مینا یه بازی جدید
اختراع کرده! میاد
می شینه یه جایی که من هم مشکل داشته باشم
و هم دستم برسه بپرونمش!
وقتی بلندش کنی،
پر می زنه و میاد می شینه exactly
هجده میلیمتر اون
طرف تر! و
این داستان ادامه دارد!
مینا خان طی این
پروسه باعث می شه، من ۱۸۰ درجه دور مکان
تعیین شده بچرخم و ایشون هم لابد نرمش های
پرشی انجام بده! اون
وسط هم کلی می خنده و کیف می کنه!
اگر هم محلش نذاری،
میاد نوکت می زنه، در میره که مجبور شی
محل بذاری!
With no effort he had learned English, French, Portuguese, and Latin. I
suspect, however, that he was not very capable of thought. To think is
to forget differences, generalize, make abstractions. In the teeming
world of Funes, there were only details, almost immediate in their
presence.
فکر کن ۶ تا کودک چسبناک
۵ تا ۷ ساله داشته باشی با یه لوویزنِ مهمانِ
۳ ساله که خودش رو به کلاس اضافه کرده و
یه بالش میاره که قدش به میز برسه، با جدیت
کلاس رو دنبال می کنه و ازت به فرانسه می
پرسه گفتی اینو چه رنگی کنیم؟ امروز شعر
نمی خونیم؟ بازی نمی کنیم؟
پ. ن.
این دفنه رو ولش
کنی کاندیس رو هم که تازه یه هفته اش شده
میاره سر کلاس که میشه خواهرم هم بیاد؟
بنویسم دلم برا استاد
جونم تنگ شده، خیلی بستنی ام چکه می کنه؟
خودمو چلنج کردم تا این مقالهه تموم نشه
تو دفتر استاد جون آفتابی نشم!
و اگه اینطوری پیش
بره، چلنجم forfeited می
شه! خدایا
توبه!
امروز رفتم اداره
مالیات، اعلام کردم که پارسال تو این
مملکت ۲۴ ساعت کار کردم و درآمدم فلان قدر
بوده (اصولا
این چند ساعت منو دق داد!
هنوز پرونده بیمه
ام راه نیفتاده انقدر اینا رو اعلام درآمد
حساسن!) حالا
درآمد من پنج هزار و هفتصد یورو کمتر از
کمترین درآمدیه که بهش مالیات تعلق می
گیره! فکر
کنم پرونده رو بخونن یه چیزی هم بهم بدن!
پ. ن.
۱ خانمه که اطلاعات
می داد برگشته می گه دانشجوی خارجی هستی؟
نه تولید داخلم! اصولا
لهجه رو تشخیص نداد چطور، معلوم نیست!
دوستان منو broath
دادن که هیچ حرفی
درباره اینکه شرلوک چطور برمی گرده نزنم!
(یه چیزی تو مایه
های عزیزم! لطفا
به مدت یک سال و نیم خفه شو!)
گفتن اگر قسمت اول
فصل سه کوچکترین شباهتی به تئوری های من
داشته باشه که بعید نیست
(به
من چه که هیچکس توجه نکرده بود که شرلوک
وای می ایسته یکی از جلوی جان رد شه و بعد
می پره و تو اون شلوغی جان از دور جسد رو
می بینه و تازه اون صحنه با مالی مسلما
قرارهای جسدی و پس از مرگی هست (نه
واقعا وقتی مالی می گه چی می خوای؟
و شرلوک جواب می ده: you!
وارد یک نیم خطِ
عشقی شدیم! Come on!! معلومه
که از مالی طفلک که انقدر دوسش داره کمک می گیره برای باورپذیر کردن
مرگش و تازه مایکرافت رو نمی شه ندیده
گرفت!! و..
خب من قرار بود خفه
شم!) و
براشون خرابش کرده باشم، باید منتظر
بدترین مجازات ممکن باشم (که
با خلاقیتی که من از اهریمنان سراغ دارم،
زیاد دلم نمی خواد به این قسمتش فکر کنم!).
الان من دارم با
خود شرلوک و اینکه هیچکس appreciate
اش نمی کنه، همذات
پنداری می کنم! باید
بگردم یه جان برا خودم پیدا کنم!
