Friday, 30 September 2011

:)


خوشبختی یعنی اینکه هفت صب بیدار باشی و بال زدن هزارتا پرنده تو آسمونو ببینی!

پ. ن. این بخش «خوشبختی یعنی..» شبیه اون آدامسای love is ….. دوران گوگولیتمون نیست؟

Blade runner






فیلم قدیمی این هفته Blade runner هست!! 

توطئه!!


از دست این استاد شکسپیری اصیل و استاد جون!! رسما دیگه با من انگلیسی حرف نمی زنن اینا!! جیغغغغغغغ!

پ. ن. ۱ اگه اینا منو فرانسه دان نکردن؟ ببینین کی گفتم!!
پ. ن. ۲ استاد جون عاشق بلک ادر شده که بهش دادم (مگه میشه عاشقش نشد؟)! امروز که فصل ۳ و ۴ رو بهش دادم، چشماش برق زد! آیکون رقص چندلر!

Ow, ow, ow ow ow, ow!


تمرین برای مسابقه جمعه و کم خوابی های اخیر منو الان شبیه چندلر کرده وقتی مانیکا باهاش ورزش می کرد. یادتونه وقتی ماگشو برمی داره، ازش می خوره، بعد می ذاره رو میز و هر حرکت با یه او/ آی نقطه گذاری می شه؟ اون شکلی ام الان؟


:|

A. I'm hot!
B. Yeah, you are!
A. :|

نیازمندی ها!


به یک عدد دوست awesome فرندز بین بارنی دوست بیگ بنگ تئوری باز دکستر پسند داکتر هوریبل worship کن علاقمند به ادبیات و سینما و آماده برای هر نوع goofing around ( از laser tag گرفته تا نمایشگاه نقاشی) و بدون همسر/ نامزد/ دوست پسر/ پارتنر نیازمندیم!

پ. ن. ۱ کسی که فرندز نبیند از ما نیست! awesome که پیشکش!

پ. ن. ۲ بیخود به من تهمت ضد مرد بودن نزنید! تجربه ثابت کرده که درجه awesomity انسان های درگیر در یک رابطه به زیر صفر میل می کنه! یعنی ۹۹٪ دخترهایی که من می شناسم به شدت عوض می شن و دوست براشون می شه یه تجمل که چند وقت یکبار باهاش برن رستوران و در همون مدت هم یا از موجودشون یا علیه موجودشون حرف بزنن! از همسر/ نامزد/ دوست پسر پارتنر مربوط هم که دیگه نگین! من نمی دونم همه مردا jerk اند یا دوست های من قسم خوردن که **** ترین، ***** ترین، *** ترین و **** ترین آدم ها رو پیدا کنن!

پ. ن. ۳ معلومه که فقط ایرانی ها! آگهی به فارسیه ها!

یادتونه؟



بچه بودیم ویدیو ممنوع بود. ولی همه داشتن.
نوجوون که شدیم، ماهواره ممنوع بود. ولی همه داشتن.
جوونی مونم که اینترنت تقریبا ممنوع بود. ولی همه (فیلتر شکن) داشتن.

اصولا همیشه همه چی ممنوعه ولی همه دارن! داریم سر کی کلاه می ذاریم؟

Ringer 103




هنوز اسرار ادامه داره! البته خب سریال قراره تریلر باشه! تا اینجا این نکته رو خیلی دوست داشتم که قسمت اول آدم فکر می کنه بریجیت شخصیت منفیه، قسمت دوم شوان، قسمت سوم اندرو و این داستان ادامه دارد!



پ. ن. از اونجایی که ممکنه یه روزی ببینینش و اساس کار بر غافلگیریه، نمی تونم زیاد درباره اش بنویسم!

فکرهای مزاحم!


صدای فکرهام بلندن! نمی ذارن تمرکز کنم. همیشه باید جایی بشینم که صدا به مقدار لازم باشه، اگه همش سکوت باشه صداهای ذهنی ام سکوت رو می شکنه!

پ. ن. این برا اونایی که می پرسن چرا کافه کتابخونه یا مدیاتک رو به کتابخونه ترجیح می دی و به یاد همه اونایی که با دیدن کتاب خوندن من وسط میدون انقلاب! با تمرکزی آهنین چشماشون شبیه دی جی مون ها شده!

Thursday, 29 September 2011

:)


خوشبختی یعنی اینکه وقتی داری با پابلو بازی می کنی، یواشکی هدایتت کنه که ببری!!!

پ. ن. در همان راستا (کدوم دقیقا؟) اما کمی بی ربط: من به پابلو high-five یاد دادم!!!

