Wednesday, 31 August 2011

Lies

You will never truly understand a person until you understand her lies! Lies tell you more about a person than the truth does. Lies tell you what a person wants to be, rather than what they are. Lies are dreams, lies are fantasy. Who wants to live the truth, when you can live a lie?

مینا ۳۵


فکر کنین زمین رو تازه تی کشیده باشین و یادتون رفته باشه و تا پاتون رو بذارین تو اتاق مثل سارا هیوز سر بخورین تا وسط اتاق و بین راه (حالا انگار اتاق ۲۰۰ متره!) دستتون بخوره به چیزای رو میز و همش بریزه پایین و قبل از اینکه با صندلی تصادف کنین و رو زمین فرود بیاین، یه کتاب هم که رو زمین بوده شوت شه زیر تخت! (یعنی طوفان هم نمی تونست چنین هرج و مرجی تو اتاق راه بندازه!) آدم احساس دست و پاچلفتی بودن و حماقت می کنه؟
نه!! احساس دست و پاچلفتی بودن و حماقت وقتیه که یه صدای بچه گونه از پشت سرتون بگه «مآااان! این داره چیکار می کنه؟»


حاضرین خون آشام بشین؟


یک سوال ساده که اگر می شد حاضر بودید خون آشام بشید؟ چنان هیجانی در اهریمنان ایجاد کرد که بیا و ببین! کم مونده بود پاشن برن تو خیابون یه خون آشام پیدا کنن که سایرشون کنه! قدرتاشون انتخاب کردن! یه لیست از مزایای خون آشام بودن تهیه کردن (یکی اش اینه که آدم با خون آشامیدن هیچوقت چاق نمیشه!! یعنی فقط یه دختر می تونه به چنین چیزی فکر کنه!!) و به اتفاق آرا تصویب شد بریم لباس بخریم (حالا یه بحث هم این بود که قرمز و مشکی بهم نمیاد! چرا خون آشاما هیچوقت آبی نمی پوشن؟)!!

پ. ن. یکی از بامزه ترین بحث ها این بود که «هیچ وقت دیگه نمی تونیم خودمونو تو آینه ببینیما!!!» «نیازی نیست! همیشه مثل لحظه سایر شدنمون هستیم دیگه! بعد هم همیشه جوون خواهیم موند به جاش!!و بعد «آیا از آدما تغذیه می کنین؟» «نه بانک می زنیم! بانک خون البته!» 
و «روح؟»        "The Soul has always been overrated!"


:|


تازگیا متوجه شدم ملت نه تنها منو زیر سن! تخمین می زنن بلکه زیر وزن هم به حساب میارنم. یعنی عادت کردم توضیح بدم که من حداقل ۷ سال و ۷ کیلو از اونی که شما فکر می کنین بزرگتر و سنگین ترم!

پ. ن. ۱ حالا قدم رو معمولا بلندتر (کاش بود!!!) تخمین می زنن در این حد «نه!!! جدی می گی؟ یعنی تو هم قد نیکول کیدمن نیستی؟»

پ. ن. ۲ |:


Always NPH!


اهریمن تازه وقت کرده مراسم تونی امسال رو کامل ببینه! امروز میگه کاملا بهت حق دادم انقدر اینو دوست داشته باشی! و دیالوگ اینطوری ادامه پیدا می کنه:

A: wasn't he awesome?
B: He was beyond awesome! He was legen …. wait for it …. dary! Capital L! Capital D!
A: You liked the duet with Hugh Jackman!
B: That was amazing and the ending rap....
A: Pure awesome! And making everybody sing...
B: Superb! and Broadway, it's not for gays anymore!
A: Hilarious! and double suiting up ….

:)


امسال اصولا سال خون آشاماست!! حتی تاتر موزیکال امسال هم دراکولاست!!!

دید و بازدید



اصولا ایرانی ها رو هم تعصب دارن! یعنی طرف شما رو یه نصفه بار دیده و فقط می دونه ایرانی هستین! بعد ۶ ماه بعد می بینه تو کافه با چند تا دوست دارین حرف می زنین! یه بار از راست رد می شه دید می زنه! یه بار از چپ رد می شه بازم دید می زنه! یه بار از سقف میاد پایین، یه بار از زیر میز میاد بالا، نیم ساعت بند کفش پاشنه ۲۰ سانتش رو می بنده! نیم ساعت دوستش رو پشت به شما نگر می داره، خودش از زیر عینک آفتابی (این خداییش خیلی تابلوه!) زیر نظر می گیرتتون! و فردا می بینین شاگرد ترم یکی تازه وارد خبر داره که شما تو اون رستورانه قهوه گرفتین یا چایی....

