فکر
نمی کردم اینجوری عاشق این دویدن های
صبحگاهی بشم ولی الان واقعا ازش لذت می
برم. ۷ صبح هوا هنوز تاریک
و روشنه. پرنده ها همین
ساعت ها یه دفعه سر و کله شون پیدا می شه.
ما می ریم اوقانجقی که یکی از
زیباترین پارک های اینجاست و پر از حیوون
هم هست. تو مه صبحگاهی می
دویم. ذهن آدم خالیه.
انگار داره می دوه به سمت
ناممکن، به سمت نامحدود، به سمت بی نهایت!
گاهی
از طرف راین می ریم اوقانجقی و می دویم به
سمت خورشیدی که داره بالا میاد! بچه
ها رو می بینی که دارن می رن مدرسه.
آدما که یه دونه نون دستشونه
و لابد دارن می رن صبحونه بخورن و گاهی یه
لیوان قهوه! شهر زنده است.
آدما شادن! و
تو همه این زیبایی ها رو با یه نفس عمیق
فرو می کشی و یه صبح طلایی رو شروع می کنی!
No comments:
Post a Comment