Step one: you start running! .... There's no step two!


این اهریمنا ۱ ساله با دوستی، با زبون خوش، با الگوسازی، با تشویق غیر مستقیم (یعنی از هر راهی که بگین!!) منو ترغیب می کنن که تو ماراتن ها شرکت کنم و من نمی رم! ماراتن جمعه دیگه برای پیشگیری از سرطانه و دوباره همه موارد بالا + این بار یه روش جدید رو امتحان کردن!

اهریمن یک: ببین حتی بارنی هم تو ماراتن شرکت کرد.
من: آماده نیستم. بارنی هم بعدش پاهاش کار نمی کرد!
اهریمن دو: تو برا ۴ کیلومتر که هیچ مشکلی نداری. ا هفته هم وقت هست. می رسی به ۵ کیلومتر!
اهریمن یک: به اضافه اینکه این مسابقه برای پیشگیری از سرطانه! نمی خوای جزوش باشی؟
اهریمن دو: همه با هم به سوی یک چیز می دویم! (شعار امساله!)
بقیه اش رو به انگلیسی بخونید یا از زیرنویس استفاده کنین!

A. For all women!
B. For all the boobs!
A. Yeah, it's our moral obligation to all the boobs around the world!
B. We run for boobs?
C. Sounds like Barney!!
(من از خنده ولو شدم ولی واقعا هم هدف این مسابقه سلامت boob هاست دیگه!)
A. Speaking of Barney, we challenge you to......
C. Noooooooooo! That was mean! Now I HAVE to!
A and B. Challenge...
C. Accepted!
A and B. Yeeeeaaay! It's gonna be …. wait for... it...

پ. ن. ۱ ما امروز ۷:۳۰ تمرین بودیم. سه و نیم- چهار کیلومتر دویدیم. تمام هفته همین طور تمرین خواهیم داشت و روزای آخر دیگه احتمالا ۲ بار در روز. بامزگی اش اینجاست که این مسابقه شب و تو کوچه هاس شهر برگزار میشه.

پ. ن. ۲ من از دکتر هم وقت گرفتم (اینجا دکتر باید گواهی کنه که شما از ۵ کیلومتر دویدن نمی میرین! که تو بازی شرکتتون بدن! یعنی تعهد تا این حد! چلنج رو باید حتما complete کرد!

پ. ن. ۳ نظرتون چیه من برم اونجا مثل فیبی تو پارک بدوم، این اهریمنا دست از سر من بردارن؟ (موآ ها ها ها! داکتر هوریبل نازنین!!)

پ. ن. ۴ عنوان obviously  از بارنی! همون قسمت ماراتن!

Big Bang Theory 501: The Skank Reflex Analysis



ِYeeeeeeaaaaaayyyyyyyyy! The geeky nerdy physicists are back!!!
(آیکن رقص چندلر!!!)
قسمت اول فصل ۵ از شاهکارهای بیگ بنگ نیست. اما مثل همیشه از متوسط بالاتره! خوبی بیگ بنگ اینه که هیچوقت کاملا بیمزه نمیشه! اگر آخر فصل ۴ رو دیده باشین، می دونین که آخرین جمله پنی این بود که «اینی که به نظر می آد نیست!». خب این فصل با تفکر و تعمق و تامل شلدن روی این مساله شروع می شه که به خاطر حرف پنی همه احتمالات رو بررسی می کنه. یعنی معرکه است که می رسه به معاینه رکتوم برای خروج کرم ها در هنگام خواب (در حالیکه لنرد داره جلوش غذا می خوره!!) ولی به موضوع اصلی نمی رسه!! کلاه تفکرش که محشره!
من اصولا از طرفدارهای راج نیستم ولی هندی بازی هاش معرکه است! چه تو فصل ۱ که وقتی پنی باهاش حرف می زنه، تو ذهنش آهنگ هندی پخش می شه، چه فصل ۲ که جنبه روی جلد مجله بودن رو نداره! چه ۳ که برنادت رو در حال هندی رقصیدن تصور می کنه و حالا که گیر می ده پنی عاشق منه! اما بهترینش عقده فقر و بیچارگی اشه و اینکه می گه slumdog millioner رو از رو زندگی من ساختن و همیشه یکی از دوستاش تذکر می ده که بابای تو یه جراح زنان مشهوره که لامبورگینی سوار میشه! و اینکه در حال عادی نمی تونه با دخترا حرف و با الکل از هاوارد هم بدتر می شه! اما سوال اینه که واقعا پنی و راج؟ به قول لنرد، پنی و شلدن قابل قبول تره!!!
هاوارد هنوز به شکل disgustingی بامزه است! هرچند تو این قسمت کمتر هست، اما تو قسمت دوم دوباره می ره سراغ استفاده ابزاری از تکنولوژی و ewwwwwwwwwww!!!! غیرتی شدنش که معرکه است!
ایمی!!!! من مدت هاست باورم نمیشه چقدر اوایل ازش بدم میومد!! یعنی الان برام یکی از مهمترین شخصیت هاست! رسما شلدنه با مقادیری EQ! الان دیگه تو گروه بیشتر به پنی وابسته است تا شلدن!
به نظر من برگردوندن پنی و لنرد که off the table!!! ولی واقعا می خوام بدونم می خوان با پنی چه کنن؟ اصلا خط مشخصی براش هست؟
مامان لنرد هم این قسمت هست!! یعنی معرکه است وقتی به لنرد می گه هروقت کمک خواستی، می تونی کتابای منو رو آمازون بخری! 
هاوارد این قسمت نامزدی اش رو خاطر نشان کرد. این فصل احتمالا یه عروسی نردی گیگی داریم با چاشنی های یهودی مسیحی و کمی عقده ادیپ!! یعنی I can't wait!!!


