنوه نظرش عوض می شه!!) و وحشتناک تر اینه که زن ها نه تنها این وضعیت رو پذیرفتن، بلکه ممکنه خودشون هر صدای مخالفی رو خفه کنن!

Un amour de jeunesse

de Mia Hanson-Love                                       
avec :Lola Creton, Sebastian Urzendowsky
France, 1h50, 2010



قصه کامیل 15 ساله که وقتی دوست 19 ساله اش سولیوَن، می ره آمریکای جنوبی ، مجبور می شه خودش، عشقش و زندگی را از نو تعریف کنه. فیلم برشی 5 ساله از زندگی کامیله و آشفتگی ها و دردها و تغییر و رشدش.
صحنه هایی که دوست داشتم: کامیل روی تختش دراز کشیده و برادر و پدرش میان تو. برادره کتاب روی پاتختی رو ورق می زنه و درباره اش از کامیل سوال میکنه. کامیل جواب می ده و بدون تغییر در تن صدا یا میمیک صورتش اشکاش میان پایین. برادره که می ره بیرون، پدره می گه وقتشه که کتاب رو ورق بزنی.

نامه آخر سولیون

Friday, 22 July 2011

Pariayexatxati's Summer Hiatus!

می دونم که نوشته های منو خیلی دوست دارین. می دونم لحظه شماری می کنین که اینجا آپ بشه. می دونم که هر پست رو بارها و بارها می خونین و بعد پرینت می گیرین، هفت بار دور سرتون می چرخونین و به خودتون فوت می کنین! اما امروز رسما دانشگاه (یعنی همه جاش! حتی اون سوراخ سمبه هایی که من این 3 هفته بهش پناه می بردم!) به مدت 1 ماه تعطیل می شه و دسترسی نسبتا نامحدود من به اینترنت محدود می شه. چرا گریه می کنین حالا؟ آقا جان! اون کانال کولره! می خوای خودکشی کنی لااقل از پنجره بپر پایین!! پس از این به بعد آهسته تر به روزمی شویم، به جای روزی 10 تا پست جدید، می شه مثلا هفته ای 7 تا.

پ. ن. 1 بین خودمون باشه احتمالا 6 تا از اون 7 تا هم سینمایی خواهد بود!
پ. ن. 2 به اضافه اینکه من خودمو چلنج کردم این مقاله ها رو سر و سامون بدم و
Challenge Accepted!

هشدار


نفر بعدی که از من بپرسه شما روسین؟ یه رایت هوک حسابی نوش جان می کنه!!!!

:)

استاد جون طرح کلی رو پسندیده. میگه ایده هات مثل همیشه عجیب و جذابن. اما به دلیل گستردگی رسانه های انتخابی نظرش اینه که من رومو کم کنم و ویدیو گیم ها رو حذف کنم! میگه ازشون مثال بزن، اما از بحث اصلی حذفشون کن.
تکلیف شب: کلی فیلم، سریال و کتاب پست مدرن!
At the moment, life is awesome! Plus, I’m watching Beastly tonight!

Why can't you not love NPH?

اهریمنی منو چلنج کرد که تو سه کلمه یا کمتر بگم چرا انقدر نیل پتریک هریس رو دوست دارم (بعله! بافی دیده ها! دیالوگ از بافی هست).

Here’s to you my dear demon!
I love NPH because he is awesome, handsome, and venturesome!
Challenge completed!!! Per usu.! 

خودتون یه پوزخند بارنیانه!!! اضافه کنین!  

J'aime regarder les filles!


 
 یک کمدی- درام جذاب درباره یه مثلث عشقی (الان که درست فکر می کنم، مربع! بود) بین پریمو ( یه ۱۸-۱۹ ساله روشنفکر چپ که پسر یه گلفروشه!)، گبریل ((خودتون ر ها ق تلفظ کنین لطفاً!) یه بچه بورژوای پاریسی) و دلفین (نه دلبندم! دِلفین! دُلفین نه!) در ۱۹۸۱ و بحبحه انتخابات نخست وزیری فرانسوا میتران.
مثلثش یه خورده کجه البته! پریمو عاشق گبریله، گبریل بین پریمو و پل در رفت و آمده (فیلم فرانسویه دیگه به قول اهریمن ۱!) و دلفین که مصرانه !!(فیلمو ببینین می فهمین چقدر مصرانه!) عاشق پریمو هست و مثل همه اینجور فیلما عواقبش!!
یه نمونه جالب از اینکه همیشه کسی رو که نمی بینی همونیه که باید می دیدی (من و حرف زدنمو نمی شناسین آیا؟) 

خیلی با افتخار تو تیتراژ اشاره می شه که بازیگرای اصلی از بازیگرای تاترن و البته عالی اند. 

صحنه هاییی که دوست داشتم:
۱. دلفین می زنه تو گوش پریمو و پدر دلفین میاد تو میگه کی کتک خورد (کلی هم صحنه اش روشنفکرانه است، همین شوخی فقط خنده دارش می کنه!) همزمان پریمو به خودش و دلفین به پریمو اشاره می کنه. پدره میگه آهان و خیالش راحت می شه، می ره بیرون.

۲. پریمو با پای شکسته و گردن توی از اون گردنبند طبیا که اسمشو نمی دونم میاد که از دلفین عذرخواهی کنه! (دلیل شکستگیا اینه که ایشون وقتی گبریل میگه من نمی شناسمش از پنجره اتاق گبریل می پرن پایین!). دلفین ردش می کنه. بعد که داره میره میگه زانو بزن. پریمو هم با فلاکت آتل پاشو باز می کنه و زانو می زنه. بعد دلفین بهش میگه خب پاشو برو. وقتی که میاد پاشه دلفین هم روبروش زانو می زنه. یعنی سمپاتی تون توی این صحنه مثل توپ پینگ پنگ بین شخصیت ها در رفت و آمده!


