Sunday, 31 May 2015

Cookie Monsters!!!


چند وقتی هست که این روی قبض پرداخت یه لینک هست که می شه وقتی تو رستورانی روش کلیک کنی، سوال های پرسشنامه رو پاسخ بدی و در نهایت یک کوکی جایزه بگیری!! انقدر این چندوقت با نسبتا تازه وارد  (هنوز اسم درست حسابی براش ندارم) با این قضیه شوخی کردیم و هی رفتیم کوکی گرفتیم که خانومه دیگه قبض رو بهمون نمیده. ما احتمالا با کوکی مانستر نسبت خانوادگی داریم


Lady come down!!!


دوباره
The Importance of Being Earnest
رو خوندن، جدا از خنده های مداوم بچه ها این خوبی رو هم داره که آدم بهانه پیدا می کنه این فیلم بامزه رو دوباره با بچه ها ببینه!!

Friday, 29 May 2015

Daddy Long Legs


It's much more entertaining to live books than to write them.

                                                                                                 
                               Jane Webster

برادران شیردل


گاهی  فکر می کنم چه کودکی محشری داشتم. دسترسی به اون همه کتاب و نوار و فیلم. بهترین کارهای دنیا ترجمه شده بود و در دسترس بود. هنوز کسی به فکرش نرسیده بود که دنیا رو کوچیک کنه و جلوی هر معجزه ای رو به بهانه ای بگیره. بعد از ظهرهام با نوارهای پریای خط خطی و شهر قصه و کیهان بچه ها و کتاب های محشر می گذشت و اگر فک و فامیل همسایه های محترم به مهمانی می اومدند (تو ساختمون ما بچه قحطی بود!!) به فوتبال و سفرهای خیالی فضایی ختم می شد. اگر کودکی  (شما بخون نوجوانان کودک نما!! نزدیک ترین کودک تو ساختمون به سن و سال من، ۷ سال ازم بزرگ تر بود!) نبود دوچرخه سواری بود و قصه ساختن برای کبوترهای همیشه پشت پنجره و مادربزرگ نازنینی که دست کمی از مادربزرگ جِی نداشت و بهترین همبازی ممکن بود. روزی تو باغچه کوچک ساختمان به من یاد می داد که چطوری از درخت بالا برم و روزی باهات مسابقه دو می داد. جاش سبز!  شاید هیچ اتفاقی مثل رفتن اون نازنین زندگی من رو عوض نکرد.






 بگذریم... دنبال کتاب برای سال اول راهنمایی بودم که یاد جاناتان و راسکی افتادم. کتاب رو به فارسی خونده بودم، حتی تلویزیون هم فیلم یا سریالش رو پخش کرده بود با حذف اما!!  هرچند بهشت، بهشته حالا اسمش نانگیجالا  باشه یا نانگیلیما!! یکی از چیزهایی که این ور فهمیدم اینه که برخلاف تصور همه چیزهایی که من خوندم به انگلیسی ترجمه نشده یا با عنوان فارسی با عنوان انگلیسی فرق می کنه و به سختی می تونی کتاب رو پیدا کنی. شاید این یکی از معدود مزیت های بزرگ شدن در ایران باشه که آدم هایی هستند که برای دلشون ترجمه می کنند و تو بهترین های هر کشوری رو می خونی. روسیه یا ایتالیا یا سوئد.
 ناامیدانه دنبال کتاب گشتم با عنوان اصلی برادران شیردل و در کمال تعجب پیدا شد و کلی آدم که عاشق کتاب بودن و ازش می نوشتن. از اون کتاب هایی هست که سی چهل سال بعد هنوز دوستش داری. کتاب به دستم رسید و دیدم هنوز چقدر دوستش دارم. چقدر واقعی هست و چقدر دره خار گل سرخ و اروار و مقاومت مردم و دره سیب همه ماجراها تلخ و زیباست. شاید از اولین کتاب کودک هایی هست که دنیا رو گل گلی و آفتابی نشون نمی ده و با وجود اینکه با بغض داستان رو تموم می کنی، ته دلت از لیندگرن تشکر می کنی که مخاطب کودکش رو ابله فرض نمی کنه و می دونه که بچه ها بالاخره با همه این ماجراها رو به رو می شن.

