Thursday, 21 July 2011

High School, Criminal!

    بلایی که دوست زرد با شرکت افتخاری من سر همکلاسیش آورد، 
legendary!!!
بود. من و دوست زرد تو یه دبیرستان نبودیم. اما چون همسایه بودیم همکلاسیای اون منو می شناختن. یکی از این همکلاسیا که امروز یک خانوم ایرانی از هر انگشت هنر بریز هست و یه بچه 12 ساله داره! (می دونم! شاخای خودم دارن در میان! اما راست می گم!) اما اون موقع ها ناصر ملک مطیعی دبیرستانشون بود و بارها برای بچه ها چاقوی دسته سفید زنجونی کشیده بود! (محض اطلاع این دبیرستان تو یکی از بهترین مناطق منطقه 6 هست! اون موقع ها امکانات کم بود، بچه ها یا باید از مدیر/ ناظم هاشون الگوبرداری می کردن یا از فیلم های منحط ویدیویی مثل قیصر یا ترمیناتور!) خلاصه ایشون انقدر به دوست زرد گیر داده بود و باور نکرده بود که من موهامو رنگ نمی کنم که دوست خانوم کلافه شده بود. من پیشنهاد کردم که یه آرایشگاه زیر پونز نقشه پیدا کنیم و یه کم وقتشو تلف کنیم. دوست زرد یه نگاه عاقل اندر پریا به من انداخت و گفت تنها کسی که تلف شدن وقت انقدر براش مهمه تویی که وقت رد شدن از خیابون هم کتابتو نمی بندی (راست می گفت. اما اون یه داستان دیگه است). نقشه شیطانی که کشیدیم این بود یک دستورالعمل مو رنگ کنی هچلهفت از خودمون دربیاریم. یا موهاش (مثل آن شرلی) یه رنگی میشه و دوست زرد هم میگه مثلا نخودفرنگیشو کم زدی، یا موهاش می ریزه و خودشو میکشه، راحت می شیم. یا باز موهاش می ریزه ما رو می کشه، راحت می شیم. چی فکر می کنین
.
.
.
Wait for it!
.
.
.
.
Wait a little longer
.
.
.
.
Almost there!!
.
.
.
.
موهای دوست کیمیایی وارمون یه رنگی شبیه سبز یشمی خال خال پشمی شد و دوست زرد تا 1 ماه هر روز مسیر مدرسه رفتنشو تغییر داد که از دست خواهران آب منگل در امان باشه. آخرشم تا تو یه امتحان مهم اسم دوستمون رو رو برگه اش ننوشت و براش یه 15 نگرفت، آزادیشو به دست نیاورد!

پ. ن. 
Bully
 ها فقط آمریکایی نیستن!

No comments:

Post a Comment