Thursday, 22 September 2011

ناخودآگاه عجیب من!



چند روز پیش رفته بودم USB بخرم، به جاش بوی خوش بپراکن!! (بوی خوش بپراکن بهتره یا بوی خوش پاش؟ مساله اینه که نمی پاشه که! می پراکنه! به هر حال اسمش ثنا است!) خریدم. کلی دنبال چنین چیزی گشته بودم! انصافا هم ثنا همونه که می خواستم. یه میله سیاه که به سر عصایی اش یه سرامیک بقچه مانند آویزونه! (برای درک بصری اون بقچه هایی رو که لک لک ها باهاش نوزاد ترنسفر!! می کنن رو تصور کنین!). از اون روز تا حالا هر وقت می بینمش احساس «پروانه در شکم» ی بهم دست می ده! و امروز.... «یورکا!!!!» رنگ ثنا منو (ناخودآگاه منو در واقع!!) یاد رنگی می اندازه که صادق هدایت تو س. گ. ل. ل. (فکر کردین یادم رفته؟ مخفف «سرم گگن لیبس لایدن شافت» هست!!!» (خودتون بی زحمت قیافه بارنی رو وقتی میگه In your face! In Everybody's face! تصور کنین!) برای مجسمه های حشره دمدمی که سوسن ساخته توصیف می کنه!

پ. ن. ۱ بله فرندزی ها می دونم. این اسم گذاری های من شبیه Rosetta, the barcalounger و Stevie , the TV چندلر و جویی هست. می دونین که من با افتخار به تاثیرات فرندزی ام اعتراف می کنم. ولی شباهت این خصوصیت من با فرندز pure coincidence هست!

پ. ن. ۲ دوباره بله فرندزی ها، coincidence در واقع هست joincidence با C یه !!!

پ. ن. ۳ بوی خوش افشان؟ نه! افشاندن هم با پراکندن خیلی فرق می کنه!

No comments:

Post a Comment