پ. ن.
در همون راستا، من
کلی دلم می خواد جیمز (همون
موریارتی خودمون!) هم
زنده مونده باشه! محشر
بودنِ اندرو اسکات یه ور، کلی حیفه که
بدمن به این محشری حذف بشه!
مخصوصا که ۶ قسمت
پخش شده، از روی رمان هاست و هنوز تو داستان
ها رد پای موریارتی هست!
اگه پریروز و امروز
بیننده آرته بودین/ باشین،
تنظیم و برنامه ریزی تمام روز، یعنی همه
شوها، به عهده اهریمن دو بوده!!
اهریمنان دارن همه
جا رو می گیرن! بله،
ما اینیم!
من رسما عاشق داورهای
بهترین رقص ام که کپی فرانسه So
you think you can dance! هست
و نه تنها همه سنین حق اجرا دارن!
نه فقط همه باید
خودشون رقصشون رو choreography
کنن، نه تنها نمی
زنن رقصنده رو با خاک یکسان کنن که وقتی
می گن یه جای کار ایراد داره، خودشون می
رن روی صحنه و اجرا می کنن و از شرکت کننده
می خوان که دوباره اجرا کنه!
داورای So
you think you can danceولی
همه رو ریز می بینه!
پ. ن.
کلی البته ادای
احترام به داورهای باشعوری که نیل پتریک
هریس رو به عنوان داور موقت میارن!
آقا دستتون درد
نکنه!
حضور یک عدد!
تنها یک عدد!!!!!! آقای
ایرانی در کارگاه امروز منو کلا از کارگاه
بعد از ظهر و فردا متواری کرد!
(اونم من که وجدانم
سه روز درد می گیره، نیم دقیقه ار هر
کنفرانسی رو از دست بدم!)
کی می خواییم یاد
بگیریم که مزاحم هم نشیم معلوم نیست؟ حریم
خصوصی هیچ معنایی نداره!
این که من پسرخاله
شما نیستم چون ایرانی ام رو کسی نمی فهمه!
پ. ن. ۱
هموطن ناسیونالیت
رگ گردن ورم کرده! من
مرده این اخلاقتم که تا فهمیدی دوست من
دکترای عربیه، شروع کردی که ما برا عرب
ها دستور زبان نوشتیم!
هرچی دارن از ما
دارن! خدا
پدرت رو بیامرزه که حرف سوسمارو پیش
نکشیدی! بعد
اومدی شعر خیام معرفی کنی (در
کمال بدجنسی صبر کردم، شعرش رو خوند بعد
بروز دادم که دوستم فوق لیسانس پارسی هم
داره!!) یه
چیز چرند بی قافیه و ردیفِ بدونِ وزن تحویل
دادی و بعد هم می گی شاید هم مال خیام
نباشه! (خیام
رو کدوم کشور ازمون دزدید!
نوش جونشون!)
پ. ن.
۲ شعره در عین چرندی
به نظرم آشنا اومد و کمی تفکر نشون داد که
قبلا پشت کامیون دیدمش!
بله!
تا این حد!
آقا جان!
معلومه که زندگی
معنی نداره! اگر
قرار بود از همون اول معنی زندگی تو package باشه
، خب چه کاری بود که آدم زندگی کنه!
هرکس معنی خودش رو
می سازه و زندگی می کنه!
حالا برای شما هیچ
معنایی وجود نداره، مساله شماست!!
یه فیلم چقد همه چی
پوچه دیگه! همه
چیز هم خوبه! نماها خوشگلن! رابرت
پتینسن خوشگله و گاهی حتی با استعداد هم
هست! پل
جیلماتی حرف نداره! ژولیت
بینوش این تو چیکار می کنه، معلوم نیست!
اما من فیلم رو
دوست ندارم!
چرا هم استورات، هم
پتینسن بعد از Twilight تو
چنین پروژه هایی بازی کردن؟
پتینسن هنوز گاهی به
شدت خون آشامیه! راستش
این نقش چیزی فراتر از چاک بس/
اد وست ویک تو
Gossip Girl نیست!!