 کتاب به آخر رسید و سال ها بعد، با خوندن


"Oh, Nangilima! Yes, Jonatan, yes - I see the light! I see the light!"


اشک هام سرآریز شد. هنوز عاشق این پایان بی پایانم.






Toga up!

یکی از بامزگی های لاتین اینه که برای همه چیز صفت داره و ترجمه واژه به واژه گاهی پدر انسان رو استخراج می کنه چون به زبون ما همه این ها تبدیل به قید حالت (چند صد ساله که من این کلمه رو به کار نبردم؟) می شه امروز داشتیم می خوندیم که کینکیناتسِ توگا پوشیده به سنا رفت و همکار نابغه برای کمک به من که در ترجمه  
togaus  
مونده بودم گفت فکر کن
togafied!
بعد من چون حتما باید یه چیز خنده دار توش پیدا کنم فکر کردم که قاصدهای سنا می رن پیش کینکیناتس و  به سبک بارنی می گن
toga up
پدران کشور دستور دادند که بیای سنا و  .... این کار رو وسط کلاس نکنید وقتی نمی تونید جلوی خنده تون رو بگیرید! از من به شما نصیحت!!


Wednesday, 27 May 2015

Impossible!



From: http://joshreads.com/?cat=4


Life of Brian



همکار نابغه اصرار می کنه که فیلم بعدی کلوپ، زندگی براین باشه و انقدر روز جلسه ذوق نشون می ده که بچه ها هروقت منو می بینن،  درباره براین حرف می زنن!! فیلم قبل از تولد من ساخته شده و  یکی از بهترین کارهای مانتی پایتن هست!! سر قرار فقط جمله ها و موقعیت های فیلم رو تکرار می کنیم و هر هر می خندیم!! اصلا نیازی به تحلیل نیست!! هنرمندان نابغه مانتی پایتن این کار رو انجام دادند و ما می تونیم فیلم رو هزارباره ببینیم و هزار بار لذت ببریم!! کار می رسه به دیدن ویدیوهای فیلم رو یوتیوب و باز با هم خندیدن!! حتی باورش هم سخته که فیلم روزی به خاطر نقد مذهب توقیف شده! 



دیگ های پرحرف! رو های سیاه!!


صبح نگاهم افتاد به تیتر یکی از سایت های خبری و دیدم اسمش گفته که آقای ظر یف دروغ می گه!! بعد همه اش خنده ام گرفت که فکر کن اسمش به یکی بگه دروغگو!!!!


Sunday, 24 May 2015

جودی و جک!!


تو کلاسی که بیشترش به نمایشنامه خونی اونم از نوع شکسپیری بگذره، اسم جودی دنچ، پتریک استورات، این مک کلن یا مگی اسمیت زیاد شنیده می شه. حتی اگر دانش آموزان و معلم مربوطه نتونن یک جلسه بدون ذکر بندیکت کامبربچ، تام هیدلستن یا اندرو اسکات بگذرونن!! یکی از چیزهایی که بین بچه ها رایج شده اینه که اسم طرف رو با لقب بگن. مثلا بانو جودی دنچ یا آقا این مک کلن. این از یه طرف خوبه و از یه طرف هی یادشون می ره و چنین اتفاقی می افته
Maggie Smith! Sorry! Dame Maggie Smith!

For God's sake Pearl! Stop that! Whenever you do that, in my head I hear: Jack Sparrow! CAPTAIN Jack Sparrow! 




مساله!!


چرا دانش جویانی که وقت دارن هی برن اعتراض کنن بین ۵۰ تا ۸۰ سال اند؟ گفتن از گهواره تا گور دانش بجوی ولی واقعا یه نفر در سن دانشجویی تو عکس های منتشر شده دیده نمی شه. بعد هم میشه یکی به من بگه چطور دانشجویان عزیز بچه نوجوون دارند؟ خب بگید تظاهرات! چرا دانشجو می بندین دمبش؟ 


I must have done something good ...


همه اخبار ایرلند یه طرف، این رنگین کمون محشری که  تمام مدت رای گیری بر فراز آسمون ایرلند بوده و به شکل کاملا طبیعی پرچم همجنس گرا ها رو به اهتزاز درآورده یه ور!!  


به قول یکی از کسانی که عکس فرستاده، خدا دیگه چه جوری موافقت خودش رو اعلام کنه؟ 

پ. ن. عنوان دزدی است


Saturday, 23 May 2015

God!!!!