و quotation ها:
Sheldon: If I could, I would. But I can't, so I shan't!
Sheldon: If it's good enough for Kirk, Crunch, and Kangaroo it's good enough for me.
Sheldon: Geology isn't a real science! 
Penny. I feel like I'm two totally different people! Dr. Jackil and Mrs. Whore!
Amy: A guest in my trundle bed and a boy at my door. I wish I can tell my thirteen year old self it does get better.


پ. ن. این عکس بالایی بامزه است، اما هنوز این یکی خیلی بیگ بنگی تره!

 

Us nerds!


کلاس دوشنبه ها تبدیل شده به یک رقابت نفسگیر بین من و فرانچسکو! اطلاعات تئوریک پست مدرن من، اطلاعات کلاسیک اون و پیشنهادها و نمودارهای crazy هر دوتامون! (با توجه با اکثریت مونث خوانندگان اینجا: قد: تقریبا ۱۹۰، وزن: من از کجا بدونم؟ رنگ چشم: آبی، رنگ مو: قهوه ای، شماره کفش: نگران نباشین ۲ شنبه می پرسم!! برای تصویرسازی بهتر، ساختار صورتش به شدت شبیه برادر بستنی چکه کنه! یه کم خوشگل تر! (خاک عالم! دیدین چی به سرمون اومد؟ (مثل جواد رضویان تو سیب خنده بخونین!!) هنوز برا برادر بستنی چکه کن اسم نذاشتم!)
.
.
.
.
.
.
.
خب شایعه هاتون ساختین؟ من ادامه بدم؟ FYI، اشتباه فکر می کنین!)

مدت هاست که کسی تو کلاس نبوده که آدمو ترغیب کنه به کار بیشتر. اصولا یادم نمیاد هیچوقت نصف کلاس هم متن ها رو خونده باشن. پارسال حضور اهریمن یک و دو و امسال فرانچسکو (تو کلاسی که من اصلا دانش آموزش نیستم!!) لذت بخشه!! بامزه اینه که من معمولا حرف نمی زنم چون کلاس من نیست. بعد که هیچکی چیزی نمی گه و استاد جون منو نگاه می کنه، جواب می دم. می دونم به شدت مانیکایی وteacher's pet یه! به هر حال به همین دلیل کلی دانشمند به نظر میام، ولی بین خودمون بمونه به اطلاعات محشر فرانچسکو حسودیم می شه!

:|


اگه آدم به جای مقصد، مبدا رو هم ببینه، ممکنه بفهمه اتوبوسی که برای رسیدن به ایستگاهش ۱۵ دقیقه راه رفته، سر کوچه اش ایستگاه داره!

پ. ن. هر چند جمله بالا فلسفی و پر از معانی پنهان به نظر میاد، واقعا اتفاق افتاده!!!

