یکی از خصوصیات معروف من و
بستنی چکه کن اینه که می تونیم ساعت ها
درباره دو تا موضوع مختلف حرف بزنیم و هر
کدوم فکر کنه اون یکی داره درباره موضوعی
که تو ذهن اونه حرف می زنه. سخت
بود؟ اینم مثالش. تازه این دو ثانیه ای بود:
بستنی چکه کن در حالیکه تا کمر
تو یخچاله (یخچال بیست
سانت در سی سانته! مشکل از
بستنی چکه کن نیست. به
گیرنده های خود دست نزنید!) می
گه مرغت مشکوکه. من که تو
اتاقم می گم تا همین نیم ساعت پیش تو
فریزر بود که. اگه
فکر می کنه مشکوکه خب بذار بپزیمش.
یه قیافه برق گرفته منو نگاه
می کنه و پس از اندکی گفتمان متوجه می شیم
اون مینا رو می گفته که هی پر می زنه و آمد
و رفت می کنه و وسط راه گاهی رو سر بستنی
چکه کن خستگی در می کنه و من مرغ تو یخچال
رو!!!
پ. ن. ۱
واقعا شما در موقعیتی که یه نفر داره از
تو یخچال حرف می زنه، فکرتون می ره سمت
مینا؟
نتیجه اخلاقی: به
موقعیت توجه نکنین که دچار نقص فهمی نشید.
مثلا کسی تو زمین فوتبال درباره
گل حرف می زنه، شما به گل سر دختر همسایه
فکر کنین!! اینجوری وقتی
یه آقایی تو برزیل تو استخر به جرم دست
درازی به دخترای نوجوون دستگیر می شه،
شما به جای تفاوت های فرهنگی به اون یکی
آقاهه که تو آمریکا تو آسانسور به بوبز
یه خانمه دست زد و تو دادگاه گفت تقصیر
خانمه بوده و همه دنیا کلی خندیدن، فکر می
کنین. یکی بگه چه ربطی
داشت؟
No comments:
Post a Comment