پ. ن. ۱ نه اینا برا من اتفاق نیفتاده! هنوز خوشبختانه ایرانیای اینجا منو نمی شناسن! اما وقتی با دوستم هستم! احساس می کنم زیر نظریم! گیر افتادیم! داریم کنترل می شیم! The Big Brother Is Watching Us!

پ. ن. ۲ کنفسیوس میگه: از ایرانی دوری کن حتی اگر در چین باشد...........

پ. ن. ۳ یک ضرب المثل سرخ پوستی هم میگه: یک ایرانی خوب، یک ایرانی هلن کلره!!


Demons again!


A: Get some rest tonight!
B: Guess who's comeing to dinner?
A: What should I do when you give me the title of the movie?
B: Guess the answer!!!!
A: Oh! Let me see..... Alex?
B: How many times did I ask you not to do that?
A: Counting this, 14! Hey!!!! you said GUESS!
B: Moving on!!! I can't rest!
A: Is he coming to get the art pieces?
B: I'm not going to mention that if he won't say anything!

Silence....
 
A: You know... How can he prove the paintings are his? I mean they are in your flat! Does he have any documents to prove they belong to him?

(we look at each other devilishly!)

B: High five! And Evil Laugh!!
A and B: HA HA HA! MOI HA HA HA HA!

:\


پاییز عزیز چرا تصمیمت رو نمی گیری؟ یا بمون یا برو! چرا با تابستون قایم موشک بازی می کنی؟ حالا تابستون هیچی! پای زمستون رو چرا می کشی وسط؟

Awesome demon!


با یه بغل کتاب و کامپیوتر و کاغذ سر و کله اش پیدا می شه. چشماش خسته است.دقیقه به دقیقه هم کارگردان و تهیه کننده زنگ می زنن. بعد از ۵ دقیقه به شوخی می گم کی بریم سینما؟ می گه فردا شب خوبه؟ چی هست؟ می گم درخشش! می گه سانس شب داره؟ یعنی I love her!

پ. ن. بعد از ظهر هم پوستر دهکده زامبی ها رو دید و گفت هی!!!! من ۱۰ ام اینجام we are so gonna see this! یعنی یک اهریمن بهتر نمی تونم آرزو کنم الان! به شدت تصمیم دارم به لیزرتگ معتادش کنم!


;)


A: I'm gonna speak this language fluently one day! Une histoire vrai!!
B: He actually said “Une histroie vrai”.
A: He did, didn't he? My French is better!
B: No doubt!


Tuesday, 30 August 2011

The Patchwork Girl

My birth takes place more than once!

برای رولن بارت


آقای بارت عزیز
این متن هایی که من دارم می خوانم Writerly text نیستند، بلکه می زنند خواننده را له می کنند! Jouissance ی در کار نیست! یک رابطه عشق و نفرتی سادومازوخیستیه. اگر از نظر شما اشکالی ندارد من از این به بعد reader slayer texts می خوانمشان یاeliminators یا annihilators ! کدام را ترجیح می دهید؟

پ. ن. رولن بارت به فرانسه می شه قولن بق! اونوقت اینا هی به من می گن تو چرا همه اش انگلیسی تلفظش می کنی؟

:D


یک دوست جون (این دوست جون ترنسپرنت هست! اصلا رنگ نداره! شفاف شفافه!) بالاخره داکتر هوریبل رو دیده و کلی لذت برده. من رسما از این دوست جون تشکر می کنم که برا من و نیل تره خرد کرده و البته انقدر خوشش اومده که آهنگا رو هم داونلود کرده! (منم همه آهنگاش رو جِی (J.) (نپرسین چرا. من هیچوقت برا اسمگذاری هام دلیل ندارم! به همون دلیل که اسم تستر سفید من آبی هست!) دارم!). اصلا نبینین! ۳ بار علامت راس! Your loss!! (به این میگن نثر مسجع بایلینگوآل! (یعنی ترکیب عربی-انگلیسی رو حال می کنین؟)

پ. ن. ۱ دوست جون گفت اصلا دی وی دی اش رو آمازون نیست!! اصولا استقبال پرشور به این میگن!

پ. ن. ۲ سلیقه این دوست جون انقدر به من نزدیکه و فکرهاش انقدر با من هماهنگه که گاهی فکر می کنم من چرا انقدر وقت تلف این بستنی چکه کن کردم! فکر کن فصل ۱ فرندز رو که بهش دادم گم کرد!! بعد رفت لاست رو دید، هیچکدوم از دی وی دی ها رو هم گم نکرد. شخصا مشکل خاصی با لاست ندارم (هرچند ازش خوشم نمیاد!) اما فرندز و لاست؟ اصلا قابل مقایسه است؟ حالا دکستر رو  می دید یه چیزی!! بعد هم گم کردن فرندز یک توهین مستقیم به همه فرندزهالیک هاست و یک فرندز گم کن را باید به حبس ابد با اعمال شاقه شامل تماشای برنامه های تلویزیون خودمون و فارسی وان !!!! محکوم کرد!