HIMYM: 703 The Ducky Tie



Yeeeeeeeeeeeeeeeaaaaaaaaaaaaaaayyyyyyyyyyyyyyyyy!
بالاخره یه قسمت بامزه!!!!!!!!! و بله! به خاطر اینکه Barney's Back!! این قسمت هم از لحاظ ساختار روایی خوب بود. هم همه شخصیت ها یه کاری داشتند بکنند و هم دایالوگ ها محشر بود و معلومه بارنی! بارنی! بارنی! یادتونه که بارنی به چه چیز (های)ی بیش از همه چیز عشق می ورزه؟ یادتونه wear suite, score chicks, be awesome! رو به کی (چی) تقدیم کرده؟  یادتونه که همیشه گیر می داد سر هر شرطی به مارشال می گفت اگه باختی، I get to touch Lily's boobs! یادتونه که بارنی برا هر ترفندی چقدر نقشه می کشه و چقدر برنده شدن براش مهمه؟ حالا اضافه کنین که boobs لیلی به خاطر حاملگی دو برابر شده باشه تا جایی که چشم رابین و تد رو هم بگیره! وقتشه که بارنی نقشه اش رو اجرا کنه، نه؟

محاشر (جمع مکسر محشره خب! مگه شما این همه عربی نخوندین!):

۱. همه دقیقه ها، ثانیه ها و صدم ثانیه هایی که NPH رو دوربینه!

وقتی به لیلی می گه شو رو را بنداز!

مذاکراتش با لیلی از (۱:۲۰) شروع می شه! )که تا چه اندازه می تونه به boobs ش دست بزنه حرف نداره!
L. Terms! If you can do all that stuff that Marshal just listed off, I'll let you touch one boob.
B. Both boobs!
L. Just one!
B. Touch and squeeze!
L. Just touch!
B. Touch and motorboat.
L. Just touch!
B. Honka honka!
L. Barney!
B. Just touch!
L. Just touch!
B. For one hour!
L. For one second!
B. Twenty minutes, both boobs!
L. Thirty seconds, one boob!
B. Four minutes, both boobs, three squeezes!
L. One minute, both boobs, one squeeze!
B. Deal!
Bouncing houseی که وقتی لیلی و مارشال مسافرت بودن تو خونه شون کار گذاشته!

قیافه اش وقتی رابین میگه اگه بتونی چشماتو ۱۰ ثانیه off Lily's boobs نگهداری، می ریم اونجایی که تو می گی!

قیافه اش وقتی رابین برا اردک ها غذا پرت می کنه!

۲. برگشتن مدام به داستان تد و ویکتوریا در بی ربط ترین لحظه ها محشره!

۳. رابین وقتی ادای ۳۰ ثانیه بعد بارنی رو در میاره!

۴. لیلی و مارشال هم شبیه قبل فصل های اولن! یعنی لوس ولی قابل تحمل! خب لیلی همیشه بهتر بوده مسلما! اصلا همه شخصیت ها این هفته به شدت خودشونن! آدم واقعا قبول می کنه که بارنی برای دیدن سینه های لیلی۶ سال و اونم انقدر دقیق نقشه کشیده باشه! (بارنی ۱ هفته برا نورا قسم می خوره به دید جدیدی از زندگی دست پیدا کرده و می خواد اصلاح بشه (خدا نکنه!!!) و هفته بعد چنین حیله ای پیاده می کنه که هر چند دختر گول زنی نیست، اما باید تو play book ها بنویسن! یعنی انسجام تا این حد! اما من در این باره قبلا کلی غر زدم!!!) سادگی مارشال و اینکه همیشه آلت دست بارنی می شه! لیلی که به کمکش میاد و آخر هم با تقلب می برن (هرچند بارنی هم نباخته! طفلک از اول برا watch نقشه کشیده بود، نه touch! (آخی!! طفلکی!!). تد رمانتیک فصل های پیش!!! بده بستونش با ویکتوریا خوب از آب دراومده، یکی از بهترین جمله های این قسمت رو هم داره (تو نقل قول ها بخونین!!) و رابین و حال گیری هاش هم از تد، هم از بارنی!
۵. دو تا روایت متفاوت تد و رابین از ملاقات تد و ویکتوریا و موسیقی شون!


و

۱. به قول دوست ندیده، قسمت های Nora-less خیلی بهترن. حضور نورا بارنی رو به یک un-Barney تبدیل می کنه و از قسمت بعد نورا حضور فعال خواهد داشت. این یعنی چند قسمت بیمزه دیگه! قسمت بعد که اصلا اون قسمت هندی است که بارنی برای نورا آواز می خونه . باز به قول دوست ندیده Yes to NPH's singing, No to for Nora!

۲. همچنان کبی اسمالدرز بعد از نیل پتریک هریس بامزه ترین بازیگر این فصله. اون جایی که ادای بارنی رو در میاره رو ببینین!