این پسره که تازه کتابدار شده رو دیدی؟ He is f#@ing gorgeous!! 
انگار از کاتالوگ در اومدن اینا!! یکی از یکی خوش قد و بالاتر و خوش لباس تر!!‌ تو این مملکت رسما همه شبیه مدل ها و سوپر استارها اند!!  I know!!!!

پ. ن. و نه این وری ها و نه اون وری ها دچار انرژی جنبشی مضاعف نمی شن!!



The Irish Did It!!!!!


امروز برای ایرلندی بودن، روز خوبیه!!‌ایرلندی افتخار می کنند که اولین ملتی بودند که ثابت کردند 
love  always wins!!



Wednesday, 20 May 2015

بامزه ترین سوال امروز

ایران کجای اتحادیه اروپاست؟ طرف های آلمانه؟
فکر نکنم. دفه پیش که چک کردم هنوز تو آسیا بود!!!


پ. ن. ۱ در هیچ صورتی به معلمتون نخندید!
پ. ن. ۲ مارک تواین یه جایی گفته بود خدا جنگ رو آفرید که آمریکایی ها جغرافی یاد بگیرند.  خداییش اروپایی ها جغرافی شون به خاطر سفرهای متعدد و راحتشون حرف نداره! این اولین باره که یکی چنین اشتباهی می کنه!!
پ. ن. ۳ حالا خدایا چی می شد ایران رو می گذاشتی اونور آلمان؟ باید حتما می گذاشتی اش وسط خاور میانه؟ 

I know! I know! I know! I know!


یک امتحان ساده می تونه ثابت کنه که من چه مانیکایی هستم!! حالا فکر کن طرفت بچه های ده دوازده ساله باشند!!


پ. ن. در یک اقدام کاملا مانیکایی رفتم از همکار نابغه خواهش کردم که از من هم امتحان بگیره!! یعنی مانیکایی در این حد!! امیدوارم (حداقل برای  سلامت روان بچه های کلاس!!)نرم بهش بگم
essay question
بده!!


آها!!!!


متن درباره فیلم های جیمز کامرون هست و خیلی طبیعی، بچه های اول راهنمایی  ترمیناتور رو ندیدند. (فیلم از اون قضایایی هست که مادر پدر ها خیلی روش حساس اند.) می پرسم فیلمی شبیه این، علمی تخیلی، درباره ربات ها و آینده دیدید؟ ایگور که کلا از بچه رویایی هاست و معمولا در لحظاتی یا از کلاس عقب تره یا جلوتر، می گه پرسپولیس!!! جان؟؟؟ توضیح می ده که تو پرسپولیس وقتی مرجان داره تلویزیون نگاه می کنه، ترمیناتور فیلمیه که از تلویزیون پخش می شه!!! این بچه همیشه احساسات من رو بین حالا بغلش کنم یا بزنم تو سرش نوسان می ده!!


Monday, 18 May 2015

ویلیام و من


وسط رستوران، دی. وی. دی. هایی که آمازون پیشنهاد می ده، میاد رو صفحه و من جیغغغغغغغغغغغغ! پرش و کلا به یه ببر جست و خیزی تبدیل می شم که آخرش باید صفحه رو کج کنی که از رو درخت پایین بیاد. دلیلیش؟ آمازون دی. وی. دی.  ۵۰ سال نشنال تیاتر رو پیشنهاد داده و یک کلیک روی لینک نشون می ده که آخریشه و از من بدتر هم احتمالا در دنیا هست!!  
چه کردی با من ویلیام؟ من همون بودم که می گفتم نمی فهمم چرا شکسپیر انقدر طرفدار داره؟ من همونم که کلا درونمایه اتلو رو زیر سوال بردم و درباره ضعف شخصیت های زن نمایش ها یک مقاله نوشتم؟ و من همونم که غزل ها رو یک نفس خوندم و رسما عاشقت شدم ولی با پررویی اعلام کردم که نمایش ها به پای غزل ها نمی رسند!! هرچی بیشتر می گذره و هرچی به نمایش ها برمی گردم یا اجراها و خوانش های بیشتری ازشون می بینم. بیشتر می فهمم که چقدر خام و بی تجربه بودم و چه عظمتی رو تو اون نمایش ها ندیده گرفتم. خوانش های درست، خوانش ها متضاد و خوانش ها دانشگاهی!! و هر بار چیزی در نمایش هست که قبلا ندیده بودم. چند سال اخیر کلی اجرا و فیلم دیدم و هر بار شیفته تر متن رو ورق زدم!  حیف که تو ایران از این متن ها به سادگی می گذرند و بقیه جاهای دنیا به زور تو حلق دانش آموز فروشون می کنند تا جایی که بچه ها زده می شن. هرچند گروه شکسپیر دوست من، از من بدتر بار اومدند. اجرا پشت اجرا با من میان و گاهی بهتر از من نمایش ها رو تحلیل می کنند. حتی بعضی ها شروع کردن به حفظ کردن بعضی تک گویی ها و کلی هم به خودشون افتخار می کنند. 