پ. ن. ۳ برای رفع شبهات: نخیر! در تموم طول عمرم تنها دی وی دی هایی رو که به هیچکس قرض ندادم فرندز بوده! (و God knows من چقدر دی وی دی به ملت قرض دادم). هیچ فرندزهالیکی دی وی دی های خودشو به کسی نمی ده! اما براشون کپی می کنه! (اگر کسی ادعای فرندزی بودن کرد و دی وی دی هاش رو بهتون داد، همونجا بهش شک کنین! تقلبیه!!) در همین راستا (کدوم راستا دقیقا؟) من کم کم تا حالا ۷ سری کامل فرندز کپی کردم! محض اطلاع شما هر سری ۶۰ تا دی وی دی! دوست سبز حالا فهمیدی چرا وضعیت دی وی دی درایو من انقدر اسفبار بود؟

جنس لطیف، ضعیفه ها یا ما رو شما را له می کنیم! چی فکر کردین؟


ما بارها سر قدرت بدنی من شوخی کردیم! دوستانی که به هر دلیلی یه کمی اش رو چشیدن انقدر بزرگش کردن که یه بار یه دوست دوست کمربند مشکی گیر داده بود با من مچ بندازه چون دوست پز داده بود که از پس من برنمیاد!! این بستنی چکه کن هر دفعه بستنی اش چکه کرد که دستت خیلی سنگینه و وقتی زیپ کیفمو باز کردی که کتابمو بذازی توش همه کمرم کبود شده ( از خودش بپرسین! بیخود نیست که اسمش بستنی چکه کنه!). یه بار سر یه مساله یه موجود که دوست دوران کودکی من بود به یه موجود دیگه که اونم از دوستان دوران کودکی بود و به شدت داشت سر به سر من می ذاشت گفت« مواظب خودت باش، این اصولا فقط یه لباس کت ومن کم داره وگرنه دست به له کردنش عالیه! (می دونست بگه واندر ومن کتک رو خورده!!) تازه از اون بدتر از خودت هم نمی تونی دفاع کنی! دست بهش بزنی اثر انگشتت روش می مونه، یه بار هم باید در محکمه مامانت از خودت دفاع کنیاینو راست می گفت طفلک! من خیلی زود کبود می شم و یه بار هم به شکل ناجوانمردانه ای از این مساله سو استفاده کردم. چه انتظاری داشتید مگه آدم جوانمردانه هم از چیزی سواستفاده می کنه؟ خلاصه که شاگردان سابق عزیز که اینجا رو می خونید شانس آوردین که من با تنبیه بدنی مخالفم ولی الان که از دوستای من به حساب میاین...... (خنده بدجنسی داکتر هوریبلی: موا ها ها ها ها!!!!)
من هیچ وقت قضیه رو جدی نگرفتم. شوخی هم بود. اما دیشب کلا اتفاق خیلی بامزه ای افتاد. داشتیم با دوست سفید یه تلویزیون سونی ۳۰ کیلویی رو می ذاشتیم تو ماشین. تا اونجا هم خودمون برده بودیمش! (یک آگهی بهداشتی میان برنامه: با کفش پاشنه ۲۰ سانت تلویزیون ۳۰ کیلویی جا به جا کردن دیوانگیه! یا از پاتون سیر شدید یا می خواین به تلویزیونه سوقصد کنین!) اما برای اینکه بره تو ماشین باید یکی بلندش می کرد می ذاشتش تو و سخت بود. دست بر قضا (آخی! این اصطلاحو یه ۹۰۰ سالی بود که به کار نبرده بودم! ) یک آقای سیاهپوست (توضیح واضحات: اشاره به رنگ پوست ایشان فقط برای تاکید روی نیروشونه و هیچ منظور نژادپرستانه ای در کار نیست!) قوی هیکل ۱۹۰ سانتی (معلومه که دارم حدس می زنم! نکنه فکر می کنین تو اون هیر و ویر نشستیم آقاهه رو متر کردیم؟) اومد رد شد. ما هم خواهش کردیم که کمکمون کنه! ایشون هم اومد تلویزیون رو بلند کنه و گفت که وای چقدر سنگینه و کمرم درد گرفت و گذاشتش زمین! من هم کاملا بی منظور (اگه می دونستم چطور دارم غرور و مردانگی آقاهه رو با خاک یکسان می کنم حتما با افتخار می نوشتم! واقعا تا بعدش نفهمیدم!) گفتم ما سختمونه بذاریمش تو! اگه میشه شما فقط از دست من بگیریدش، بذارینش تو! بعد راحت تلویزیونه رو بلند کردم و زل زدم به آقاهه که زیرشو بگیره، بذارتش تو! قیافه آقاهه اونقدر دیدنی بود که من فهمیدم چه کردم!!!! دوستم هم با یه قیافه گربه چشایری گفت نه پریا! برا آقا سنگینه! خودت بذارش تو!
آقاهه مثل خرگوش تلویزیونه از دست من قاپید و چپوند تو ماشین و در تاریکی شب ناپدید شد!!!
حالا مگه ما می تونستیم جلو خنده مونو بگیریم. به قول دوستم آقا تا ۶ ماه آینده، سه روز رو تو باشگاه و سه روز رو پیش روانپزشک خواهد گذروند تا شاید ۳۰٪ آسیب روانی که من در ۲ دقیقه بهش زدم جبران شه!