:|

اگر در فرانسه هستید، بدونید که در فرانسه هستید. پا نشین برین هر فیلمی که تو کن جایزه گرفته رو ببینین. به سرنوشت من و اهریمن 1 دچار می شید که تا خونه هر وقت تصادفی هم دستامون به هم می خورد مثل راس و جویی می گفتیم
No touch! No touch!

پ. ن. من یه جاهایی مثل فیبی چشمامو می گرفتم و می گفتم:
MY EYES! MY EYES!

:D

مسابقه حافظه سینمایی اهریمنا دچار رکود شده بود. همه داشتیم پا به پای هم پیش می اومدیم (خب آدم حوصله اش سر میره دیگه!). تا هفته پیش من به یک  epiphany  (به قول مینا "چی می گن؟" تجلی؟) دست یافتم. دوستان به شدت در سینما و تلویزیون آمریکا خبره ان. اما زیاد با سینما و تلویزیون انگلیس میونه ای ندارن!!! هوراااااااااااا! تا اطلاع ثانوی از جمله های سریال ها و فیلم های انگلیسی  (سو) استفاده خواهم کرد!!!

پ. ن. 1 رسما فکم به زمین اصابت کرد وقتی فهمیدم بچه ها هیو لوری رو با هاوس می شناسن، نه با بلک ادر!! یا اصلا شوخی های شکسپیری روئن اتکینسن رو ندیدن!
پ. ن. 2 اهریمنان اون قسمت رو دریافت کردن که روئن اتیکینسن با کالین فرت که شکسپیره رو به رو می شه و یه مشت می کوبه تو صورتش: 

That is for every school boy or school girl for the next 400 years!!! …… Oh, look! Here’s coming Othello, talking total crap as usual!!! …. And that’s for Kenneth Branagh’s uncut four-hour version of Hamlet!!

عاشقش شدن! (می دونم یه اهریمن خوب منبع جمله هاش رو لو نمی ده، اما همه لذت سریال دیدن به اینه که دوستت هم دیده باشه و بشه با هم اجراش کرد. بلک ادر هم که کلی محدودیت تماشاگر داره. غیر انگلیسی ها و اونایی که با ادبیات انگلیس آشنا نیستن، ممکنه اصلا خوششون نیاد. لهجه سوپربریتیش اتکینسن که جای خود داره!!!)

پ. ن. 3 اگر از کلیپ بالا خوشتون اومده اینم هیو لوری در نقش شکسپیر

نامه ای به مگ پای

مگی عزیز
برایمان کامنت گذاشته ای که تعداد داستان های این دور مسابقه به حد نصاب نرسیده و خواهش کرده ای که من و ایدیاتیک  و آنز حداقل 1 داستان دیگر با یک پرامپت جدید تحویل دهیم. نوشته ای که ما باید چراغ این فن کلاب را روشن نگه داریم. (البته اینطوری ننوشته بودی، اما من منظورت را به فارسی دری برای خوانند گانم ترجمه می کنم). مگی عزیز، واقعا انسان بیکارتر از من پیدا نکرده ای؟ نمی دانی که من وسوسه می شوم؟ نمی دانی که دفعه های قبل همه چلنج ها را وسط پایان نامه نوشتن اکسپت کردم و رسما در فصل های پایان نامه داستان می نوشتم و در داستان بحث های پایان نامه را؟ نمی دانی که اصولا جنبه چالش ندارم و خودم را با کله می اندازم توی چاه؟ 

مگی جان، تبریک می گویم. موفق شده ای. داستان را پیوست کرده ام!

چه حسی دارید اگر....

آقای بی خانمان محترم که همیشه تو کتاب خونه هاست و وقتی هم شروع می کنه به حرف زدن دیگه ول نمی کنه تا آخر مقام مسئول بیاد بهش بگه اینا دارن درس می خونن! ، آدم رو تو تریا گیر بیاره. بپرسه کجایی هستی و با شنیدن اسم کشور با ترس بگه من اسرائیلی ام و کمی بعد وسائلشو برداره و در بره!!! لابد فکر می کرد من الان یه مسلسل از تو کیفم در میارم و ترورش می کنم.
 
پ. ن. جدی دردناک: متنفرم از اینکه امسال متوجه شدم ملیتم رو به اندازه سابق دوست ندارم!  بیزارم از اینکه وقتی فکر می کنن آمریکایی ام برای رفع نقص فهمی! هیچ تلاشی نمی کنم. با ما چه کردید؟

Thursday, 21 July 2011

مغز یا دست؟

چرا من وقتی به شماره های حساب یا کارت اعتباریم فکر می کنم، غلط واردشون می کنم و وقتی دستام بدون دخالت مغزم عمل می کنن درست می نویسن؟ خوبه به جز ۴ شماره اول همه شماره ها رند هستن. البته نکته جالب زندگی من اینه که معمولا شماره ها برام رند در میان (یا من بالاخره یه ارتباط ریاضی بین شماره ها کشف می کنم). این شامل گواهینامه، کارت ملی (اینو واقعا همه فکر می کردن من با کسی فامیلم که شماره ام اینه!!) و حتی شماره کارت ورود به جلسه کنکور میشه (من همین جا از همه شماره هایی که طی این سال ها زحمت کشیدن روی کارت های من قرار گرفتن و خانواده محترم رجبی تشکر می کنم!).