کار سختی نبود. به جای اینکه متن رو صد بار بخونیم و توضیح بدیم. دیدیمش. این رو بهت بدهکار بودم!! من هم اگر به جای خوندن هملت، اجرای تننت رو دیده بودم در جا عاشقش می شدم. اگر بازی تام هیدلستن رو در کوریالینس دیده بودم، جرات نمی کردم بگم این نمایش خسته کننده است. 

 من به موقع فهمیدم که کجا رو اشتباه رفتم. چیزی که همه یادشون می ره اینه که تو قبل از یک نویسنده نابغه بودن، بازیگر بودی. نمایش ها برای اجرا نوشته شدند. وزنی که  تحلیلش پدر دانش آموزان رو استخراج می کنه، در حقیقت به بازیگر علامت می ده که مکث کنه یا سرعت بیانش رو تنظیم کنه و همه تلمیح هایی که باعث شده هر نمایش با انبوه پانوشت ها و توضیحات چاپ بشه در حقیقت برای 
تماشاگر عامه که این ارجاع ها رو می گرفته.
 همون طوری که زبون فاخر تک گویی ها اصلا مال درباری ها و ملکه است. ده ها نسخه به شدت متفاوت هملت نشون می ده که چقدر برخلاف ما متن برات در درجه دوم بوده و اجرا به اجرا و با در نظر گرفتن تماشاگر، متن رو دستکاری می کردی. باز اتلو رو دیدم و احساس کردم که چقدر خوشبختم. نه فقط برای اینکه اینجا می تونم همه این اجرا ها رو ببینم که شانس بزرگی هم هست، بلکه چون از جهل مرکب پونزده سالگی دراومدم و یاد گرفتم که متن گمراه کننده رو کنار بگذارم و با هر بار دیدن یا خوندن، دنبال یک کشف تازه باشم و چی بهتر از متن هایی که انقدر سیال اند که بشه مثل هملت کوچه و بازار سیلورستین حتی تو پلی بوی چاپشون کرد؟ 
امسال سال توست، ویلیام و من خیلی خیلی امیدوارم که بتونم تا  استرتفورد بیام اما این همه ماجرا نیست.  من جز جریان سیالی هستم که روز به روز همراهان بیشتری پیدا می کنه.
ما
kindred spirit 
هایی که  همه جا همدیگه رو پیدا می کنیم و در کسری از ثانیه با یک خط شکسپیری، یه دوستی تازه رقم می خوره. 
We few. We happy few. We band of brothers.
ما که برامون اهمیتی نداره که تو وجود داشتی یا نمایش ها نوشته بیکن یا ارل آکسفورد و یا اصلا مارلو هستند.  نام شکسپیر اسم رمز ماست و ما مقدس می شمریمش. ما که یاد گرفتیم که زیادی خوب، عاشق باشیم حتی اگر نابخردانه
(One that loved  not wisely, but too well)
و باقی  سکوت است.
(And the rest is silence.)


p. s. 1: Winnie the Pooh and Tiger Too
p. s. 2: Anne of Green Gables
p. s. 3: Henry V
p. s. 4: Othello
p. s. 5. Hamlet 

Sunday, 17 May 2015

Lost in A Good Book


'Will there be Jane Eyre?'
'Yes', sighed my father. 'Yes, there will always be Jane Eyre.'
                                    Jasper Fford

دنيايى كه جين اير نداشته باشه، ارزش توقف نداره. حتى اگر جون آدم رو نجات بده! 