اما خب حداقل نشون
می ده رابرت پتینسن استعداد اینو داره که
به جای یه خون آشام جذاب، یه دون ژوان جذاب
باشه! حالا
فرقش چیه رو از کارگردان بپرسین!
این فیلم هم انتخاب
ویژه کن امسال بوده! از
دست این فرانسوی ها! جایزه
بزرگشون رو هم که باز دادن به هانکه که
معروفه به زجر دادن تماشاگر!
من با این جور زندگی،
اینجور ادبیات و این جور فیلم ها مشکل
دارم! اگر
آدم قرار باشه live the life to
the end یه اشتباه
بزرگ کرده! یه
end به
life اضافه
کرده! برای
همین این مدل آثار هنری همیشه یه جور پوچی
توشون هست! برا
هنرمند شدن و خلق کردن هم لازم نیست
تو لجن غرق بشی! اگه
تو کثافت غلط نزنی هم پاکی برات معنا خواهد
داشت! به
هر حال من مقادیری حالم بد شد!
کلی حرص خوردم و
این به آن معنا نمی باشد که کارگردانی و
بازیگری ایرادی داره! من
چنین فلسفه ای رو نمی پسندم.
اونم در طول ۱۴۰
دقیقه!
فیلم یه بازیگر محشر
داره به اسم گرت هدلاند که گاهی زیاده روی
می کنه ولی به زودی مطرح خواهد شد!حالا
ببینین کی گفتم!
سم رایلی در لحظات و
از زاویه هایی به شدت شبیه دی کاپریو هست!
حتی صداش!
و کارگردان انقدر
نماهای دی کاپریو وار ازش گرفته که بیا و
ببین!
فیلم انتخاب ویژه کن
امسال بوده!
صحنه ای که دوست دارم:
بار آخری که سل، دین
رو می بینه و میاد می شینه جلوی ماشین
تحریرش و هیچی نداره بنویسه و سکوت بسیار
تاثیرگذاره! حیف
که این نما خیلی کوتاهه!
سینمای ما دوره فیلم
های مرلین مونرو گذاشته و من به شددددددتتتتتت
منتظر دوباره دیدن Some Like It Hot! ام! و اونم روی پرده!نه به خاطر مونرو!
به خاطر جک لمون و
بیلی وایدلر!
… you have five reverse gears and only one for
forward, which is marked 'R', for Reverse. When we drive, we don't
look where we are going. We look where we came from. There are
incidents, sure, and yet it all works out. The city streams and pours
in this symphony of trust.
این که تعداد کودک های
چسبناکی که اشتباه لفظی می کنن و به من به
جای madam می
گن maman افزایش
چشم گیری داشته نشون میده من ایراد دارم
یا اونا؟ من می دونم که اصولا هیچ vibe
ی مامانی از من
ساطع نمی شه!!
'Yes, I am. Tod, I'm just this terrible old lady now.
How'd it happen?'
'No you're not.'
'No I'm not. I'm going to kill myself.'
'No you're not.'
'I'm going to call New York Times.'
'Irene,' he said, with a new heat in his voice. And a
new heat all over his body.
'I know you changes your name. How about that? I know
you ran.'
'You know nothing.'
'I'm going to tell on you.'
'Oh yes?'
'You say it in the night. In your sleep.'
'Irene.”
'I know your secret.'
'What is it?'
'I want you to know something.'
'Irene, you're drunk.'
'Piece of shit.'
خووندین؟ چه برداشتی
کردین؟ اِ؟ چقدر جالب!!!
حالا از پایین به
بالا بخونین!!!
.
.
.
.
.
پدر من چرا تقلب می
کنی؟ برو بخوون دیگه!!!
.
.
.
.
.
حالا نظرتون چیه؟ این
یه بخش از کتاب معرکه مارتین ایمیس، پیکان
زمان(همون
فلش خودمون!)،هست
که همه رمان برعکس روایت می شه.
یه تجربه بی نظیر
خوانشی، یه روایتگری به شدت خلاقانه و
البته یه موضوع به شدت متناست که بحث های
فلسفی می کشونه وسط در کلاس جهانی!!