پ. ن. ۱ یادمه شلدن کوپری که در پست های قبل معرفی شد، می گفت اول مغزتو روشن کن، بعد کامپیوتر رو. البته من اون موقع ۱۵ سالم بود و عادت داشتم ۹۸۳ دستور به ابرکامپیوتر ایشون بدم و وقتی موفق شدم پنتیوم تری (اون موقع بالاترین مدل بود) رو به ۴۸۶ تبدیل کنم،  صدا بزنم که دایییییی (لو دادم دیگه!!!!)این باز هنگ کرد! نگین چطور یه شلدن کوپر به من اجازه می داد به ابرکامپیوترش دست بزنم. شلدن کوپر ها اتفاقا زیر کیت های کامپیوتری حلبی شون، لحیم هایی از طلا دارن (ارجاع به قسمت های شلدن و پنی)، مخصوصا اگر اعتقاد داشته باشن خواهرزاده شون باهوش ترین فرد خانواده ست (بعد از خودشون البته!!!).

:|

"آسمان! ای آسمان!" 
آخه ساعت 10 شبه! چرا تاریک نمی شی؟


پ. ن. 1 عبارت توی "  "  دزدی است از بخشی از هذیان یک مسلول نوشته کارو:

" .... آسمان! ای آسمان! نشکن چنین بال و پرم را
بال و پر دیگر چرا؟ ویران که کردی پیکرم را
بسکه بر سنگ مزار عمر کوبیدی سرم را.  ...."
 

پ. ن. 2 دیدین من جدیدا یه خط متن می نویسم، یه صفحه زیر نویس؟ این یه جور ویروسه که به سیستم نوشتاری یک پایان نامه نویس!! حمله می کنه و تند تند زیرنویس و مرجع تولید می کنه!

High School, Criminal!

    بلایی که دوست زرد با شرکت افتخاری من سر همکلاسیش آورد، 
legendary!!!
بود. من و دوست زرد تو یه دبیرستان نبودیم. اما چون همسایه بودیم همکلاسیای اون منو می شناختن. یکی از این همکلاسیا که امروز یک خانوم ایرانی از هر انگشت هنر بریز هست و یه بچه 12 ساله داره! (می دونم! شاخای خودم دارن در میان! اما راست می گم!) اما اون موقع ها ناصر ملک مطیعی دبیرستانشون بود و بارها برای بچه ها چاقوی دسته سفید زنجونی کشیده بود! (محض اطلاع این دبیرستان تو یکی از بهترین مناطق منطقه 6 هست! اون موقع ها امکانات کم بود، بچه ها یا باید از مدیر/ ناظم هاشون الگوبرداری می کردن یا از فیلم های منحط ویدیویی مثل قیصر یا ترمیناتور!) خلاصه ایشون انقدر به دوست زرد گیر داده بود و باور نکرده بود که من موهامو رنگ نمی کنم که دوست خانوم کلافه شده بود. من پیشنهاد کردم که یه آرایشگاه زیر پونز نقشه پیدا کنیم و یه کم وقتشو تلف کنیم. دوست زرد یه نگاه عاقل اندر پریا به من انداخت و گفت تنها کسی که تلف شدن وقت انقدر براش مهمه تویی که وقت رد شدن از خیابون هم کتابتو نمی بندی (راست می گفت. اما اون یه داستان دیگه است). نقشه شیطانی که کشیدیم این بود یک دستورالعمل مو رنگ کنی هچلهفت از خودمون دربیاریم. یا موهاش (مثل آن شرلی) یه رنگی میشه و دوست زرد هم میگه مثلا نخودفرنگیشو کم زدی، یا موهاش می ریزه و خودشو میکشه، راحت می شیم. یا باز موهاش می ریزه ما رو می کشه، راحت می شیم. چی فکر می کنین
.
.
.
Wait for it!
.
.
.
.
Wait a little longer
.
.
.
.
Almost there!!
.
.
.
.
موهای دوست کیمیایی وارمون یه رنگی شبیه سبز یشمی خال خال پشمی شد و دوست زرد تا 1 ماه هر روز مسیر مدرسه رفتنشو تغییر داد که از دست خواهران آب منگل در امان باشه. آخرشم تا تو یه امتحان مهم اسم دوستمون رو رو برگه اش ننوشت و براش یه 15 نگرفت، آزادیشو به دست نیاورد!

پ. ن. 
Bully
 ها فقط آمریکایی نیستن!

:|

تو ایران بارها جواب دادم که موهامو رنگ نمی کنم. بعضی ها باور کردن، بعضی ها تا با کمک دوست زرد یه بلای خارق العاده سرشون نیومد (پست بعد رو بخونید)، باور نکردن. بعضی ها هرگز باور نکردن (مثل ناظممون که یکسال تموم هر هفته موهای منو چک کرد که مچمو بگیره! اینجا همه رنگی ان. رنگ موهای من کم نیست. اون سوال این شکلی شده حالا: موهات که معلومه طبیعی این رنگیه. فقط چی بهش می زنی که این برق طلایی-قرمز به دست بیاد.

:|

به عنوان انسانی که مدتی به مهندسان آن مرز و بوم تافل و آیلتس درس داده، تصدیق می کنم که چیزی که در دانشکده های مهندسی سطح بالا زیاده هاوارد والوئیتس و راجش کوترپالی. شلدن کوپر هم که یکی از اعضای خانواده خودمه و باور بکنید یا نه دکترای فیزیک اتمی هم داره!