Partisan


Director
Ariel Kleiman

Starring
Vincent Casstle
Jeremy Chabriel

98 min. 2015

 اولین چیزی که چشم آدم رو می گیره اینه که ونسان کسل چقدر پیر شده و اما بعد.... یه قصه حسن صباحی!! گرگوری به دلایلی که نمی دونیم راهش رو از جامعه جدا کرده و با جمع کردن یک سری زن و بچه بی سرپناه سعی می کنه طرحی نو دراندازه!! پارتنر زن ها و پدر و معلم و 
خدای بچه ها می شه و این قصه یه ایراد کوچولو داره! 

گرگوری بچه ها رو برای آدمکشی تعلیم می ده و صحنه هایی که یه بچه ۷-۸ ساله در کمال آرامش آدم می کشه، خون رو در رگ های آدم منجمد می کنه. قصه برگرفته از کودک-سرباز های کلمبیا هست و داستان کلا درباره اینه که واقعا ارزشش رو داره که کودکی یه بچه رو برای هر هدفی و 
هرچقدر هم متعالی اینطوری به فنا بدی؟ 

فیلم یک بازیگر کودک محشر داره که در جاهایی کسل رو به شدت پشت سر می گذاره ولی این سوال بامزه رو پیش میاره که این بچه ها که مادرهاشون از ملیت های متفاوتی اند و با دنیای بیرون هم هیچ ارتباطی ندارند و کسل هم هنوز لهجه فرانسوی داره چطور با این غلظت انگلیسی حرف می زنند ولی خب از اون فیلم هاست که چنین سوال هایی براش اهمیت ندارند


Saturday, 16 May 2015

جییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!



 یعنی یه ربع برای بچه توضیح دادم که اسکی هیچ ربطی به اسکیمو نداره!! آخرش گفت ولی هر دو تاشون برف دارن!!   دیوارم کو؟



بله! خیلی هم ممکنه!!


این همونه تو لینکن بود!
من لینکن رو ندیدم
 gasp دسته جمعی!!
می دونم چقدر باورش براتون سخته!! اما تو این دنیا فیلم هایی هست که من ندیدم!!!



Prom!!!


میسسسسسس! چرا نیومدین پرام؟
بچه جان!!  شما چرا هی یادتون می ره که من همکلاسی تون نیستم!! معلم تونم؟


Monday, 11 May 2015

Happy Mother's Day!




From: http://archive.battlecreekenquirer.com/article/20101025/CUSTOMERSERVICE02/101005004/That-Baby-comic-strip


Done!!!!


قبول شدم!! به همین سادگی! به همین خوشمزگی!! اگر می دونستم امتحان آیین نامه انقدر آسونه، همون چند ما پیش امتحان می دادم!!  هرکی بهتون گفت آیین نامه فرانسوی سخته، اهمیت ندید. اولا که همه چیز قاعده و قانون داره و از همین رو!! همه چیز خیلی راحت یادتون می مونه!! بعد هم تاآموزشگاه اعتماد صد در صد نداشته باشه که شما همه چیز رو یاد گرفتین، اصلا برا امتحان معرفی تون نمی کنه!!!  کار من خیلی طول کشید چون من از اول با اینترنت کار کردم. از من به شما نصیحت!! از همون اول کتاب رو بخرید!! از وقتی من کتاب رو گرفتم تا وقتی برای امتحان معرفی شدم یک هفته طول کشید!!   تازه هرچی کلاس ها نکته کنکوری دار و پیچیده است، امتحان ساده است! یعنی عقلشون می رسه که آموزشگاه شما رو با سختگیری  معرفی کرده و حتما یه چیزی بلد بودید! خلاصه اینکه نترسید!! به انسان هایی که می گن خیلی سخته اعتماد نکنید و پاشین برین امتحان بدید!!