:|


هیچ کدوم از کتاب هایی که می خوام تو کتاب خونه خودمون نیست و ۸۳٪ متن ها اصلا تو کتابخونه های فرانسه نیست! این از عوارض جانبی موضوع خیلی نو برداشتنه! یک انسان عاقل قبل از اینکه چنین موضوعاتی پیشنهاد بده چنین چیزایی رو چک می کنه! اما من اولا بارها ثابت کردم که با یک انسان عاقل تفاوت های بنیادین دارم و هم الان انقدر عاشق موضوع عجیب غریبم شدم که احتمالا تنها مرگ می تونه ما رو از هم جدا کنه! و love is blind!!

مینا ۳۴


یعنی فکر کن دنبال مینا کنی که بگیریش، بذاریش تو قفس، بعد همین که دستت بهش بخوره جیغش بره هوا که «ماااان!!! ماآآآآنی ! دستمو کند!!!»
|:


آگهی


ترمیم و نوسازی هرگونه دل شکسته توسط بازساز!! با تجربه در کمتر از ۱۰ روز! تضمینی!

پ. ن. ۱ از شوخی گذشته عاشق آدمای بااراده ای ام که به جای یک گوشه نشستن و به حال خودشون با دل بریون گوله گوله اشک ریختن سعی می کنن وایسن و اشتباهاتشون رو بپذیرن! خدا رو شکر ۸۳٪ آدمای اطراف من اینجوری بودن! و در این حالت I'll be there for you when the rain starts to pour!!!

پ. ن. ۲ با دل بریون گوله گوله اشک ریختن یک اصطلاح صادق هدایتیه!

:|


پینوکیو در ونیز داره منو له می کنه! اصطلاحم رو عوض می کنم، این یک horror book نیست یه کتاب هیولاییه!

Monday, 29 August 2011

;)


من دیشب ساعت ۱:۳۰ ، الف) برای اولین بار تو این شهر پشت رل نشستم! ب) برای اولین بار پشت رل ۲۰۶ نشستم. ج) برای اولین بار پشت ماشین یکی دیگه نشستم. د) بعد از ۱۱ ماه پشت رل نشستم.

فکر کردین تستیه؟ نه همه موارد بالا دیشب ساعت ۱:۳۰ اتفاق افتاده!!!

تریسترم شندی


تریسترم شندی یکی از جذاب ترین، باحال ترین و خوندنی ترین کتاب هایی که من در تمام زندگانی ام خوندم. (خودتون لطفا اون جمله He is the awesomest most best lookingest guy ever بارنی رو با موقعیت تطبیق بدین! دستم بنده!) عاشق از این شاخه با اون شاخه پریدن ها، خط های داستانی عجیب (مسالة: اگر به plot میگن پیرنگ، اونوقت subplot میشه زیرپیرنگ؟) و شخصیت های بامزه و کل کل هاش با خواننده و آدم های واقعی شدم. استاد جون حق داشت می گفت تو اگر این کتاب رو زودتر می خوندی برای پایان نامه ات سراغ چیز دیگه ای نمی رفتی.
چیزهایی که به شدت ازشون لذت بردم

۱. اونجا که خواننده رو دعوا می کنه چرا فصل قبل رو دقیق نخونده و می فرستتش بره فصل رو دوباره بخونه و بیاد

۲. نفرین ابادیا!! یعنی من ولو شده بودم می خندیدم!!!! 

۳ . همه اتفاقاتی که به اونجا ختم میشه که اسم قهرمان داستان رو بذارن تریسترم

۴. داستان پادشاه بوهمیا و هفت قلعه اش که تریم تعریف می کنه (یکی از بهترین نمونه های داستان تعریف نکردنه!)

۵. اهمیت دماغ دراز در زندگانی بشری 
 
۶ اونجا که راوی به خدمتکارشون پول میده که پدر و عموش رو از پله ها بیاره پایین و به همین راحتی حرفاشونو حذف می کنه.

۷. کل قسمت مربوط به غسل تعمید کودک قبل از تولد

۸. یوریک! یوریک! یوریک!