۳. ویکتوریا فقط اومده بود به تد بگه تو هنوز عاشق رابینی و از شو خارج بشه. اصولا تو این سریال هیچکی خودش نمی فهمه عاشق شده (تد حساب نیست، اونو یکی باید بهش بگه تو عاشق نیستی!!!) و همه یکی دیگه باید بهشون بگه (این یکی دیگه معمولا لیلیه!). مثل فصل قبل که همه به زور به بارنی قبولوندن که عاشق نوراست! این شو اصولا عادت نداره چیزهایی رو که تو یه قسمت مطرح میشه رو تو قسمت های بعدی ادامه بده، ولی اگر برگردن رو تد و رابین رسما ^*&^%$#@#$%^)(*&^%$#@!!!

۴. در راستای شماره قبل، تهیه کننده یه بار اعلام کرد که تو این فصل با یک هفت هشت ضلعی عشقی روبه رو می شیم و این یعنی کلی سوپ آپرا!

۵. در سه قسمت قبل یعنی ۶۰ دقیقه سریال، بازیگرها تقریبا ۲ دقیقه تو مک لرنس بار بودن!!! چرا؟

۶. اصلا ولش کن بریم سراغ quotation ها:

Barney: Hashtag burn, hashtag your tie is still dumb, hash tag refill

Barney: Has anybody gotten anything in his mouth yet?


Lily: I am going to have to walk this earth knowing that Barney has touched my boobs.
Robin: Yeah it stays with yah. His email reminders don't help.



Ted. What's his name?
Victoria. Whose name?
T. Your fiance to be.
V. Oh, his name id Klaus.
T. Klaus?
V. Klaus!
T. German name.
V. Yeah, German guy.
T. Hmm. When you were living in Germany and we were doing the long distance thing, wasn't there a guy in your class named Klaus?
V. There was a Klaus in my class.
T. And you and Klaus were close.
V. Not that close.
T. Yes, yes, you and Klaus from your class were quite close.
V. Kind close!
T. Was that your Klaus?
V. My Klaus?
T. In your class?
V. In my class?
T. Is your Klaus the kinda close Klaus from your class?



Wednesday, 28 September 2011

:\


شده خدا رو صدا کنین بعد هیچ حرفی برای گفتن بهش نداشته باشین؟

;|


امروز کتاب های تازه رسیده رو نگاه می کردم. دیگه کار من از صفحه و کتاب گذشته. از این به بعد باید بگم چند کیلو کتاب خوندم امروز!

:|


اکتبر ماه مبارزه با سرطانه. اهریمن دونده منو دعوت کرده که تو مارتن ۵ کیلومتر که مرکز پیشگیری سرطان سینه برگزار می کنه شرکت کنم (بدیش اینه که شاهد بوده ۴ کیلومتر رو می تونم و حالا میگه تو ۱ ماه می تونی رکوردت رو به ۵ برسونی). وقتی غر می زنم که نمی رسم با بدجنسی میگه
Step one you start running! There's no step two!
و با این حیله باعث می شه که من بهش فکر کنم. اما چرا بندازم گردن اهریمن دونده؟ روحیه بارنی وار من همیشه منو به شدت هل می ده. خیلی بعیده که شرکت نکنم و یک چلنج ناتموم بمونه!

پ. ن. قرار تمرین رو هم گذاشتیم!! اصولا یکی منو چلنج کنه برم درس بخونم!!!!

حسادت!


ای آنانی که موهاتون لخته و هیچ جوری حالت نمی گیره! (به عبارت دیگه به هر صراطی مستقیمه!!)هیچی! فقط می خوام بگم خوش به حالتون!

Selfnote!


پریا خانوم، آدم یا خودشیرینی نمی کنه بره تو کاتالوگ ها بگرده دی وی دی های سریالی رو که به استاد جون پیشنهاد داده، پیدا کنه یا اگر کرد و فرداش مجبور شه بره اون سر شهر (حالا همه اش ۳۰ دقیقه است ها!) دی وی دی ها رو براش بگیره غر نمی زنه. مخصوصا که ۸۳٪ کتاب ها و مقاله های پایان نامه اش از کتابخونه استاد جون بوده!

پ. ن. ۱ احساس قدرنشناسی می کنم شدید!

;|


شما که اینجا رو می خونین، تا الان از این همه زیرنویس حرص نخوردین آیا؟ بیخود نیست اهریمن ۳ به من میگه تو مثل Gilmore Girls می مونی!

پ. ن. ضروری Gilmore Girls نه تنها یه باند زیرنویس داره بلکه یه باند زیرنویس فرهنگی داره برای اونایی که اشاره های سریال رو نمی گیرین. البته تو پشت صحنه ها ۸۳٪ بازیگرا هم اعتراف می کنن، که خیلی از تلمیح ها رو نمی گیرن!