مینا ۱۷

-مینا!!!!!!! من اینو شسته بودما! نمیشه غذاتو حمل و نقل نکنی؟ پسر بد! همه جا رو کثیف کردی!
- (می خنده و وسط خنده هاش می گه): خوب کردم، خوب کردم، خوب کردم!

:|

- I wish you were a boy! It would have made life much easier!
- :O 

:|

 الان دارم احساس حماقت می کنم. بچه ها هی میان زیر فن فیکشن هایی که نوشتم برام کامنت می ذارن که عروسی شونم بنویس، پیمان ها شونم بنویس:

This list is made of win, dude! Please write the vows!
Please please please write the reception you mentioned here! Pretty please with sugar and strawberry on top!

حالا اینا هیچی! آدم باید از فولاد باشه که در برابر این یکی مقاومت کنه:

Will you write the proposal? (NPH’s puppy dog eyed face!!!!)

و بله ..... من اینا رو می نویسم و بالاش اعلام می کنم این به درخواست فلانیه، اما من هنوز با عروسی این 2 تا شخصیت مخالفم! یعنی احترام به آرا دیگران و دموکراسی تا این حد!

پ. ن. یاد راج نیفتادین که از پس خواهرش بر نمی اومد، هر دفه که پریا (من نه! خواهر راج! به کسر پ!) با لنارد می رفت، راج ممنوع می کرد و هیچ کاری ازش برنمیومد. تازه فعلشم غلط می گفت:
I forbided it!
تا خود پریا بهش گفت که گذشته
Forbid   میشه
Forbade!!

Coming soon.....

به زودی در این وبلاگ دو پست درباره
J’aime regarder les filles
نصب خواهد شد.

خودتون لطفا یکی از اون شماره معکوس نشون بده ها تصور کنین. امکانات کمه خب!

ماجراهای شاهزاده احمد


انیمیشن برگزیده کن   ۲۰۰۷
Lotte Reinger، آلمان
66 دقیقه
 
یه انیمیشن سیلوئت جالب که داستان های هزار و یک شب رو با یه سری داستان های چینی و هندی ترکیب کرده و گاهی کمی ادیسه هومر رو هم چاشنیش می کنه. البته اقتباس آزاد هست. یه پری بانو داره که مشکوک به عرب بودنه (آخه عرب ها پ دارن خانم کارگردان؟) و به سبک داستان های چینی تو قالب یه پرنده که زبونم لال، گلاب به روتون خیلی شبیه سیمرغه (اگر یادتون باشه تو قصه های چین زن ها قو می شن، نه سیمرغ!) میاد آب تنی می کنه و احمد قالب پرنده اشو قایم می کنه که نتونه برگرده (دیالوگ یک طرفه: الف: از یه شاهزاده عرب چه انتظاری دارین آخه؟ ب: والا ایرانیاش هم دست کمی ندارن. عربا اسمشون بد در رفته! یه نگا به اخبار بنداز!) و یه دین آزاد که از خواهری شهرزاد (زبونم به دیوار، گلاب لال!)  احتمالا استعفا داده و اینجا خواهر احمد هست. یه خلیفه خنده دار هم هست که برای گرفتن اسب جادویی پرنده (اینجاست که پگاسس وارد عمل می شه!) به ریش پیامبر سوگند می خوره! سبک کارتونش بامزه است  و به سبک سینمای صامت میان نوشت داره. اگر گلاب به دیوار، زبونم به روتون دستتون اومد، به یه بار دیدن می ارزه.

پ. ن. 1 سوالی که همیشه برای من پیش میاد اینه که این جادوگرا که این همه جادو می کنن خلیفه رو به ریش پیامبر سوگند بدن که دخترشو تقدیمشون کنه، چرا خود دختره رو جادو نمی کنن. آسون تر نیست؟ (یاد اسپایک افتادم که وقتی بافی بهش 834 باز جواب رد می ده، یه بافی بات سفارش می ده و همون طوری که دلش می خواد برنامه ریزیش می کنه (چه چیزهایی هم دلش می خواد!!!). کاملا خودکفا! شاید یه موقعی درباره اش نوشتم.)

پ. ن. 2 اصطلاحات متن رو بار اول تو کاریکاتورهای علی درخشی تو طنز و کاریکاتور دیدم. البته که اینجا یه خورده روغنش زیاد شده!

I'm a nerd and proud!

هرچی دلتون می خواد فکر کنین اما من منتظر جمعه ام و اینکه استادم درباره طرح کلی که براش فرستادم چه نظری داره. راستش یه جورایی دلم هم براش تنگ شده. به اضافه اینکه کتاب هایی که بهم داده بود رو خوندم و برای بحث های پریایی آماده ام.

عنوان مثل اکثر موارد دزدیه ( اصولا من دزد درستکاری هستم خیلی!)
NPH’s coming out sentence “I’m gay and proud!”

Wednesday, 20 July 2011

:|

پس زمینه:  این اپل عادت داره که وقتی از شارژر جداش می کنی، نور مانیتور رو کم کنه. 

