Monday, 23 July 2012

چگونه یاد گرفتم دست از ترس بردارم و به سادیسم عشق بورزم! یا له کردن اعتماد به نفس کارمند جدید در ۴ دقیقه!

 

۱. می بینین پسره پشت میزش هست ها! ولی مثل بز برین بشینین رو صندلی و منتظر بشین که سر خانم مسوول خالی بشه.

۲. وقتی پسره می پرسه چه کار می تونه براتون بکنه، خیلی مردد نگاهتون رو چند بار بین خانومه و پسره بچرخونین و یه کم من من کنین و بعد تو مایه های حالا یه شانسی بهت می دم بگین OK و مشکلتون رو مطرح کنین!

۳. وقتی پسره اسمتون رو نمی فهمه حتما بگین می خوای کارتم رو بهت بدم و اصلا به روی خودتون نیارین که بیچاره یه اسم عجیب اینوری رو چه جوری بنویسه آخه!

۴. وقتی جوابتون رو داد، سوال رو از اون سو مطرح کنین و وقتی گفت نمی دونم یه سکوت معنادار بکنین. اگر معنا به اندازه کافی در اختیارتون نبود، سکوتتون رو با نگاهای من قانع نشدم همراه کنین!

۵. یه کم فکر کنین و با یه لبخند سوپرْ شیرین تیر خلاص رو بزنین: میشه از خانم فلانی هم بپرسم؟

۶. وقتی بالاخره خانم فلانی کارش تموم شد، مثل خرگوش بپرین تو اتاقش و سوال تون رو بپرسید. بیاین بیرون و تو مایه های وای که من چقدر بخشایشگر و بزرگوارم از پسره غلیظ تشکر کنین و با یه لبخند شکلاتی دیگه و در حالیکه پسره داره با نگاهش میگه مگه آزار داری آخه؟ سعی کنین چشایرتون رو کنترل و محل خباثت رو ترک کنین!

پ. ن. از شوخی اون ور تر! بهش می گم شماره تلفن قبلی این خونه رو بهم بده، شماره مستاجر قبلی رو بهم داده که زنگ بزنم بپرسم!

No comments:

Post a Comment