۹. عمو توبی و جنگ هاش و نمور و ویدو وادمن

۱۰. اونجا که همه خوابشون می بره و راوی میگه خب الان همه قهرمان های من خوابن. پس من بشینم مقدمه رو بنویسم!

۱۱. اون جا که صفحه رو خالی می ذاره که خواننده جذاب ترین زنی رو که می شناسه از دید خودش تعریف کنه، بعد میگه همون ! زنه این شکلی بود!

۱۲. می تونم شونصد تا مثال دیگه بزنم. ولی برین بخونینش....


حالا یکی از شانس های بزرگ من این بود که همزمان کمیک استریپش هم دستم بود که در awesomeness چیزی از خود تریسترم کم نداره. هم تو تعریف داستان محشره، هم کلی چیزهای جدید به کتاب اضافه کرده.           
از لحاظ بصری هم (اگرچه به قول استاد جون نمی شه به زیر بیست و یک سال نشونش داد) محشره، پر از ریزه کاریه و انقدر با داستان هماهنگه که آدم باورش نمی شه! تازه نه تنها تونسته خوصوصیات متافیکشنی داستان رو حفظ کنه، بلکه از اونجاییکه طراح و سگش تو کادرها هستن، حتی یه بعد تازه هم به کار اضافه شده و انصافا از بامزه ترین بخش های کتاب هم هستن! من اینجاها رو خیلی دوست داشتم:

۱. تقدیم نامه !! (dedication!) کتاب دقیقا به سبک استرنه!

۲. طراحی شخصیت ها (مخصوصا دماغاشون! ) و صفحه بندی که به شدت الهام گرفته ای کتابه!

۴. حضور سگ طراح که ۵ دقیقه یک بار غر می زنه که چرا تریسترم نمی ره سر اصل مطلب و کلا مثل خواننده حوصله سر رفته عمل می کنه!

۵. دماغ هایی که داغون می شه! By dose!!!!!!

۶. منتقدهای فرانسوی که هجوم میارن و متن رو دیکانستراکت می کنن! کارشون با آکروبات بازی روی متن نشون داده شده و طراح می گه اصلا Derrida هم معنی فرانسه The Reader هست!

۷. Queer Theory رو تریسترم شندی! یعنی محشر بود!!!

۸. طراح و سگش تریسترم رو گم می کنند و می رسن به کشتی منتقدان ره گم کرده! بالای کشتی یه حباب هست پر از blah blah blah blah!!!!

۹. "خطر!!!! منتقدان مشغول کارند!!!" و کتاب پر از این اشاره هاست!!!

۱۰. طراح و سگش می رن تو یه دارایواین و فیلم تریسترم به کارگردانی الیور اسمیت رو پرده است! با بازی رابرت دنیرو (پدر تریسترم)، تام کروز (عمو توبی)و مریل استریپ در نقش تریم (اگر کتاب رو نخوندین، تریم مرده!!!)

۱۱. یه سری منتقد تو ناسا، پیرنگ داستان رو در حالت بی وزنی قرار می دن و سعی می کنن که براش منطق پیدا کنن!!
و.....

و حالا گیلاس رو ساندی این که.....
wait for it
..
..
..
wait a little longer
..
..
..
almost there
..
..
و بله من فیلمش رو هم داشتم. اما می ذاریم برا یه پست دیگه چون این پست دیگه داره تبدیل می شه به یک cock and bull story!!!!

مینا ۳۳


چگونه به آدمها بفهمانیم شیر می خواهیم؟
دور و بر آدمه راه می ریم/ بال می زنیم / حرف می زنیم تا شیر رو بریزه تو لیوان. بعد وقتی می خواد پاکت شیرو بذاره تو یخچال می شینیم رو لبه لیوان ( بله! با وزن ۱۰۰ گرم می شه رو لبه هر لیوانی نشست) و قبل از اینکه بتونه کاری بکنه، نوکمونو تا ته می کنیم تو شیر در حالیکه زل زدیم تو چشای آدمه! وقتی شیر رو خوردیم، می ریم می شینیم روش و نوکمون رو با شلوارش پاک می کنیم!


پ. ن. ۱۰۱ سگ خالدارو یادتونه؟ اول فیلم یه نفر درباره زندگی اش حرف می زنه و وقتی می رسه به جوونور دست آموزش و تصویر می ره رو مرده تا می فهمیم که سگه است که مرده رو جوونور دست آموز خودش می دونه! فکر کنم روابط من و مینا هم همین طوریاست!!

Sweet Bird of Youth


Director: Richard Brooker
Starring: Paul Newman, Geraldine Page, Shirley Knight          
2h, USA, 1962



بهای یه چیزایی خیلی سنگینه. هیچ تضمینی هم نیست که بهاش رو بدی و بهش برسی و احساس حقارت نکنی. تازه زندگی معمولا پایان خوشی هم بهت هدیه نمی کنه!
Youth is never enough!