حتما به سبد خوانش
تون اضافه اش کنین!
دوستم برا روز مادر یه
چاقوی ژاپنی سوپر تیز برای مامانش گرفت
( فکر
کنین آدم هفتاد یورو بده یه دونه چاقو!!!
صاحب مغازه ام جوری
داد دستش که الان تکون بخوری همه قتل عام
شدن!!) و
یه جور عجیبی داشت نگاش می کرد که من که
اصولا نمی تونم دهنم رو ببندم گفتم یه
چیزی کم داره؟
اوهوم؟
Suicide for Dummies؟
دقیقا!!
ول کن!
اصولا آدم نه می
تونه بدون پدر و مادرش زندگی کنه، نه
باهاشون!
رشته مطالعات زنان به
میمنت و مبارکی تعطیل شد و جای خودش رو به
رشته حقوق زن در اسلام داد! این یعنی زن ها به جز
حقوق شرعی شون حق دیگه ای ندارن؟ پس جایگاه
اخلاق کجاست؟ این روزها به شدت یاد سفر
قندهار مخملباف می افتم و اینکه فیلم
رو دوست نداشتم! اینکه
فکر می کردم آدم های سبک مغزی مثل طالبان
اینورها پیداشون نمیشه!
اینکه تو یه دوره
پر از روزنامه و کتاب و فیلم نفس می کشیدم
و می گفتم مگه امکان داره که کسی فکر نکنه؟
چیز زیادی نگذشته. اما
آدم ها رفته ان. روزنامه
ای نیست و اگرم هست ارزش خووندن نداره!
فکرها مسمومه و
آدم های مونده مغموم. به
سفر قندهار فکر می کنم و اینکه چقدر جمله
بودا از شرم فرو ریخت به نظرم تبلیغاتی
و احساسات زده بود و اینکه اگر دوستت انقدر
زیر فشار باشه که ازت خداحافظی کنه و بگه
داره خودکشی می کنه، چه می کنی؟
ای کسانی که حرص می
خورین من چقدر فیلم می بینم!
منم حرص می خورم
وقتی NPH همه
تاترهای برادوی رو می ره!
غصه نخورین!
دست بالای دست
بسیار است!
پ. ن.
خبری از نمایش جدید
بیضایی به نام جانا و بلا دور در آمریکا
منتشر شده که چه راست، چه دروغ من قلبم
فشرده شد وقتی یادم افتاد دیگه نه من و
نه مقیمان ایران به بیضایی دسترسی ندارن!
و راستش ته دلم فکر
کردم حقمونه. برای
کسی که تنها بازمانده آدم هاییه که پارسی
حرف می زنن و نه زبون من در آوردی امروز
رو، که نه تنها تاتر، نه فقط سینما که
تاریخ و روایتگری مون رو یک تنه سر پا
نگهداشته، چه کردیم؟ خود من مثلا؟ حقمونه!
نچ!
دوران غیبتی در
کار نبود! جمعه
مراقب بودم! دیروز
هم flee market یه
روز در سال اینجا بود و هوا انقدر آفتابی
و درخشان بود که کتابخونه موندن گناه
کبیره محسوب می شد! فردا
هم باز تعطیله و دو روز آینده هم من دوباره
تو کارگاه های تمام روزم!
این آخریشه که
دوازده ساعت به پنجاه و چهار ساعت کارگاهی
که من باید تا ۲۰۱۴ می گذروندم اضافه می
کنم! فکر
کنم منو rewind کنن
به زودی!
قربون دل های کوچولوی
مهربون پروانه ای تون برم (با
صدای مینا بخونین!) که
این به بچه های نامریی کمک کنیم سه
ماهه سمت راست این صفحه هست و زیرش با حروف
درشت نوشته شده که مجانی هست و اگه برین
توش می بینین که با هر کلیلک یک ساعت آموزشی
به بچه های اوگاندا هدیه می کنین و هنوز
هشت تا صفر گنده اونجا خودنمایی می کنه
(کلیک
های من حساب نمیشه!). حساب
خوانندگانی که از ایران و با جون کندن
قاشق قاشق فیلتر می شکنن و می خونن یا با
ای میل نوشته ها رو می گیرن و اصلا این بخش
رو ندیدن که پاکه ولی شمایانی که از کشورهای
از ما بهترون می خونین و طبق آماری که سایت
برا من می فرسته، تعدادتون کم هم نیست!
