قضیه از اونجا شروع شد که منو
یکی از دوستام رفته بودیم همینجوری تو یه
مغازهه و من برای شوخی یه کلاه کیت وینسلتی
ارغوانی (مقصود کلاه کیت
وینسلت در تایتنیک می باشد (می
باشد غلط می باشد!!! برای
انذار و تذکیر (ببخشید!!!
اذکار و تنذیر!) مورد
استفعال (ببخشید استعمال!!!)
قرار گرفته شده می باشد!!)
که وقتی از ماشین پیاده می شد،
اول تا ۵ ثانیه کلاه بود و کلاه بود و کلاه
بود و.... بالاخره رز دیده
می شد!!!) گذاشتم سرم و دوستم
گفت چقدر این کلاهه به تو میاد و آبی نفتی
اش رو گذاشت سرم و اونم بهم می اومد و …...
هفته پیش تو یه مغازه دیگه اون
می خواست کلاه پشمی بخره و باز من نقش
مانکن رو ایفا کردم و بعد هم *****
*****!!! هرچی می ذاره سرش بهش
میاد! به خاطر رنگ موهاته
فکر کنم! ******!!! **********! حالا
یه کلاه گذاشته بود سر من که منو شبیه
راننده ترن های دهه شصت کرده بودا!!!
امروز یه دوست کاملا متفاوت
با من بود، رفتیم تو اون مغازه. من
دیدم یه کلاه جدید اومده که من هفته پیش
امتحان نکردم و پوشیدن کلاه همان و …!
نشون به اون نشون که دوستم گیر
داده بود من یه کلاه بخرم ۲۵ یورو!!
(نتیجه اخلاقی: با
دوستان ناباب نرین تو کلاه فروشی!!)
یعنی اگه از منسوبین به اسکروچ
هم نبودم ۲۵ یورو برای یه کلاه زیاد بود!
حالا گیرم کلاهه به شدت خوشگل
و سفید-آبی- سورمه
ای باشه! ما این همه یاد
گرفتیم نفس اماره مون رو افسار بزنیم و
جهاد اکبر انجام بدیم و اصلا ما شهید
ندادیم که بریم یه کلاه بخریم ۲۵ یورو!
اصلا دست استکبار از آستین
آمریکا بیرون اومده بود که سر ما کلاه
بذاره!! خلاصه که بد دوره
زمونه ای شده خواهر!!! همه
می خوام سر آدم کلاه بذارن!! (بعد
آدم مجبور میشه خودش کلاه خودشو برداره!!)
No comments:
Post a Comment