جمله با یادماندنی

I like you! You are a nice Monster! 

-Well, some more oxygen


No. No, I must look hideous in it.

:((((


باد دیروز ۳ تا دنده آب نبات رو شکست! آب نبات الان یه چتر خسته تنهای زخمیه! یه چیزی تو مایه های قهرمانای کیمیایی!

:|


دوست ایتالیایی می گه فکر نکنم نفهمیده که هر وقت Girl's night out هست، من می گم بعد از شام میام که مسایل درددلی- relationship ی تموم شده باشه! می گم می خوای زودتر بیام از این به بعد؟ می گه: نه، همین که ما داریم تو اندوه (کلمه اش همین معنی رو می ده دقیقا!!) غوطه می خوریم و تو با اون حالت bouncy perky ت (خودتون دوبله کنین لطفا! منظورش همون از ۷ دولت آزاده!) از سینما/ کتابخونه/ موزه/ مدیاتک میای و اون لبخند گربه چشایری ات نشون میده که چقدر خوشبختی (ایتالیایی ها کلا مثل خودمونن! بزرگنمایی (بعله! به جای اغراق!!!!) تو خونشونه!!) به اندازه کافی حرص درآر هست، فکر نمی کنم تحمل اینو داشته باشم که تموم مدتی که ما از بدبختی هامون حرف می زنیم نشسته باشی!! یعنی |:

قو از نمای بالا


قوی های خوابیده خیلی بامزه ان. یعنی شما از نمای بالا یه بیضی سفید می بینین که توسط یه S یا S برعکس به ۲ قسمت مساوی تقسیم شده!

پ. ن. تازه قوها می تونن روی آب به یک طرف هم بخوابن! اینو چند روز پیش وقتی تو رود کنار مدیاتک یه پا رو یه حجم سفید بی سر دیدم فهمیدم! حتی می تونن عمودی هم برن زیر آب! در این حال شما یه کپه پر سفید می بینین که با یه دمب نسبتا نوک تیز در قله به شدت یاد کوه یخ فروید می اندازتتون!

مینا ۳۲


هیچوقت دری رو پیش نکنید به خیال اینکه مینا نمی تونه از لای در بیاد تو که! احتمال داره مینا دور از چشم شما مانور هوایی اش رو به روز کرده باشه و به شکل عمودی از ۲ سانت فضای بالای در بیاد تو!!!

:|


چتر داشتن و نداشتن چندان فرقی هم نمی کنه وقتی بارون نمی تونه تصمیم بگیره از کدوم طرف بباره و ۲ ثانیه یکبار جهتشو عوض می کنه!Dude! Make up your mind!!!

:|


تو ترم زدن : CO2 هوا زیاد شده؟ آبونه ترم بشید و تا ۵۰٪ از آلودگی هوا بکاهید. هم خنده ام گرفت که کدوم آلودگی؟ هم دلم برا خودمون سوخت. تهرونیا که اصلا مثل درخت عمل می کنن! CO2 می گیرم O2 به محیط پس می دن! البته نیمه پر لیوان رو هم ببینیم! اگر خدایی نکرده بمب هیدروژنی، آخر زمانی، برخورد سیاره ای چیزی پیش بیاد. ماها حتما جون سالم در می بریم! ما برای زنده مووندن حتی به اکسیژن هم نیازی نداریم!!

Friday, 26 August 2011

نیازمندیها


به یک دوست دل نشکسته، awesome (برای اطلاعات بیشتر به پ. ن. مراجعه شود!!)، وقت دار آماده هرگونه عملیات محیرالعقول برای همراهی در دهکده زامبی ها نیازمندیم!

پ. ن. ا در این مورد یعنی خودش زمینه این کارا رو داشته باشه و در هیچ رابطه ای با هیچ موجودی (چند وقت پیش یه موجود متوجه شد که من ناخودآگاه وقتی می گم انسان منظورم خانم هاست، وقتی می گم موجودات منظورم آقایونه و وقتی می گم آدما دارم کلی حرف می زنم (بعله! من به همین پیچیدگی ام!). ایشون این مساله رو به من تذکر داد و از اون به بعد من خودآگاه این کارو انجام میدم!) نباشه. اولا که معمولا دقیقه ۹۰ هم نه، تو وقت اضافه بهت خبر می دن که یا موجود موافق نیست بیان، یا کار پیش اومده یا موجود هم میاد!! نه حوصله دارم اون وسط شونصد بار یکی زنگ بزنه که کجایی، نه حوصله اینکه هر ۵ دقیقه یکبار دوستم یاد یه چیزی!!! بیفته بغض کنه! تحمل همراهی که اصلا و ابدا. می خواییم بهمون خوش بگذره!!!! البته اگر خارجی باشن، هیچ مساله ای نیست! همه مشکلات فوق مختص ایرانی هاستزوج های خارجی گاهی از فرد هاشون باحال ترن!