پ. ن.  خانم نازنینی که تو آموزشگاه هست برای اولین بار بیشتر از دو جمله با من حرف زد و رسما به من گفت تو که فرانسه ات خوبه که مسخره!! چون لهجه داری من فکر می کردم که مشکل زبانی داری! اگه می دونستم چند ماه پیش به زور می فرستادمت برای امتحان! (من  انقدر صبر کردم که قراردادم تموم شد و مجبور شدم دوباره برای امتحان پول بدم! رسما این خانومه رو دق دادم!) بعد که من گفتم نه بابا!! من هنوز کلی غلط دارم، بعد هم این همیشه انگلیسی حرف زدن اون فرانسه کلاسیکی که من با کد جبین! و عرق یمین!! یاد گرفته بودم رو به باد داده!!!  خیلی با
awe 
گفت تو فرانسه ات خیلی خوبه!! کاش انگلیسی من اینجوری بود!! این جمله که من تصادفا به وفور می شنوم باعث می شه ۵ دقیقه احساس کنم فرانسه خوبه!! بعد دقیقه ششم یادم می افته که فرانسه ام واقعا در چه حدی هست و برمی گردم سر جای اول!!


پدر نوح با بدان بنشست؟



دوست سنگالی پاریسه. امروز ذوق زده یه عکس از لوموند فرستاده که به نقل از و  زیر ار  شاد نوشته امروزه نمی شه رسانه ها رو کنترل کرد و باید با رسانه ها همراه شد. نه اینکه مقابلشون ایستاد. بعد عکس نمیر الموم نین رو انداخته کنارش!!! دوست ذوق کرده بود که چقده متمدن شده این آقاهه!! مجبور شدم ذوقش رو کور کنم که روزنامه اشتباهی نقل قول پسر رو با عکس پدر چاپ کرده!!



پ. ن. 
پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد
             سگ اصحاب کهف روزی چند، پی نیکان گرفت و مردم شد   



Men!!!


همکار جان ای میل زده که میشه امتحانی که پارسال نوشتی رو بفرستی؟‌ رییس لازمش داره. بعد وسط ای میل ها لو می ده که تنبلی کرده و امتحان خودش رو ننوشته و برای اینکه
crisis
averted 
بشه به این نتیجه رسیدند که امتحان پارسال من رو بدن. بعد من امتحان خودم رو سه هفته پیش تحویل دادم!!! میشه یکی دوباره به من یادآوری کنه این جنس مذکر چرا از ما بیشتر حقوق می گیرند همه جا دنیا؟


زندگی زیباست


 وقتی میام بیرون، دم درند. متیلد و اناستازیا و کنزا. می گم  اینجا چه می کنین؟ میگن برای تعطیلات برگشتیم.  می گن دلمون تنگ شده بود. می گن چقدر اون مقاله نویسی ها اعصاب خردکن و تمرین های دقیق خوندن متن به دردشون خورده. می گن پیش اومده که به همکلاسی هاشون درس نوشتن دادن. شادن. پر از انرژی اند و آماده اند که دنیا رو فتح کنن. این جور وقت هاست که فکر می کنم این همه سال معلمی شاید خیلی هم هدر نرفته. خداحافظی می کنیم. برمی گردم که برم و متیلد پشت سرم داد می زنه میس پی! زندگی زیباست!!!


پ. ن. پارسال متیلد از من پرسید به فارسی چطور می گیم زندگی زیباست و این شد شوخی داخلی ما!!


Fruitful teacher-student relationship!


Hey
Hi
Back.
Figured.
Movie?
When?


تکست های من و شاگرد به محض اینکه ایشون از سفر برگشتن!



My Old Lady


Director
Israel Horovitz

Starring
Maggie Smith
Kevin Kline
Kristen Scott-Thomas

107 min. 2014. France

داستان درباره یک قانون معاملات ملکی بامزه فرانسوی هست که هیچ جای دنیا نظیرش گیر نمیاد. شما یک خونه آنچنانی، یک قصر یا حتی یک آپارتمان کامل رو به قیمت خیلی پایین می خرید اما تا وقتی صاحبخونه زنده است هم می تونه تو خونه بمونه و هم باید ماهیانه بهش اجاره بدید. حالا یا صابخونه تندی به لقا الله می پیوندد و شما رسما صاحب خونه می شید و یا سال های سال هم پول می دید، هم با صاحبخونه کنار میاین!!