خلاقیت!


ما اصولا خانواده اریجینالی هستیم (تعداد واژگان بیگانه در جمله پیشین را بیابید!!). مردم صدای بچه شونو روی نوار، سی دی یا فیلم ضبط می کنن، ما روی یه مینا!!!

پ. ن. صاحب مینا وارد راهنمایی شد.

Tuesday, 27 September 2011

Confused!


اگر آدم بتونه تو زمان حرکت کنه یعنی گذشته و حال و آینده زمان با هم در جریان اند. اما اونوقت زمان واقعی کدومه؟ اگر همه زمان ها با هم در جریان باشند همه هم گذشته اند، هم حال، هم آینده!

Ringer 102



سریال هنوز داره اسرار رو می کنه و هیچ جوابی نمی ده، به همین دلیل آدم کاملا hook می شه که دنبال کنه! من قسمت دوم رو هم دوست داشتم ولی هنوز منتظرم ببینیم خط اصلی اش چه خواهد بود. تا امشب!

مینا ۴۵


فکر کنین وقتی می خواین مینا رو بگیرین دستتون به بالش گیر کنه و جیغ بزنه آیییی، دستمو نکش!!

La Fée





de Dominique Abel, Fiona Gordon, Bruno Romy


avec Dominique Abel, Fiona Gordon


1h34, Belgique, France, 2010


Quinzaine des Réalisateur Cannes 2011






مدت هاست عادت کردیم به جلوه های ویژه و موقعیت های دور از ذهن. موقعیت های این فیلم انقدر ساده و روزمره اند که آدم رو غافلگیر می کنه! و همین به شدت کمیکه.

Les fées n'existent pas





Dom, quel est ton troisième sohait?


Je ne sais pas


Prend ton temps

فیل در هندوستان!



Habemus Papam فیل من رو یه دور فرستاد هندوستان. به شدت یاد اون دورانی افتادم که می خواستم راهبه بشم و کتاب های مذهبی بخش مهمی از کتاب خوندن هام بود. آخرش به این نتیجه رسیدم که اصولا نمی خوام برم تو یه چهارچوب بسته (من کلا با تعهد مشکل دارم!) که هیچ راه گریزی برا آدم نمی ذاره. حالا که برمی گردم عقب رو نگاه می کنم، می بینم با وجود اینکه راهبه نشدم، اما اصولا همیشه شبیه راهبه ها زندگی کردم.

Rolling eyes!


من یکشنبه خونه تمیز کردم، ۵۰ صفحه از یک کتاب و ۷۰ صفحه از اون یکی خوندم (این یکی رمان بود، راحت تر بود!) ۲ تا فیلم هم دیدم. کلی هم غر زدم که امروز هیچ کاری نکردم. اهریمن عزیز رسما می خواست خفه ام کنه!

;))


من و اهریمن ۱ در هر مکان و در هر زمان با گفتن یا شنیدن True Story می زنیم زیر خنده! می خواد تو فیلم باشه، می خواد تو اخبار باشه، می خواد یکی سوگند بخوره! یعنی از دست این بارنی با این catch phrase هاش!

پایان دوران بستنی چکه کنی!


برگشتم به روزی یک کتاب تموم کردن! حتی تئوری!

L'Appolinide, Souvenir de la Maison Close




de Bertrand Bonello


avec Céline Sallette, Jasmine Trinca
Noé,ie Lvovsky


Compétition Officielle Cannes 2011



این هم ازون فیلم هاییه که هر زنی باهاش حسی خواهد داشت. درباره اش نمی نویسم. فقط بدونین که اولا از نظر بصری به شدت زیباست (نه اینکه مثلا دشت سبز پر گل داره! کلی کادربندی ها و رنگ ها با آدم حرف می زنن!) دوم، این یه فیلم فرانسویه. درباره زندگی تو یه خونه بدنام هم هست. درجه فیلم رو خودتون حدس بزنین. سوم اینکه برای اولین بار وقتی فیلم بعد از آنکه من فکر می کردم اینجا باید تموم شه ادامه پیدا کرد و من کلی تو دلم داشتم غر می زدم که حالا خرابش می کنه، پایان اصلی به شددددددددت از اونی که من فکر می کردم نقطه پایانه بهتر بود و اصلا دیدگاه فیلم رو گسترده تر کرد.

پ. ن. بصری:   
 

:|


جواب من به این که باید قبل از امضا بنویسی lu et approuvé
: آخه I didn't lu !
قیافه مخاطب خیلی این شکلی بود |:

پ. ن. مخاطب فرانسوی انگلیسی دان بود!

