شما
هم مثل من از آن دسته انسان های تنبلی
هستین که برای یه بشقاب و یه قاشق شستن
حال دستکش دست کردن ندارین؟
مواد
لازم: یک عدد دوست
گیردهنده، یک جفت دستکش ظرفشویی، ناخن
های نسبتا بلند!
سکانس
اول:
اول
اجازه بدین که دوست گیردهنده بهتون گیر
بده که تو چرا لاک نمی زنی؟ دستات قشنگن.
بعد که براش توضیح دادین
اصولا شما حوصله این کارا رو ندارین و از
پس کارهای پشتیبانی! هم
برنمی آین! دوست
گیردهنده گیر می ده که اصلا خودم برات لاک
می زنم. برو ست مانیکورتو
بیار. وقتی بهش گفتین
که ندارم و چشماش گرد شد، وظیفه خودش می
دونه که شما رو به راه راست هدایت کنه.
می ره وسایل خودشو میاره و
اعتراض شما رو که می گین تا ۲ ساعت دیگه
ام سالم نمی مونه ندیده می گیره و با دقت
مشغول میشه و برای اینکه مطمئن شه شما نمی
رین فوری پاکش کنین می گه من فردا چکش می
کنما!!! (حالا بگذریم
که یه رنگی تو مایه های بنفش رادیواکتیو
انتخاب می کنه و شما یه ساعت باهاش بحث می
کنین که به یه رنگ ملایم تر راضی بشه!)
فردا
عصر تموم سعی تونو بکنین که نبینینش.
اما اگه مچ تونو گرفت (
هم figuratively هم
literally !!) مجبورین جنازه
هنرشو بهش نشون بدین. لاک
های ریخته، خط خطی، قلوه کن شده. سعی
می کنه به تعجبش غلبه کنه. چند
لحظه سکوت و بله چشماش برق می زنن!
«همین الان میای درستش کنم»
و در مقابل غرغر شما اعلام
می کنه اگه نیاین یکی از شاهکاراتونو تا
ساختمان داخلی و مکانیسم سیمکشی برا اون
نوگلی که پروژه روش پیاده شده و هنوز شادان
و خندان از پشت صحنه خبر نداره تعریف می
کنه. در این حالت یه
پریای خط خطی چه کار می تونه بکنه؟ دوباره
همه گام های بالا! و
در آخر با یه لبخند بدجنسی اضافه می کنه
که من تو رو challenge می
کنم که تا آخر هفته اینارو سالم نگه داری!
مدل مانیکا وقتی آپارتمانشونو
به چندلر و جویی می بازه بخونین:
Noooooooooooooo!!!!!!
سکانس
دوم:
یکی
از سخت ترین کارای عالم اینه که مجبور شی
لاکت رو سالم بگه داری. من
رسما ادای احترام می کنم به خانم هایی که
از پس این مهم!!! بر می
آن. من از دیروز تا
حالا همه کارامو دارم با دستکش انجام میدم
(این یه نفع رو داشته
حداقل!) مواظبم مینا
رو ناخونام خط نندازه، کارد رو دستم نخوره
(اینم یه نفع دیگه
دیروز پس از مدت ها دستمو نبریدم، فقط
سوزوندمش!)، دستم به
جایی نخوره (اصلا نکات
مثبت غوغا می کنه!!) و
به همین دلیل هیچ کبودی تازه ای رو دستام
و بازوهام نیست و اگر کبودی های بنفش، آبی
و زرد قبلی (بسته به
زمان به در و دیوار خوردن!!) پاک
شه، دست های قابل ارائه ای خواهم داشت.
حالا که نگاه می کنم البته
به اندازه دفعه پیش که انگار با سیم ظرفشویی
رو ناخونام اسلیمی کشیده بودم، خط خطی
نیست. اما از ده تا یکی
اش نصفه اش پاک شده و شیش تاش دور و برش
ریخته (سه تاش سالمه
خب!! رکوردیه برا
خودش!!). یکی از سخت
ترین کارای عالم اینه که مجبور شی لاکت
رو سالم بگه داری. اما
سخت تر از اون اینه که یه challenge رو
ببازی و من در این یه مورد (و
خیلی موارد دیگه به جز اون مورد اصلی که
خودتون می دونین!!) به
شدت به بارنی شباهت دارم. زنگ
می زنم به یه دوست دیگه و می پرسم لاک صورتی
نیمه رادیواکتیو داره؟
challenge
completed! البته با مقداری
تقلب!!!!
پ. ن. عنوان obviously دزدیه از داکتر استرنج لاو یا How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb!
No comments:
Post a Comment