دستم روی تکمه نور کم کنه، بعد که مانیتور تاریک (شما بخونین سیاه! ظلمات! قعر سیاهچال!!!) شده، ۶ متر پریدم هوا که
Noooooooooooooooooo!
برای قیافه یکی از این دو مورد رو تصور کنین:
الف: شلدن وقتی کلید یادش رفته
ب: مانیکا وقتی آپارتمانشونو به چندلر و جویی می بازه

چه بلایی سر کریس اومد؟ همه نت هام پرید! نت هام به جهنم همه فیلم هام رفت! خدا رو شکر که فرندز ها دی وی دی اند و بارنی ها و تاتر ها رو پاندورا. اما همه آهنگ ها رو کریسه و وای!!! همه ۷ فصل سریالی که می خوام تحلیل کنم! (معلومه که اسمشو نمی گم بگردین پیدا کنین! خنده بدجنسی داکتر هوریبلی: موآ ها ها ها ها!) یک عالمه مقاله نخونده دارم. (بله!!! من در کسری از ثانیه این همه فکر می کنم
That's just one of the reasons of my superawesomatism!!!!
یعنی می تونین کلمه بسازین در این حد!!!) و .... متوجه می شم که اگر جای انگشتم رو به تکمه بعدی عوض کنم، معجزه رخ خواهد داد وهمه اطلاعات به جای اول باز خواهد گشت!!!! یعنی ای کیو در حد جلبک نپخته. به قول لینوس:

I never felt so stupid while being intelligent!!!

:|

یعنی من عاشق شمام که ۲ هفته است اومدین، بعد می گین: ویکند می خواییم بریم پقی!!!! لووق!!!! رو که نمیشه ندید!

:|

الان تابستونه و هوا امروز انقدر سرده که من رفتم خونه ژاکت برداشتم. حالا فردا اگر هوا استوایی نشد؟

لطفا پسرخاله نشوید؛ حتی شما دوست عزیز

چرا؟ چرا به خودمون اجازه می دیم در اولین برخورد کلی برداشت های بی اساس بکنیم؟ چرا بدون اینکه آدما رو اصلا بشناسیم، فقط از روی ظاهرشون درباره شون قضاوت می کنیم؟ چرا بعد از 5 دقیقه لحن و واژه هامون انقدر سوپرخودمونی میشه که طرف مقابل به خودش و رفتارش شک می کنه؟ چرا فوری شروع می کنیم به پرسیدن سوال های شخصی که هیچ ربطی بهمون نداره؟ چرا بدون اینکه بدونیم طرف مقابلمون چی فکر می کنه، افکارشو تحلیل می کنیم؟ چرا به خودمون اجازه می دیم برای دیگران تعیین تکلیف کنیم؟ چرا پشت هر جمله ساده ای هزار تا معنای نامربوط می بینیم و آدما رو محاکمه می کنیم؟ چرا با کلمه ها آدما رو خرد می کنیم؟ چرا آدما رو متهم می کنیم و بعد بهشون فرصت نمی دیم که از خودشون دفاع کنن؟ چرا برای موفقیت آدما هزار تا دلیل می تراشیم به جز لیاقت و پشتکارشون؟ چرا برای بالا رفتن کمر بقیه رو خرد می کنیم؟ مگه نمیشه دست هم رو گرفت و بالا رفت؟ چرا نمی تونیم یه ذره روی غرورمون پا بذاریم و حداقل پیش خودمون اعتراف کنیم که ما هم ممکنه اشتباه کنیم؟ چرا باید همه بد باشن تا ما خوب به نظر برسیم؟ چرا آدما رو نمی بخشیم؟ آدم بودن خیلی هم سخت نیست، چرا یه کم تلاش نمی کنیم؟

برای ثبت در تاریخ

طرح اولیه پروژه برای استاد جون ارسال شد. با اینکه فصل اول تقریبا مشخصه، هنوز کلی جای کار داره. کلی هم ایده عجیب غریب توش هست. اما استادم دیگه عادت کرده.
پ. ن. وقتی داشتم نمونه هامو از فیلم ها می نوشتم، احساس کردم عجب
Movie fanaticی
بودم، خودم خبر نداشتم!

:|

جای خالی را با گزینه مناسب پر کنید.
 
واکنش من در موارد زیر:
ای میل حاوی عکس ها و شرح گردهمایی همه کسانی که من ازشون تو دانشگاه متنفر بودم
ای میل حاوی اولین لبخند، اولین دندون، اولین قدم و اولین چیزای دیگه بچه مثلا ناهید خانوم به اضافه دومین و سومین و ان امین ها
ای میل حاوی فواید چغندر در درمان شوره مو
ای میل حاوی کلا اخبار خاله زنکی مهمونی نوه عمه پسر خاله باجناق عموی مادربزرگ همسایه یه دوست
.
.
.
.
.
الف) شلدن!   جمله مربوطه:

I hear you! Blah blah! Hopeless Penny delusion! Blah blah blah!
 
ب) هومر و بارت سیمسون وقتی هر معلمی حرف بزنه!
 
ج) بارنی بعد ار اینکه یه دختری بهش بگه امشب کار داره، باهاش نمی ره بار. (البته اصل این صحنه مال چارلی براون هست!)

د) همه گروه وقتی راس درباره دایناسورا حرف می زنه!

پ. ن ۱ وقتی ازین چیزا می فرستین احساس چندلرو دارم که تازه عینکی شده بود، بعد حتی مانیکا هم می گفت مگه تو قبلا عینک نمی زدی! یعنی شما اصلا منو می شناسین آیا؟ 

Tuesday, 19 July 2011

دوست صورتی، فرندز و البته بارنی

دوست صورتی، ای میلت درباره اوناگی رو باز کردم و از اون وقت کلا با بسته نگهداشتن لبام مشکل دارم. به شدت اون صحنه از پشت پرده بیرون پریدن فیبی و ریچل و جیغ راس تو ذهنم تکرار می شه و هی یاد ریچل می افتم و با اون ژست اوناگی راس میگه
Salmon Skin roll!
خوبه چیزی درباره شعرای بارنی درباره هدر برام نفرستادی........
Damn it! Get out of my head, Barney!!!