:|


Goliath National Bank یکی از سازمان های مشکوک تو The Eyre Affair هست که سال ۲۰۰۱ منتشر شده! یعنی HIMYM عزیز هیچ خلاقیتی در هیچ زمینه ای نمی خوای از خودت نشون بدی؟

بهترین اهریمن من!



اهریمن جون امروز ۲ صب رسیده و من ساعت ۱ بعد از ظهر یه تلفن دارم که با یه movie orgy جدید چطوری؟ این دفه چلنج رو بالاتر می بریم و سه تا فیلم می بینیم پشت سر هم!
واقعا از یه پریای خط خطی چه انتظاری دارین؟ خب challenge accepted دیگه!!!


پ. ن. ۱ وقتی ساعت ۴ دیدمش گفت صب خونه شو تمیز کرده، خرید کرده، فاکتورهای مخارج فیلمبرداری هفته بیش رو وارد کامپیوتر کرده و بعد به تهیه کننده ای میل کرده و نصف پلیور بافته! بعد به من می گن هایپراکتیو!

پ. ن. ۲ عنوان دزدی است از مستند هرتسوگ درباره کینسکی به نام My Best Fiend! ابهام عبارت و بازی با Fiend و Friend باعث شد که ترجمه اش کنن بهترین دوست اهریمنی من!

پ. ن. ۳ معلومه! به زودی درباره فیلم ها خواهید خوند!

:D


من و دوستم ۲ تا اصطلاح جدید ساختیم: اتم هوا کردن و فیل شکافتن! چرا می خندین؟ می تونین اتم هوا کنین و فیل بشکافین!

:)


یادتونه تو بیگ بنگ، شلدن و لنرد و هاوارد و راج رفته بودن برای خریدن کامیک بوک های تازه و شلدن می گفت آه چشماتونو ببندین و بو بکشین. این بوی کامیک بوک های نوئه و خودش چشم هاشو می بست و با لذت بو می کشید. خیلی nerd ی بود؟ 
 
کتابی که خریدم رسیده. اولا که همون جا تو پست بازش کردم. بعدا طی مراسم آیینی تو خونه از نایلونش درآوردمش و فکر کنم قبل از اینکه ورقش بزنم، بوش کردم. بعد یاد شلدن افتادم! Nerd ها شباهت های زیادی دارن، نه؟ خوبه من این کتاب رو (همین چاپ رو حتی!) خوندم تازه!!

Restless




Director: Gus Van Sant


Staring: Mia Wasikowska, Henry Hopper


Un Certain Regard Canne 2011


1h31, USA, 2010




آدما به شکل های مختلفی با مرگ رو به رو می شن، مرگ پدر و مادرشون، دوستشون یا خودشون. گاهی بعد از واقعه به خودشون مسلط می شن و گاهی دیگه هیچوقت آدم قبلی نخواهند بود

چیزایی که دوست داشتم:
تن بازیگوش عاشقانه و اندوهبار فیلم. نه بیننده رو از فرط احساسات گرایی به گریه می اندازه و نه اجازه می ده یک لحظه تقدیر محتوم انابل رو فراموش کنه!

هیروشی، روح یه خلبان کامیکازی! و Death is easy, love is hard!

هنری هاپر خیلی خوبه. میا واسیکوسکا هم خوبه به اندازه آلیس در سرزمین عجایب لج آدمو در نمیاره، اما من از بازی هنری هاپر بیشتر لذت بردم.

دو تا جاخالی گچی

مجلس سوگواری آخر فیلم و سخنرانی بی کلام ایناک

Monday, 26 September 2011


متنفرم از این احساس درموندگی! متنفرم از شما که باعث می شین ما این احساس رو هزاران بار تو زندگی تجربه کنیم! متنفرم که همه سادگی ها رو سخت کردین و همه زیبایی ها رو به کثافت کشیدین! متنفرم از این که باید حقمونو ازتون گدایی کنیم! متنفرم! متنفرم! متنفرم!

Saturday, 24 September 2011

اولین پاییز بی خرد!


پارسال برا شروع مدارس ایران بودم. روز اول مدرسه ویزام رو دادن (یعنی دقیقا پنجشنبه گذشته!). بگم دلم برا مدرسه مون تنگ نشده دروغ گفتم!

