وقتی هیچ اهریمنی دور و برت
نباشه، رو صندلی رزرو شده و بین دو تا
موجود! وسط یه کنفرانس به
شدت ادبی درباره یه اثر عظیم و محشر به
شدت بی ادبی نشسته باشی، ناخودآگاه وقتی
حوصله ات سر بره مجبوری (با پوزش از بارنی
عزیز!!) از کشیدن بوبز صرف نظر کنی! حدس
بزنین من چی داشتم می کشیدم؟ عمرا بتونین!
از پایین صفحه شروع کرده بودم
به اسلیمی کشیدن و هر وقت حوصله ام سر می
رفت چند تا انحنا و دایره و نیم دایره و
بته جقه و گل و مرغ بهش اضافه می کردم.
وقتی کنفرانس تموم شد یک چهارم
صفحه خالی بود! سیموئه
رسما جا خورد از این همه خطوط پیچ در پیچ
و شاخ و برگ! و یک عالمه
مجبور شدم توضیح بدم اینا چی اند الان!
No comments:
Post a Comment