هفته پیش که رفته بودیم کل از
این شنبه بازارها بود. ما
هم داشتیم مثل بچه آدم رد می شدیم. که
یه دفه جیغغغغغغغ! حنا رو
یادتون میاد که تو تیتراژ یه دستگاه نخ
ریسی داشت مثل این:
یه
خانومه داشت با این دستگاهها پشم می ریسید.
ذوق ما رو که دید شروع کرد
توضیح دادن. یه عالمه
اطلاعات جالب بهمون داد. یکیش
اینکه نخ ریسی تو دهه سی و با شروع دوران
مدرن و ماشین زده، کاملا منسوخ شده بوده.
خودش می گفت مادربزرگ من کار
با این دستگاه رو بلد نیست. بعد
تو جنگ جهانی دوم که مشکلات اقتصادی به
آلمانیا فشار میاره می رن سراغ دستگاه
های نخ ریسی که تو زیرشیروونی یا انبارشون
سالها خاک خورده و نخ ریسی سنتی دوباره
جز زندگی ملت می شه. یه
عالمه چیزای محشر که خودش بافته بود از
در و دیوار آویزون بود. لباسش
هم کار خودش بود. (دوستم
عکس گرفت. اگه برام فرستاد
می ذارمش!.) ازمون پرسید
تو کشور شما هم چنین چیزی هست؟ منم گفتم
که نه عین این، ولی از این دستگاه پارچه
بافیا هست. تو روستاها هم
با دوک نخ می ریسن. اتفاقا
دوک هم داشت ولی یه کم با مال ما فرق داشت.
آخرش من بهش گفتم ممنون.
می دونین ما تا حالا این دستگاه
رو تو کارتون ها دیده بودیم. کلی
خندید. دعوتمون هم کرد
نمایشگاهش. اما از اون
آدرس هایی بود که فقط باید یا ۹۰۰ تا اتوبوس
سوار می شدی یا با ماشین می رفتی. اما
همینش هم کلی خوب بود.
No comments:
Post a Comment