:|


استاد جون از بچه ها خواست که برا جمله اول رمان یه نمودار بکشن. نمودار یکی از بچه ها به شدت شبیه ساختار فنری بود که من پارسال تو پایان نامه ام پیشنهاد داده بودم. حتی استاد جون هم به من اشاره کرد که این چقدر شبیه کار توست. من پارسال باید خیلی پیچیده، ترسناک و نابغه به نظر اومده باشم!!!!

ای لحظه شگفت عزیمت!


یک پاییز تازه!! امسال بیستمین سالیه که من دانش آموزم و هنوز به پایان حتی نزدیک هم نشدم!

پ. ن. عنوان برگرفته از ای هفت سالگی از فروغ فرخزاد
 

چرا پریای خط خطی؟




حالا که این اسم جا افتاده و من رو با همین اسم خطاب می کنین، فکر کنم بهتره بنویسم چرا:

اگر پریای شاملو رو خونده باشین (می دونم جمله مسخره ایه! کیه که نخونده باشه؟) می دونین که این عبارت از این شعر میاد:
         
                                                      .
                                                      .
                                                      .

 پریای خط خطی، عریون و لخت و پاپتی

شبای چله كوچیك كه زیر كرسی، چیك و چیك

تخمه میشكستیم و بارون می اومد صداش تو نودون می اومد

بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف

قصه سبز پری زرد پری

قصه سنگ صبور، بز روی بون

قصه دختر شاه پریون،

شما ین اون پریا!

اومدین دنیای ما

حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین

  كه دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟


                                                                            

                                                         .
                                                         .


وقتی تصمیمم برای این وبلاگ جدی شد، اسم های انتخابی زیاد بودن. مطمئن بودم که اسم کامل یه فیلم، یه داستان یا یه قطعی موسیقی رو نمی خوام.به یک عالمه از چیزهایی که دوست داشتم فکر کردم و آخرش رسیدم به Vanilla که انتخاب بامزه ای بود چون ۱) کلی دلیل پشتش بود و ۲) من از وانیل خوشم نمیاد!!! (می دونم در حد همون puzzles بارنیه!!)فکر کردم خب کار رو شروع می کنم و اگر دوست نداشتم عوضش می کنم بعدا. ولی وقتی نشستم پشت کامپیوتر دیدم، اولین کاری که باید بکنم ثبت وبلاگ با اسمشه. ۲ دقیقه طول کشید و رسیدم به پریای خط خطی که اصلا قبلا بهش فکر نکرده بودم ولی الان اصلا به چیز دیگه ای نمی تونم فکر کنم هرچند Vanilla به همون دلایلی که شما نمی دونین گاهی چشمک زن میشه. به هر حال پریای خط خطی چون:

۱) پریا یکی از نوستالژیک ترین شعرهای زندگی منه! قبل از اینکه معنی شو بفهمم حفظش شدم و هنوز فقط با صدای شاملو به یاد میارمش. کلی کلی کلی ازش خاطره دارم که ۸۳٪ هم خاطره های کودکانه است. این یعنی awesome squared!

۲) یادم میاد شاملو گفته بود، این عبارت رو پسرش پیشنهاد داده و اون هم به همین خاطر عوضش نکرده ولی خیلی هم دوستش نداره. برا من اما پریای خط خطی یکی از قشنگ ترین عبارت های این شعره. پریا شعریه که می تونه با کودک و بزرگسال ارتباط برقرار کنه و پریای خط خطی برا من چکیده این معناست. پریایی به خطوط ساده نقاشی های کودکانه، ساده، پرمعنا، رازآلود. پریایی که کامل نشدن، رنگ نشدن، معنا نشدن و به همین دلیل هزار راه پیش پاشون هست.

۳) با وجود اینکه پریای خط خطی تو شعر جمعه، همون طور هم شما خطابم می کنین امکان استفاده به شکل اسم رو هم داره. به علاوه پریا واقعا یکی از هزارن اسمیه که منو باهاش صدا می کردن! (اصولا آدما از اسم گذاشتن برا من لذت می برن و من تقریبا به اندازه آدمایی که می شناسم اسم و لقب دارم) و دوباره بعد از تقریبا ۱۸ سال پریا خطاب شدن واقعا لذت بخشه.

۴) این وبلاگ برای دوستای من نوشته می شه. جای دیگه ای بهش لینک داده نشده و فقط دوستای من آدرسش رو دارن. همون طور که دیدین گاهی وسط پست ها یکی مخاطب قرار می گیره، برای کسی پست خاص نوشته می شه یا حتی در بعضی پست ها اصطلاح های خاصی هست که بین من و دوستام مشترکه.این وبلاگ یه جور همدلی و ارتباط بین ماست؛ ما پری های خط خطی!