پ. ن. 1 دوست صورتی 
miss you
کلی!
You have always been my best bro, sis!

پ. ن. 2 من برم این  بارنی سمج رو از کله ام بندازم بیرون

Love or hate?

دقت کردین  حروف، کلمات و حتی تعداد سیلاب های این دو تا جمله یکیه؟
I   love   you!
I   hate   you!
سه کلمه، هشت حرف، سه سیلاب، یک دنیا تفاوت!

;)

آخی!! داشتم تو فایل ها می گشتم، دیدم هنوز بعضی سوال هایی که برای کلاسام طرح کردم رو کریس هست! راستشو بگین چقدر از امتحانایی که من می نوشتم متنفر بودین؟

:D

با اهریمنان داشتیم بیگ بنگ رو می دیدیم. همون جایی که راج می پرسه خون آشاما که خودشونه تو آینه نمی بینن چطور صورتشونو می تراشن؟ اهریمن 4 در جا جواب داد همون طور که جنیفر لوپز و بسیاری از زن ها در سرتاسر گیتی پهناور!!! می تونن بدون آینه خط چشم بکشن!!!

P. S. 1 In your face Rajesh Koothrappali! Take that!


پ. ن. 2 لازمه توضیح بدم که نه من، نه خود اهریمن 4 جز اون دسته نیستیم؟

Boobs?

این بحث از اونجا شروع شد که اهریمن 2 گفت یه دختره رو دیده که و قبل از اینکه حرفش تموم شه، من پرسیدم
Boobs؟
(بازی کردن با جمله هایی که دوست داریم از بازی هاییه که ما اهریمنا زیاد باهاشون حال می کنیم و انقدر از جمله های بارنی استفاده کردیم که همون طور که تو پست
  Barney in Unistra
هم گفتم، این کار به
  barnizing
  معروف شده! ). اهریمن 2 که هم خنده اش گرفته بود و هم احتمالا یادش رفته بود اصلا چی می خواسته بگه پرسید ما چی می گیم؟ دخترا وقتی دوستشون از یه پسری که تازه باهاش آشنا شده حرف می زنه، چی می پرسن؟  راستش باعث شد کلی بهش فکر کنیم. کلی مثال یادمون بیاد که در موارد مشابه چی پرسیدیم. جواب ها متفاوت بود. یکیش اینه که دخترا اول فقط به حرفای دوستشون گوش می دن و بعد اگر چیزی مبهم مونده بود، می پرسن. یکی دیگه این بود که می پرسن کارش یا رشته تحصیلیش چیه و باقی سوال ها معمولا در همین رابطه مطرح میشه. اما چیزی که مشخص بود این بود که دخترا ممکنه بپرسن مثلا قدش بلنده یا بلونده یا برونت یا چشماش چه رنگی ان (البته معمولا کسی که صحبت می کنه خودش ایثارگرانه همه این اطلاعات رو در اختیار بقیه می ذاره! اما کلا هیچ آماری از سایز هیچ منطقه ای نمی گیرند و مهم تر از همه دخترا (اگر سوال بپرسند !)، بیش از یک سوال می پرسند و آدما رو با سایز
  boobs
  شون طبقه بندی نمی کنند و البته استثنا همیشه وجود دارد!

نتیجه اخلاقی: (با توجه به اینکه من عقیده دارم اخلاق نسبیه و از داستان های نتیجه اخلاقی دار هم بدم میاد، زیادی نتیجه اخلاقی نمی گیرم؟) آقایان محترم! نمی خواید نرم افزارتون رو آپ دیت کنید؟

Romeo, Hamlet or Othello?

A. I’m so done with him. “A girl wants Romeo, not Hamlet!”
B. Gossip Girl? Really?
A. Seems like I’m not the only one who has watched it.
C. So you’re looking for a Romeo?
A. Yeap, either he dies for me or…
B. You’ll get married and he’ll turn into a jealous Othello?
A. :|

:|

آسمون عجیبیه. یه ابر سیاه کلفت بالای سرمونه و تو افق روزنه ای از نور دیده می شه! توی ساندویچ بودن باید چنین حسی داشته باشه!

Impending doom!

طرح کلی پایان نامه ام رو تموم کردم و خودم از حجم بلای آسمانی که به شکل خود خواسته سرم نازل خواهد شد وحشت کردم. من که از رو نخواهم رفت. استاد جون ایشالا مقادیریشو حذف کنه.
 
پ. ن.1 با توجه به شناختی که من از خودم دارم، اگر حذف کنه هم من کلی کار دیگه اضافه خواهم کرد.
 
پ. ن. 2 با شناختی که استاد جون از من داره، بعید می دونم دست به کارم بزنه. می دونه که من به زودی خودم کار رو زیر سوال خواهم برد و هزار تا مطلب جدید اضافه خواهم کرد!

