ما روشنفکریم. پس
تلخیم. حتی اگر از یه چیزی
خوشمون بیاد، می گیم ایراد داره. اگر
فیلمی رو همه دوست داشته باشن، ما توش
اشکال پیدا می کنیم حتی اگر یواشکی ته
دلمون از فیلمه خوشمون اومده باشه.
اگر نکنیم نقد نکردیم که.
ما به شدت متفکریم. هی
تو نوشته هامون اشاره می کنیم به کلمات و
کتاب های روشنفکرانه. ما
گنگ نمی نویسیم، ملت کم سوادند. پس
ما با ادبیات دماغ رو به آسمانانه!
تحقیرشون کنیم. وقتی
با کسی بحث می کنیم بهش می فهمونیم که چقدر
زیاد کم هوش و کم خرده. مجبوریم.
باید بفهمن که چقدر نفهمن.
که دنیا سیاهه. هیچ
روزنه امیدی نیست. از هیچکس
کاری برنمیآد. ما به انزوای
خود پناه می بریم. ما تلخیم.
ما منتقدان فیلم هستیم. (
با لحن ما گربه های فضایی هستیم
بخونین!)
پ. ن. این
هم از اون متن های حرصیه. برخوردهای
متعدد با این قشر متاسفانه منو متقاعد
کرده که پشت منتقد بودن یه حسرت هست.
حسرت فیلمساز نشدن. بازیگر
نشدن. فیلمنامه نویس نشدن.
این لحن نوشتاری، این سلیقه
عجیب و تظاهر به دوست داشتن فیلم های گنده
گنده و تحقیر فیلم های ساده، این همه نفرت
از تماشاگر عادی و تظاهر به لذت نبردن از
فیلم های شاد همه اش از همون حسرته میاد.
الان دیدم یکی از همین منتقد
معروف ها یکی از فیلم های جدید خوب کمدی
رو با خاک یکسان کرده و یادم افتاد دو سال
با این آقا همکار بودم انقدر انرژی منفی
داشت که هر جا می دیدمش چهل تا پا قرض می
کردم. واقعا نمی فهمم این
برخورد رو. یکی از دلایلی
که با لجبازی سعی کردم هیچوقت نیفتم به
حیطه نقد و نوشتن همین آدما بودن!
No comments:
Post a Comment