Saturday, 19 May 2012

برا شما جوکه! برا ما خاطره است!

 

اهریمن دو یه دوست ایرانی داره که از بچگی با خانواده اش اومده اینجا. پارسال برا اولین بار بعد از سی سال برگشته بود ایران و خب همه چیز به اندازه یه فرانسوی که می ره ایران براش عجیب بوده. اومده بود برا این فرانسوی های حقوق بشر دوست هم تعریف کرده بود و اهریمن دو مانند یه کودک کنجکاو!! شروع کرد به سوال پرسیدن: آهو میگه نمی ذارن بری تو دریا؟ میگه دریا رو به چهارتا چادر محدود کردن برا خانم ها، تازه باز هم نمی شه بیکینی پوشید؟ مگه میشه؟ میگه خانم ها با لباس می رن تو آب؟ خب محیط زیست چی پس؟ آهو میگه لاک بزنی می گیرنت؟ مگه می شه؟ چرا از آهو پرسیدن چرا با دوستش دست داده (ارشاد منظورش بود احتمالا، نه پرسش!!)؟ آهو میگه گفتن نباید لباست رنگش روشن باشه. چرا؟ گفتن باید لباسش تا پایین زانو باشه، چرا؟ آهو میگه نباید تو خیابون چیزی خورد (ماه رمضون بوده!)؟ مگه میشه؟ آهو میگه دم ساختمون فلان گفتن باید رژ لبت رو پاک کنی وگرنه نمی تونی بری تو؟ رژلب به تو رفتن چه ربطی داره؟ آهو میگه نمیشه تو مهمونی صدای آهنگ رو بلند کرد؟ مگه میشه؟ آهو میگه راننده ماشین ها برعکس تو خیابون می رن. پلیس چرا نمی گیرتشون؟ آهو میگه ایستگاه اتوبوس ها توشون نقشه نیست؟ مگه می شه؟ آهو می گه دخترخاله اش رمز کارتش رو به صاحب مغازه گفته که بزنه تو دستگاه، مگه میشه؟ آهو میگه موتور سوارا تو پیاده رو اند و تو پیاده رو یه موتور سواره داشته می زده بهشون، مگه میشه؟ مگه میشه؟ مگه میشه؟ مگه میشه؟…... (اینجا من دق کردم و دیگه دست از جواب دادن برداشتم!!!)

No comments:

Post a Comment