قراره به نژا کمک کنم. اونم تو کلاس. قراره حرف های معلمش رو یه بار آروم تر براش بگم و مطمئن بشم فهمیده. این وسط وقتی آقای معلم افسانه لورلای رو تعریف می کنه من چه باید بکنم. نقشه راین رو برعکس می کنم و داستان این جوری پیش می ره:
یه دختری بود عاشق یه ماهیگیر شده بود.
یه قلب تپان!! می کشیم کنار یه قلاب ماهی گیری ماهی دار!!!؟
یه روز ماهیگیره بهش گفت که دیگه دوستش نداره
قلب تپان ترک بر می داره
لورلای قسم خورد که انتقامش رو می گیره
عکس یه ماهیگیر که به قلابش آویزون شده و چشماش ضربدریه و زبونش مایلی سایرسیه!!! همه اش رو می گذاریم تو یه حباب!!! خانم های عزیز!!! خیال انتقام جویانه شما آماده است!!!
رفت اینجا (رو نقشه کوبلنز رو نشون می دیم! ) کمین کرد و هرچی کشتی (کشتی می کشیم) ماهیگیری رد شد، براشون آواز خوند (نت های موسیقی!) ماهیگیر ها حواسشون پرت می شد و کشتی شون غرق می شد )تعدادی کله چشم ضربدری روی موج در کنار یه کشتی که نصفش تو آبه!!!)؟
لورالای کم کم تبدیل به یه پری دریایی شد (پری دریایی دیگه خب!!) و این بخش راین به قسمت لورلای معروف شد. نژا مونده از دست من بخنده یا از دست معلمشون که هنوز داره با زاویه بحث می کنه که آواز هچلهفتی خونده، دقیقا همون جوری بوده که لورلای می خونده!!!؟
No comments:
Post a Comment