Friday, 2 September 2011

:|


دارم از دور نگاهتون می کنم. تبخترتون رو، اداهای روشنفکرانه تون رو، مسخره کردنتون رو، صداهاتون رو که سر انداختین و شوخی هایی مبتذلی که می کنین. نفرتی که زیر لبخندهاتونه و حسادتون رو وقتی پروفسور از دوستم می پرسه کنفرانست چطور بود.

چه ها کشیدی از اینان که صورتک دارند


به عکس خویش در آیینه نیز شک دارند

مجال همتشان چارچوب بسترهاست


کمال غیرتشان کشتن برادرهاست



پ. ن. شعر از لحظه های دلتنگی نوشته آقای مهرداد نصرتی (ممکنه اسم شاعر همین نباشه، اما فامیلی اش و اسم کتاب همینه)

2 comments:

  1. الان تو این چشا چی می بینی؟ :|

    ReplyDelete
  2. یه بستنی چکه کن بی مزه!

    ReplyDelete