AhMadINeJAD Atomisé
Enquête et scénario : Mohamed Sifaoui
Dessin : Phillippe Bercovici
Couleur : Isabelle Lebeau
شاه که هر دو کادر یه بار یه نخست وزیر عوض می کنه، با همون کمپوزیسیون و همون جمله های قبلی (نویسنده آخر کتاب همون جمله ها رو می ذاره تو حباب (کمیک استریپه دیگه!) اسمش! تاثیرش وحشتناکه!)
پدر مرد سالار اسمش که هی زنشو می فرسته تو آشپزخونه و تا حرف می زنه بهش میگه ساکت باش. زن که چیزی نمی فهمه! (نویسنده آخر کتاب اعلام کرده که این شخصیت کاملا تخیلیه و اگر انقدر بد تصویر شده به خاطر اینه که نویسنده فکر می کنه آدمی که یک اسمش تحویل جامعه داده، غیر از این نمیتونه باشه!)
برادرانی که آدما رو می زنن که چرا جین پوشیدی؟ دفعه دیگه برو رای بده و آدمه با خودش فکر می کنه که اما من رای دادم!
اسمش و رهبرانی که توهم امام دوازدهم بودن دارن.
پرتره هایی که به سبک Big Brother is Watching You! در سراسر شهر نصب می شه.
یک گنجه پر از کاپشن بژ!
کلید بهشت : من کلی خندیدم که چه ایده بامزه ای! از حسن صباح گرفته! اما نویسنده تو نت های آخر کتاب گفته این جریان واقعیه. هزاران کلید تو تایوان ساخته شد و تو جنگ به رزمنده ها داده شد.
عراق که داره بمباران میشه و یه عراقی در حال مرگ میگه اما اینجا ایران نبودا! ایران کشور بغلیه.
فرانسویا که به مشاور سارکوزی می گن چرا می خوای با سارکوزی درباره اسمش حرف بزنی؟ نمی بینی چقدر شبیه ان!
آسانسورای زنونه مردونه تو شهرداری. (اینو می دونم اتفاق افتاده و اولین دستور اسمش تو شهرداری بوده.)
Enquête et scénario : Mohamed Sifaoui
Dessin : Phillippe Bercovici
Couleur : Isabelle Lebeau
50 سال تاریخ ایران به شکل کمیک استریپ. قصه از جایی شروع می شه که شاه داره ثریا رو طلاق می ده و در همون سال (اسمشو چی بذارم خدا رو خوش بیاد؟ اسمشو نبر چطوره؟ شکل خلاصه اش می شه الف نون = الف نون. از این به بعد به اختصار اسمش صداش می کنیم) اسمش هم متولد می شه. داستان به طور موازی پیش می ره. من اولش به شدت می خندیدم ولی هرچه جلوتر اومد و به تاریخی که ما شاهدش بودیم رسید، تلخ شد. شاید از اول هم تلخ بود و من نمی فهمیدم. اینا رو به شدت یادم مونده:
شاه که هر دو کادر یه بار یه نخست وزیر عوض می کنه، با همون کمپوزیسیون و همون جمله های قبلی (نویسنده آخر کتاب همون جمله ها رو می ذاره تو حباب (کمیک استریپه دیگه!) اسمش! تاثیرش وحشتناکه!)
پدر مرد سالار اسمش که هی زنشو می فرسته تو آشپزخونه و تا حرف می زنه بهش میگه ساکت باش. زن که چیزی نمی فهمه! (نویسنده آخر کتاب اعلام کرده که این شخصیت کاملا تخیلیه و اگر انقدر بد تصویر شده به خاطر اینه که نویسنده فکر می کنه آدمی که یک اسمش تحویل جامعه داده، غیر از این نمیتونه باشه!)
برادرانی که آدما رو می زنن که چرا جین پوشیدی؟ دفعه دیگه برو رای بده و آدمه با خودش فکر می کنه که اما من رای دادم!
اسمش و رهبرانی که توهم امام دوازدهم بودن دارن.
پرتره هایی که به سبک Big Brother is Watching You! در سراسر شهر نصب می شه.
یک گنجه پر از کاپشن بژ!
کلید بهشت : من کلی خندیدم که چه ایده بامزه ای! از حسن صباح گرفته! اما نویسنده تو نت های آخر کتاب گفته این جریان واقعیه. هزاران کلید تو تایوان ساخته شد و تو جنگ به رزمنده ها داده شد.
عراق که داره بمباران میشه و یه عراقی در حال مرگ میگه اما اینجا ایران نبودا! ایران کشور بغلیه.
فرانسویا که به مشاور سارکوزی می گن چرا می خوای با سارکوزی درباره اسمش حرف بزنی؟ نمی بینی چقدر شبیه ان!
آسانسورای زنونه مردونه تو شهرداری. (اینو می دونم اتفاق افتاده و اولین دستور اسمش تو شهرداری بوده.)
تلخ بود، خیلی تلخ!
No comments:
Post a Comment