پ. ن. ۲ با این همه شرایط شبیه اون درخواست پارتنر لیزرتگ بارنی شد که ۳ صفحه تا کارتون مورد علاقه طرف رو می پرسید. ( و البته با این جمله تموم می شد
If you have boobs, tear up the application and just send me the cup size
((((((((((:

مینا ۳۱


  • برو تو قفس!
  • نه! نیه!!
  • برو! برات آب تازه گذاشتم.
  • آره؟
  • اصلا الان خودم می کنمت تو قفس!
  • (می دوه!) وای! واااااااااااای!
  • مینا!
  • یه یه یه یه! هه هه هه هه! هاهاهاها! نه نه نه نه!

Let the others of my sex/ Tie the knot around their necks!


من باید حتما یه not a mother's day را بندازم و تی شرت و ماگ پخش کنم که دیگه از این گیرای ازدواجی به من ندین؟ یعنی الان هیچ مساله مهمتری نیست که ذهن شما رو مشغول کنه؟ یعنی فهمیدن اینکه آدما با هم فرق دارن و من شاید (عمرا!!) مثل شما به قضیه نگاه نکنم انقدر سخته؟ یعنی آدم حتما باید علامت راس بهتون نشون بده که بفهمین تو چیزی که به شما هیچ ربطی نداره دخالت نکنین؟ اونم من که بی رودرواسی تو روتون همیشه نظرمو گفتم؟ برام بنویسین کدوم زبونو می فهمین که من برم همونو یاد بگیرم!!!

پ. ن. ۱ عنوان از بانوی زیبای من آواز رکس هریسن! و نخیرم! فیلمش اینطوری تموم شد. آقای شاو شونصد صفحه پس نوشت تو پیگمالیون (احتمالا هم معنی epilogue ! تو ذهن من!) نوشته که الایزا زن فردی می شه و هر روز هم با یه مشکل جدید میاد سراغ هیگینز و پیکرینگ! کلا هالیوود همه پایان ها رو خوش می کنه

پ. ن. ۲ این نوشته جدید نیست! الان که خوندم به نظرم عصبانی اومد! نه حرصی نیستم

پ. ن. ۳ not a mother's day ایده جذابیه ها!!! D:
 

This Must Be the Place!


Director: Paolo Sorrentino
Starring: Sean Penn, Francis McDormand, 
Eva Hewson  
1h58, France, Italy, Irland, 2011.
Prix du Jury Œcuménique Cannes 2011

۱. یک راک استار سابق میانسال در جستجوی یک جنایتکار سابق نازی! موضوع غریبیه، نه؟
۲. کارگردانی فیلم خیلی خوبه! اما خودنماست! من یه جاهایی اصلا فیلم رو می گذاشتم کنار که وااااو چه حرکت دوربینی! چه ترولینگ عجیبی! ولی در این حال خیلی صحنه ها به همین دلیل یاد آدم می مونه!
۳. شان پن و یه نقش غریب دیگه! یک راک استار بازنشسته که ظاهرشو مثل سابق نگه داشته و در حالیکه که کاملا عجیب غریبه، کاملا معمولیه و در عین حال بعضی وقت ها یه خصوصیات کودکانه نشون میده! می بینین چه معجونیه؟ اما می پذیرینش! کلوزآپ ها باعث شده که گاهی بازی شو تو چشمهاش متمرکز کنه! تو اون صحنه ای که داره با مخترع چرخ چمدون حرف می زنه چشماش از یه مرد میانسال خسته، به یه آدم شکاک تبدیل می شه و یه دفعه پر از ذوق بچگونه می شه! باید ببینین!‌(اینو نگم حناق می گیرم: اگه از صورت های گویا (چه اصطلاحی!!) خوشتون میاد، حتما Birth با بازی نیکول کیدمن رو ببینین! یه کلوزآپ ۳ دقیقه ای محشر داره که کیدمن هرچی فکر می کنه تو صورتش هست!!)
۴. فرنسیس مک دورمند: من هیچ بازیگر دیگه ای رو نمی شناسم که انقدر طبیعی باشه که اصلا فراموش کنین که بازیگره! از فیلم های برادران کوئن تا این فیلم! یکی از طبیعی ترین بازیگرای سینماست و به همین خاطر آدم گاهی فراموشش می کنه! حتی یادم نمیاد هیچوقت با گریم دیده باشمش!
دیالوگ های معرکه:
People die in a lot of different ways! One is to continue living!
Rachel: Late is better than never!
Cheyenne: No, it's not! Late is late!
نکات همین جوری:
۱. انصافا من تا نیم ساعت اول فیلم داشتم فکر می کردم این می تونه صدای یک راک استار باشه؟
۲. تا وقتی خودشون نگفتن من به ذهنم هم نرسید که مک دورمند زن این آدمه! احتمالا به خاطر اینکه یه درک عمیقی بینشونه که من از زن و شوهرا انتظار ندارم!!!! مخصوصا اون صحنه آتش نشان بالای نردبان!!!
۳. شان پن واقعا شبیه رابرت اسمیت شده!
۴. با وجود اینکه این قضیه هولوکاست یه کم نچسبه، اما اینکه نریشن افسر نازیه فیلم رو خلاصه می کنه و اون جایی که نمی تونه خدا رو تعریف کنه رو دوست داشتم.
۵. یه چیز خاله زنکی: واقعا الیزابت جوهنسن به خاطر شان پن از راین رینولدز جدا شد؟ واقعا؟ یادتونه بارنی می گفت اگه انتخابش تو ستاره ها الیزابت جوهنسنه چون She's hot, she's talented and any woman does that many Woody Allen movies has to have major daddy issues!! الان واقعا فکر می کنم بارنی حق داشت!!!!!! یعنی talk about major daddy issues!!