:|

-Clement said he couldn’t come.
-Who?
- Not this again! The tall hot  blond guy wearing the pink shirt? The one who has made it to all reunions?
- Be more specific!
- Come on! I saw you were talking to him earlier today.
- Let me see! I talked to a tall guy who wasn’t blond …
- (Almost shouts) That was Prof. S!!!!
- And to a blond guy whose face I don’t remember, so he certainly wasn’t hot!!
- You don’t remember anybody who you don’t want to remember!
- Let me do it my way! The Melville guy? The nonsense guy? Or the Jamaican jazz guy?
- The nonsense guy!
- Why didn’t you say that first?
- :|

پ. ن. 1 دوستای من همیشه منو متهم می کنن به نگاه کردن و ندیدن. اعتراف می کنم حق دارن. یکی از دوستام چند وقت پیش می گفت عصر روزی که تموم صبحش با هم گذرونده بودیم (و مسلما من باید قیافه شو یادم می بوده)، از در فروشگاه بیرون اومدم، از بین اون و دوستش گذشتم و هیچ کدومشونو ندیدم. برای یک به قول اهریمنان
Memory monster
   شرم آوره!
 
پ. ن 2  قیافه اهریمن مورد بحث به کلافگی راس بود وقتی ایمی در خونه اشو می زنه و راس رو یادش نمیاد و راس میگه: من تو بلوک شما بزرگ شدم! تو یه دبیرستان بودیم! از خواهرت بچه دارم! و ایمی میگه آها یادم اومد. من صبح ازت فلافل خریدم!!

مینا ۱۶

دل آدم می گیره وقتی مینا میشینه پشت پنجره و با رد شدن هر بچه ای اسم صاحب اصلیشو داد می زنه!

Movie Orgy Night!

اهریمن یک به زودی برای یک فیلم مستند میره  آمریکا. به همین خاطر سعی می کنیم سینما رفتنمون رو هماهنگ کنیم که بیشتر همدیگه رو ببینیم (اصولا ما دو تا اهریمن اگه روزی دو بار {در موارد حاد دو روز یکبار!!!} مقادیری نون و نوشابه و هندونه [چرا همه شون خوراکی اند (هیییییی!!!! من همین حالا رکورد پرانتز تو پرانتز خودمو شکستم!!!] ) رد و بدل نکنیم، روزمون تلف شده محسوب می شه!)  امشب به دلیل ضیق (یا ذیق؟) وقت، دو تا فیلم رو پشت سر هم خواهیم دید. اهریمن یک اسم امشب رو گذاشته
Movie orgy night!
اما انصافا فیلم دیدن و عیاشی؟

:|

تحقیقات نشون میده شما برای اینکه مایوی یه تیکه بخرید یا باید زیر 10 سال باشید یا بالای 50 سال با سایز بالای 40. هر جا هم که سوال کنین، فروشنده (یا حتی دوستای خارجی!) نگاه تون می کنن، سن و سال و سایزتون رو به دقت زیر میکروسکوپ می برند، بعد با تعجب می پرسن چرا؟
پ. ن. این نتیجه گشتن تقریبا همه مغازه های این شهر و شهر همسایه تو آلمان هست!

خیلی بدون شرح

6 Feet Under
      یکی از مشغولیات ذهنی منو درباره جراحی پلاستیک برطرف کرد! یعنی از خنده غش کردم وقتی سینه های جنازه قرینه نمی شد  (حتی من هم که هیچ سررشته ای ندارم! می تونم بگم که سایزشون از ای و بی و سی و دی گذشته بود. نزدیکای ام. بود)  و آقایون مرده تزئین کن!! مجبور شدن قوطی کنسرو بذارن زیر سینه ها که آبرومندانه وایسن! یعنی فکر کنم ۲ کیلو سیلیکون برای هر کدوم مصرف شده بود!
پ. ن. 1 یکی دیگه از بامزگیای این قسمت (با وجود اینکه 6 فوت زیر زمین کلا از سریال های محبوب من نیست!) این بود که همه آقایون سریال جنازه به نظرشون آشنا بود، ولی نمی دونستن کجا دیدنش تا یکی می گه خانم فلانی ستاره برجسته ای بود و یه دفه دوزاری همه به سرعت از دل و روده تلفن عبور می کنه!  

پ. ن. 2 به این می گن تحقق رویای یک مرده تزئین کن!
 
پ. ن . 3  ستاره سینما؟ شوخی می کنین؟
 

پ. ن 4 بی ربط!!! یاد بارنی افتادم که سر تد داد می کشید

You dumped a porn star???????? Friendship over! Friendship over!

بدون شرح

اگر در مقطعی از زندگی هم خونه داشته باشید، احساس عجیبی به موسیقی هوی متال پیدا خواهید کرد. نه نیاز به توضیح بیشتری هست و نه تخیل زیاد!!! (خودتون اون شکلک سبزه یاهو رو اضافه کنین!)

Monday, 18 July 2011

اهمیت ترتیب مضاف علیه ها

داشتم می نوشتم خواننده وبلاگ عزیز که ایهام داره کلی (خواننده عزیز است یا وبلاگ؟ مساله این است!) یادم افتاد که قبلا  این کارو زیاد می کردم و اصلا تازگی نداره و منصرف شدم. یکی از مواردش اینه:
دبیرستانی بودم. سر کوچه مون یه شورلت پارک می کرد از اون قدیمی ها! از اون ها که با تایتنیک نسبت فامیلی دارن! مشکل اینجا بود که صاحب این ماشین دقیقا روبروی جای خالی وسط شمشاد ها پارک می کرد و آدم مجبور می شد برای رسیدن به پیاده رو که معمولا با خیابون یه قدم فاصله داره، تا سر یا ته خیابون بره. با اون مانتوهای گونی مانند بلند دبیرستانی که تا مچ پا هم می اومد و مقنعه هایی که به مقنعه نرجسی معروف بود (این یکی هم تا مچ دست می اومد) که آدم نمی تونست از روی شمشاد بپره! نتیجه اینکه صاحب ماشین یه روز با چنین نامه ای زیر برف پاکن مواجه شد:

صاحب ماشین دراز محترم
 سلام
به جز فاصله نیم متری بین شمشادها (یعنی همان فاصله بین در عقب و جلوی ماشین که شما با درایت و تیزهوشی خاصی  دقیقا جلوی سوراخ مذکور قرارش می دهید)، فقط یک سوراخ کوچک در گوشه سمت راست شمشادهای دست راستی هست که حتی خرگوش عجول و دیر کرده آلیس هم نمی تواند از آن رد شود، چه برسد به عابربخت برگشته پیاده. پریدن از روی ماشین هم مقدور نیست (یعنی هست ولی ما که دیوید کاپرفیلد نیستیم!). لطفا یا ماشین را یک قدم جلوتر یا عقب تر پارک کنید و یا درهای ماشین را برای دسترسی عابرین پیاده به پیاده رو باز بگذارید.
                                        
                                                 با تشکر
                                          پریای خط خطی

 
باورتون میشه که جواب داد؟ فرداش آقاهه رو دیدم که جای ماشین رو داره عوض می کنه. خواستم برم تشکر کنم، دیدم ممکنه تجربه خوشایندی (برای من!) نباشه. پس آقاهه فردا با یه نامه جدید زیر برف پاکن مواجه شد:

صاحب محترم ماشین دراز
متشکرم. 
 
با احترام
پریای خط خطی

نتیجه نسبتا اخلاقی: می توان با یه مضاف الیه ناقابل احترام را از ماشین به صاحبش منتقل کرد!  
Whaduuuup?
نتیجه ای که باید! بگیرید: من با وجود کرم کتاب و خوره سینما بودنم همیشه
Awesome
بوده ام!!

مینا ۱۵

چگونه مینای خود را بشوییم؟
مواد لازم: مینا 1 عدد، حوله یا پارچه یا هر چیزی که میشه مینا رو توش پیچید 1 عدد، شامپو و آب به مقدار لازم.
پس زمینه: اصولا میناها موجوداتی خودشوی! اند. به محض یافتن آب خودشونو تلپ می اندازن توش. (مینای ناقلای من جدیدا صبحا دست و صورتشم می شوره!) اما از آنجا که یک مینا هر چقدر هم که تمیز باشد، بالاخره خودش رو مینا شور می کنه و بالش به مناطق استراتژیک به خصوص دمبش نمی رسه، احتیاط واجب اینه که هر چند وقت یکبار خودتون بشورینش.
آب رو کنترل می کنین که ولرم باشه. یه لبخند بدجنسی به مینا که رو سرتون داره پرحرفی می کنه می زنین و قبل از اینکه متوجه بشه چی داره سرش میاد می گیرینش و می برینش زیر آب. به مینا که تقلا می کنه و داد می زنه "نه، نه، نه!!!" هیچ توجهی نمی کنین و با شامپو حسابی می شورینش. مینا کم کم به این نتیجه می رسه که شما زبون آدمیزاد سرتون نمیشه و شروع می کنه به جیغ زدن. از اینجا به بعد باید سرعتی بشورینش تا تموم همسایه ها رو خبر نکرده! گاهی می تونین از آب درش بیارین که فکر کنه تموم شد و سکوت کنه. بعد دوباره ببرینش زیر آب! بعد می پیچیدش توی پارچه/ حوله ای که آماده کردید که یه کم آبش بره. مینا در این حالت به غر زدن به زبون مینایی ادامه می ده و زیر نوک! بدون توقف جیک جیک می کنه. نگاهش هم نکنید چون اولا مینای آب چکان کلی بی ریخته! ثانیا، یه جور معصومانه ای نگاتون می کنه و با نگاهش می گه: داشتیم؟ که دلتون جیگر زلیخا می شه! (کسی می دونه این اصطلاح از کجا میاد؟ جگر زلیخا رو کی بازدید کرد؟). در تمام این موارد مواظب باشید مینا در نره، چون یه مینای خیس نمی تونه پرواز کنه و خودش (مخصوصا دمبش!) رو به همه جا می ماله و اصلا فلسفه شست و شو رو زیر سوال می بره! بعد از اینکه آبش گرفته شد (نکته: برای گرفتن آبش مینا رو نچلونین که مجبور میشین آپ دیتش کنین!)، با سشوار خشکش کنین. اگر مینا هنوز داره به زبون مینایی میگه ^%#^*^$^&)]*%^#%&^***^! اهمیتی ندین! مینا از سشوار بدش نمیاد. زیر گرمای خوشایند سشوار ممکنه حتی خوابش هم ببره! البته گاهی هم خودش رو به خواب می زنه و تا شما کمی دستتونو شل کنین، مثل غزال گریزپا (آخی! یادش بخیر!) پا به فرار بذاره (گفتم که تا بالاش کاملا خشک نشه نمی تونه بپره!). یادتون باشه در هنگام سشوار کشیدن زیر و روش کنین که حسابی خشک بشه!  خانم های عزیز! مینای شسته شده شما آماده است!
عوارض جانبی: مینا تا چند ساعت با شما قهر خواهد بود و وقتی باهاش حرف بزنین یا سکوت می کنه و یا با یکی از این سه عبارت جواب می ده : "دوف! دوف! دوف!" ، "کوفت!" و "یه یه یه یه!". مواظب پاهاتون هم باشین. چون هر وقت حواستون نباشه، نوکتون هم خواهد زد.