Tuesday, 19 July 2011

:|

-Clement said he couldn’t come.
-Who?
- Not this again! The tall hot  blond guy wearing the pink shirt? The one who has made it to all reunions?
- Be more specific!
- Come on! I saw you were talking to him earlier today.
- Let me see! I talked to a tall guy who wasn’t blond …
- (Almost shouts) That was Prof. S!!!!
- And to a blond guy whose face I don’t remember, so he certainly wasn’t hot!!
- You don’t remember anybody who you don’t want to remember!
- Let me do it my way! The Melville guy? The nonsense guy? Or the Jamaican jazz guy?
- The nonsense guy!
- Why didn’t you say that first?
- :|

پ. ن. 1 دوستای من همیشه منو متهم می کنن به نگاه کردن و ندیدن. اعتراف می کنم حق دارن. یکی از دوستام چند وقت پیش می گفت عصر روزی که تموم صبحش با هم گذرونده بودیم (و مسلما من باید قیافه شو یادم می بوده)، از در فروشگاه بیرون اومدم، از بین اون و دوستش گذشتم و هیچ کدومشونو ندیدم. برای یک به قول اهریمنان
Memory monster
   شرم آوره!
 
پ. ن 2  قیافه اهریمن مورد بحث به کلافگی راس بود وقتی ایمی در خونه اشو می زنه و راس رو یادش نمیاد و راس میگه: من تو بلوک شما بزرگ شدم! تو یه دبیرستان بودیم! از خواهرت بچه دارم! و ایمی میگه آها یادم اومد. من صبح ازت فلافل خریدم!!

No comments:

Post a Comment