منت نهاده، کلیک
بفرمایید!
پ. ن.
حالا عکس فلانی
بود تو پارتی، ویدیوی سخیف و بیمزه فلان
آخوند یا گاف های صدا و سیما بود، همه
شونصد بار کلیک کرده بودن!
کوتاه نمیام!
حرصی ام!
از در اومدم بیرون و
سلام، خوبین و خداحافظ و پشت سرم صدای
متعجب یک عدد مادر اومد که واقعا ؟ این
معلمشون بود؟ از بچه ها نبود؟ واقعا؟ من
دیگه هشت ساله به نظر نمیام خانم مادر!!
حتی با overallو موهای دم موشی!
پ. ن.
نشده من این شلوار
سرهمی ام تنم باشه و یاد بارنی نیفتم که
برداشته بود رو کت شلوار, overallپوشیده بود که هم
چلنجش رو به سرانجام برسونه و هم تیپش به
هم نخوره! منطقش
هم این بود که We call it over ALL!
داشتم برا خانم فرانسوی
عزیز توضیح می دادم که به انگلیسی کتابخونه
(bibliotèque) می
شه library و
انسان محترمی که توش کار می کنه می شه
librarian. ولی
شما فرانسوی ها به کتاب فروشی می گین
librairie و
انسان محترم اصولا libraire
خطاب می شه!
کلی مفاهیم طول
کشید تا جا افتاد. مثل
خودم که پارسال کلا قاطی کردم وقتی دیدم
اینا به کتاب فروشی می گن librairie!
حالا بامزه اش این
بود که خانم فرانسوی گفت که دختر خاله/
عمه/
عمو/
دایی اش (واقعا
انتظار داریم من از یه کلمه cousine
حدس بزنم کدومش؟)
تو کتاب فروشی کار
می کنه و چند سال پیش تو نیویورک در به در
دنبال یه کتابفروشی خاص می گشتن ولی فقط
به سمت کتابخونه ها هدایت شده اند!
فکر کن رفتن به این
آمریکایی ها گفتن librairie کجاست؟ خب معلومه دیگه!
پ. ن.
در همون راستا، من
دریافتم که تو فرانسه برای کار کردن تو
کتاب فروشی باید مدرک دانشگاهی داشته
باشی و یه دوره خاص رو هم (بازم
تو دانشگاه!) گذرونده
باشی.
پ. ن.
۲ حالا چه library
و چه librairie،
ریشه هر دو از libre هست!
کتاب هیچ جا از
آزادی جدا نمی شه!
خانم مادر میگه Mais
les parents vous adorent! من
که با دهن اندازه باز می پرسم واقعا؟
چرا دقیقا؟ دوستم می گه حالا می تونستی
تشکر کنی و بگی من ام اونا رو adore
می کنم!
تعجب داشت
انقدر؟
من اعتراف می کنمکه به
شدت OSS 117 رو
دوست دارم، مخصوصا اون فیلمی که تو مصر
اتفاق می افته! اهریمن
دو همیشه منو شرمسار می کنه که چرا فیلم
های غیر روشنفکری فرانسه رو دوست دارم!
اما نشده من این
فیلم رو ببینم به یه گربه چشایر بدل نشم:
۱) یکی
از بهترین هجویه های جیمز بانده!
انقدر بامزه است
که OSS 117 معمولا
از وضعیت سیاسی کشوری که رفته توش هیچی
نمی دونه (مثلا
نمی دونه مصری ها فرانسه حرف می زنن!!
یا رییس دولت الان
کیه!)،
به شدت احساس جذابیت می کنه (اینو
هست خداییش! حتی
آمریکایی ها اسم ژقدن رو گذاشتن جرج کلونیِ
فرانسه! بعد
کلونی که یه دل نه صد دل به کمالات ژقدن
دل باخته بود (برین
مراسم گلدن گلوب و اسکار رو ببینین، اصولا
کلونی هیچ جا ژقدن رو تنها نذاشته!