Thursday, 25 August 2011

:D


Persian Mary نازنین! برا خودم هم غیرقابل تصوره! آخرین باری که پیراهن پوشیده بودم ۵ سال پیش تو عروسی فامیل/دوست دوران کودکی بود که تو اون بحبحه مسایل استراتژیک مادربزرگ ها یک جلسه اضطراری تشکیل دادن و به این نتیجه رسیدن که ۱) من غلط می کنم که نمی خوام در اولین عروسی رسمی بچه های خانواده شرکت کنم و ۲) من غلط می کنم که شلوار جین می پوشم. هرچی هم که عروس طفلکی گفت از دید من می تونه با گرمکن بیاد، فایده ای نداشت و نتیجه این شد که اونم غلط می کنه که از من پشتیبانی می کنه! در نهایت من به خودم زحمت دادم و یکی از پیراهن های مامان جان که بالاش مخمل مشکی بود و دامنش گل های قرمز و مشکی داشت رو پوشیدم (می دونی که من در لباس هام چیزی به اسم پیرهن یا دامن ندارم!!)، با کفش های بالرین بدون پاشنه و موهای تیفوسی ۱ میلیمتری! و تبدیل شدم به مساله روز عروسی! از مادربزرگ ها که تو روم گفتن فکر نمی کردیم سلیقه ست کردن لباس داشته باشی! تا بابای عروس که از وقتی رفته بود کانادا منو ندیده بود (یعنی ۲۰ سال) و یه خورده با تردید منو نگاه کرد و گفت تو پریایی؟ با دامن؟ پسرعموی مامانم در حالیکه من بغل دستش ایستاده بودم، گفت این دختره سرتق آخرش حاضر نشد دامن بپوشه، نیومد، نه؟ و دوستان دوران کودکی (که قدرتی خدا ۸۳٪ دوستای دوران کودکی من مذکر بودن! اصولا تو خانواده و در و همسایه ما دختر نایاب بود!) بعد از یک ساعت زل زدن به شدت اغراق شده، ۵ ثانیه یکبار یه چیزی پروندن. اولی از مادربزرگش پرسید راستشو بگین چقدر بهش دادین؟ که منجر شد به یه سلقمه با آرنج تو کلیه اون و یه مشت در پاسخ تو لوزالمعده من (که خیلی هم نوستالژیک شد. چون بچه که بودیم هفته ای یکبار نبرد تن به تن داشتیم!) و داشتیم می رفتیم برای راوند دوم که مادربزرگ ۱ ازمون خواهش کرد یه امشب رو متمدن باشیم و مادربزرگ ۲ قول داد برامون یه مهمونی بگیره که سرفرصت همدیگه رو لت و پار کنیم!!! (اصولا مادربزرگ ها دلشون برا کشت و کشتارهای ما تنگ شده بود!!)، و به ترتیب خالی کردن یه لیوان نوشابه به شکل کاملا تصادفی!!!!رو شلوار دومی و سومی که از همه پرروتر بود، تهدید شد که به اینکه همه اسرار شرم آور کودکی اش به طرفة العینی بین داف های مجلس پخش خواهد شد و وقتی کوتاه نیومد، دوست چهارم که سال قبلش تهدید شده بود که پرت می شه تو استخر و جدی نگرفته بود و با کت شلوار پرت شده بود تو استخر و روز جذابی رو در یک مهمونی رسمی با شلوارک دختر صاحبخونه (میزبانان مادر و دختر بودن!) گذرونده بود، سومی رو قانع کرد که اگر اسرار کودکی خیلی آبروریزانه است، تهدید رو جدی بگیره چون من ابایی نخواهم داشت و بالاخره بقیه ماست ها رو در کیسه ها ریختن! کلا هیچکس انتظار من با دامن! رو نداره! حتی خودم!