Thursday, 16 February 2012

کنفرانس استرن ۲

 

استاد جون همه دروازه های شهر رو بررسی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که غریبه دماغ دراز داستان فقط می تونه از Quai Bruche وارد استرسبورگ شده باشه. جای قشنگیه. یه پل و یه درخت که انگار بالاش جا گذاشتن که یکی بره اون بالا بشینه، ساز بزنه و قصه تعریف کنه. کوچه های تنگ، خونه های کوتاه کوتاه! قرار بود از روی پل رد شیم و تو مسیر بین درخت و کافه ای که اول کوچه بعد بود، ما متن هامون رو بخونیم. (توجه: اینایی که می خونین اجرا نشدا! انقدر هوا سرد بود که کلمانس کودتا کرد! اما بامزه بود و من می خواستم بنویسمشون!) فرانچسکو قرار بود زیر درخت بخش لاتین رو بخونه و همزمان کلمانس و ژولی در نقش طبل زن و غریبهه پانتومیم قصه ای رو که فرانچسکو می خونه رو اجرا کنن! (بگذریم که من چقدر با فرانچسکو بحث کردم که آره خیلی بامزه است که تو بری رو درخت ولی من دو دقیقه بعد، ۲۰ متر اون ورتر لازمت دارم، می تونی تو اون فرصت بیای پایین؟) گبریل یه متن رو از یه جای دیگه رمان باید می خوند و من برا این بخش ۶ تا کاغذ درست کرده بودم که قرار بود سه نفر از بچه در حالیکه گبریل می خوونه، باهاشون بازی کنن و بنویسن:
در داستان اشتباهی هستید.
در داستان اشتباهی هستید؟
در داستان اشتباهی هستید!
بعد قرار بود یکی از بچه ها با یه علامت « semi-colon را دنبال کنیدبره به سمت کافه و یکی دیگه از بچه ها یه کاغذ داشت که روش نوشته شده بود: semi-colon! سه تایی که با کاغذها جمله می ساختن قرار بود بچرخن و پشت لباسشون چسبونده باشیم : در صفحه بعدی منتظرتان هستیم! تو بخش بعدی سرباز و زنش رو داشتیم که قرار بود سیموئه راوی باشه و ژولی و من بخوونیمش و برای پایان قرار بود همه کلاه هامون رو مدل تریم بندازیم زمین!
فرداش من دوباره همه بچه ها رو برای اجرا تو راهرو و توی یکی از دفتر ها آماده کردم. (این تجربه نشون داد اصولا من میزانسنم حرف نداره (نخیرم! تو فرانسه میزانسن اسم نیست، مصدره یعنی چیدن رو صحنه: mise en scène) این دفه هماهنگی مون مساله داشت! و کلمانس کلا می گفت حالا که استادا رو دیده روش نمی شه متن رو بخونه! یکی از دوستای فرانچسکو هم که تازه اومده بود به عیچ وجه حاضر نشد یه جمله رو بگه و این یعنی ما ۵ نفری باید ۹ تا نقش بازی می کردیم. انقدر بحث کردیم که وقت قهوه شد و فقط فرانچسکو متنش که ربطی به بقیه نداشت رو خووند! و قرار شد بذاریمش برای ناهار! بعد دو تا دیگه از بچه ها لطف کردن و رفتن و کلا اگه می خواستیم اجرا کنیم باید هر کس سه تا نقش رو می خووند! بنابراین.....

این قسمت آخر نبود. Stay tuned for the bloopers!

No comments:

Post a Comment