و البته بقیه همین
طور! به
شدت محبوب القلوب بود امسال!)
گفت آخی!
نه!
بهش برمی خوره!
به من بگین ژان دو
ژقدنِ آمریکا! مصاحبه
این یکی که موجوده دیگه!)،
شدیدا قهرمان بازی غیرضروری در میاره،
هیچ زبونی به جز فرانسه بلد نیست، شوخی
هاش بیمزه و نژادپرستانه ان..!
(چقدر توضیحش شبیه
پیتر سلرز از آب دراومد!
به هر حال از اونم
تاثیر گرفته! اصلا
یه جاهایی از فیلم آهنگ پلنگ صورتی پخش
می شه!). یعنی
کان هو جیمز باند!
۲. هرچی
کلیشه غربی ها درباره عرب ها فکر می کنن
و نگاه دماغ بالاشون تو فیلم هست!
OSS 117 هی ازشون می
پرسه چند تا بچه داری؟ ده تا؟ دوازده تا؟
بیا اینو بگیر براشون کفش بخر!بعد طرف دو تا بچه
داره که دارن تو نیویورک درس می خونن!!!
۳. عاشق
اینم که نصفه شب که می ره می بینه امینه
رو تختش خوابیده، دختره رو برمی داره می
ذاره رو کاناپه، خودش رو تخت می خوابه!
جیمز باند به همین
خودخواهیه همیشه!
۴. فکر
کن بالاخره یک تا پنج رو از دختره یاد می
گیره و بعد با پررویی میگه من عربم و وقتی
شلاقش می زنن باز در کمال پررویی به عربی
می شمره و بعد از خمسه یه کم صبر می کنه و
میگه سیس!!
۵. موذن
رو می زنه له می کنه، بعد میگه این آدم
بدصدا کی بود که نصفه شب منو از خواب بیدار
کرد و عرب ها برا پیدا کردنش جایزه تعیین
می کنن!
۶. عاشق
اینم که برنیس بژو رو آویزون از سقف و بدون
لباس ول می کنه و در حال بیرون رفتن میگه
Au revoir! ان
شا الله!و
اخوان المسلمین که اومدن لهش کنن، انقد
محوِِ جمال (حالا
شما فکر کن جمال!!) دختره
می شن که یادشون می ره!
حالا بژو هم داره
داد می زنه نگا نکنین! از
خدا بترسین و اینا! با
پیاز داغی کمتر!
۷. شونصد
بار اشتباهی در حالیکه داره تهدید می کنه
دستش می ره رو ماشه و طرف رو می کشه!
بعد خیلی جدی میگه
من نبودم!!
۸. بژو
می گه L'Imam فلان
چیز رو گفته و ژقدن می گه lit؟
(تخت؟)
و دختره کامل می
کنهmam ( می
دونین منشا چه کلماتی هست دیگه)!!
۹. وقتی
امام داره سخنرانی می کنه و هی همه میگن
الله اکبر! جو
می گیرتش و بدون اینکه بفهمه طرف چی می گه
بلند تر از اخوان المسلمین می گه الله
اکبر! حالا
طرف داره میگه که ای برادران مومن!
ملحد کافری که موذن
رو لت و پار کرده، بین ماست و چون خارجیه
راحت می شه تشخیصش داد، حواستون جمعه؟
(این
بخش عربی بود! من
چطور فهمیدم! عربی
محاوره من در حد بلاهت غاز هست!!)
و آقا داد می زنه
الله اکبر! و
می ریزن سرش می گیرنش!!
۱۰. صبر
میکنه تا امینه و شاهزادهه بزنن همه لباس
های هم رو پاره کنن و گیس هم رو جر بدن،
بعد که ایشون از تماشا سیر شدن تازه از هم
جداشون می کنه! در
همین راستا، آدم بده می گه شما زن ها وقتی
از آشپزخونه میاین بیرون(ببین!
سنگر آشپزخانه تو
همه کشورهای عربی طرفدار داره!)
… و دختره میگه
کارای خرد و ریز انجام می دیم و آقا رو از
رو پل می اندازه پایین!
۱۱.
یعنی من عاشق اینم
که وسط هر صحنه به بحر تفکر فرو می ره و به
افق دوردست خیره می شه.
بعد وقتی دهنش رو
باز می کنه می فهمی اصولا افکارش از نوک
دماغش فراتر نرفته!
۱۲.
و.....گیلاس
روس ساندی فیلم ترانه Bambino هست با صدای ژان دو
ژقدن! یعنی
این هر بار می گه بول بول (بلبل!)
من غش می کنم.
اینم ویدئوش:
۱۳. می
تونم به اهریمن جان بگم به هر حال فیلم از
کارای اول ازنویسیوس هست و بشارت نبوغ و
از این چرت و پرت ها! اصلا
آقا جان نمیشه که آدم همه اش روشنفکر باشه،
باید گاهی بزنه تو سطحی گرایی!!
True Story!
پ. ن. ۱ انسان های خوشبختی هستین که من کوتاه میام درباره فیلم های که از تلویزیون می بینیم نمی نویسم!
پ. ن. ۲ فقط یه دختر فرانسوی می تونه به جیمز باند بگه تو خسته کننده ای، فکر می کنی بامزه ای ولی نیستی، سلیقه لباس پوشیدن نداری، نادونی و من چرا باید ازت خوشم بیاد؟
اینو همیشه با بچه های
هفت، پونزده و هجده!! ساله
می خوندم! (با
لحن نوستالژیکِ حسن کچل بخونین:
اینو همیشه بابام
می خوند/ نور
به قبرش بباره/ رفت
به یادمون نموند/ نه
شب جمعه حلوایی/ نه حمد و قل هو والله ی(حالا
ولم کنین نصف فیلم رو می نویسم.
یه خدابیامرز برای
علی حاتمی که از معدود آدم هایی بود که
یاد آدم می انداخت فرهنگ یعنی چی و به
ادامه مطلب گوش فرادهید!!))
هفته پیش خسته شده
بودم انقدر دنبال ترانه های کودکانه آسون
گشته بودم که ناگهان یک عدد نیروگاه برق
بالای سرم روشن شد! پس
از خاموش کردن برق به منظور صرفه جویی (به
این چی می گفتیم؟ اضافه اقترانی؟)،
رفتم رو یوتیوب گشتم یه ورژن سوپر آسونش
رو پیدا کردم. وسط
کلاس یه دفه دیدم که من و بچه ها که دور هم
می چرخیم و می خونیم و بازی می کنیم، شدیم
تماشاگه راز! ببخشید!!
تماشاگه یه سری
والدین خندان کنجکاو (شما
بخوون فضول خواهرم!! لطفا
موهات رو هم بکن تو! باز
این صدف رو سوراخ کردی زدی بیرون؟ می خوای
ملت انرژی جنبشی شون بره بالا متحرک شن؟
اصلا برگرد تو سنگر آشپزخونه شما!!
حاج آقا می خونن
اگه صلاح دیدن برای شما ضعیفه ناقص عقل!!
تعریف می کنن!!!)
که صحبت رو نیمه
کاره گذاشتن اومدن چرخیدن ما رو نگا می
کنن! مدیون
این فکر کنین این اولین باریه که من خودم
رو به مقاصد آموزشی مضحکه خاص و عام (تعداد
کلمات عربی عبارت اضافی اسبق را شمرده و
پاسخ خود را در جای خالی بنویسید!!
جای خالی!!)
می کنم (نیت
مهمه که مثبته! خدا
قبول کنه! (عجب
پست خداپسندانه ای دارم می نویسم!!)).
هزار بار قبلا از
این شاهکارا به خرج دادم!
به هر حال، شاگردان
سابق دلتون بسوزه! کلی
این بچه ها مشتاقانه با من در زمینه های
موزون همکاری می کنن! جاتون
قالی دادیم پهن کنن!
پ. ن.
هیییییییییی!
عجب نوشته پریاگونه
ای شده! از
اون هایی که ثابت می کنه I'm
awesome!!!