متیاس بعد از مرگ پدرش چنین خونه ای رو تو پاریس به ارث برده. وقتی میاد با خانم ژقق مواجه می شه و تازه می فهمه که این قانونه چی هست و ایشون خونه و صاحبخونه و ماهی دو هزار و چهارصد یورو اجاره ای که باید حتما پرداخت بشه رو با هم به ارث برده!!! متیاس که از اون آدم شکست خورده هاست که هیچی براش نمونده تصمیم می گیره که بمونه و خونه رو یه جوری بفروشه. این وسط کم کم متوجه می شه که خانم پیر نازنین محترم سال های سال با پدرش در ارتباط بوده و کم کم که داستان پیش می ره می بینیم که این آدم ها چقدر قبل از اینکه همدیگه رو ببیند تو زندگی هم نقش داشتند.

خیانت همیشه موضوع بحث انگیزی بوده ولی کمتر پیش میاد فیلم ها روی زندگی بچه های پدر و مادرهای خیانت کار متمرکز بشند. از این جهت فیلم دیدنیه. مخصوصا که سال ها بعد، در میانسالی هم این آدم ها هنوز تحت تاثیر اونچه در بچگی تجربه کردند، می مونند. می خواد مثل کلویی خودشون رو به ندیدن زده باشند یا مثل متیاس تا خرخره تو پس لرزه های چنین رابطه هایی رو زندگی پدر و مادرشون دست و پا بزنند. وقتی فیلم رو می دیدم برای هزارمین بار  فکر کردم که چرا باید انقدر دروغ گفت؟ اگر از همون اول آدم ها به هم بگن که رابطه ما به پایان رسیده و از هم جدا بشن چه انفاقی می افته مگه؟ چطوری می شه این همه سال رو دروغ گفت؟ من که هنوز از درون پیچیده آدم ها سر در نمیارم.

فیلم از روی یک نمایشنامه  ساخته شده و تصمیم کارگردان که بیشتر فیلم تو آپارتمان بگذره فضا رو کم و بیش تاتری کرده.  بازیگرهای انگلیسی و آمریکایی فیلم به خوبی با هم کنار اومدن و سینمای فرانسه و انگلیس باید خیلی خدا رو شکر کنن که کریستن اسکات تامس فرانسه رو انقدر خوب حرف می زنه وگرنه برای پروژه های این چنینی کلا بازیگر پیدا نیم کردند. بر خلاف موضوع تاریک فیلم، انقدر شوخی ها زیادند که شدت ضربه رو می گیرند و با این حال، امکان نداشت فیلم بدون این بازیگرها خصوصا مگی اسمیت بدون اینکه احساساتی الکی و ملودرام از آب دربیاد  به سرانجام برسه.  

دوست داشتم
کلویی رو که وقتی داستان متیاس رو یواشکی شنید بدون سر و صدا رفت خونه دوستش و بدون اینکه در مواجه با زنش چیزی رو لو بده بهش گفت که دیگه درس نمی ده و از اونجایی که انگلیسی آقا اصولا خوب هست، امیدواره که هر جور کلاسی رو کنار بگذاره و به جاش وقتش رو صرف دخترهاش کنه. خیلی زنونه بود و خیلی هم زیبا بود، مخصوصا وقتی می دونستی که این رابطه تنها چیزیه که زندگی کلویی رو از  یکنواختی درمیاره.






Sunday, 10 May 2015

The Avengers: Age of Ultron


Director
Joss Whedon

Starring
James Spader
Scarlett Johansson
Robert Downey Jr.

141 min. USA. 2015

ما دسته جمعی رفتیم به دیدن فیلم.  در اولین جمعه پخشش اونجا بودیم و به شدت آماده لذت بردن و الحق که فیلم ناامیدتون نمی کنه!  پره از شوخی های جاس ویدنی!  ارجاع به فیلم های بعدی و شخصیت پردازی های معرکه!! تا لحظه آخر می نشونتتون پای فیلم و  اصلا زمان طولانی و 
تعدد شخصیت ها باعث نمی شه که حوصله تون سر بره. 

ویدن می دونسته که تماشاگر این فیلم با کلی پیش زمینه و انتظارات کلی میاد و بیشتر تماشاگرها، خواننده کمیک ها هستند و  می دونن داستان چیه و منتظرند ببینند که این بار داستان چه جوری به تصویر کشیده می شه.
ما که از بیرون سینما کلا شروع کرده بودیم و استف چکشش رو هم آورده بود! اصلا دیدن این مدل فیلم ها برای ما تبدیل به یه جور آیین شده!! به هر حال که فیلم ناامیدمون نکرد. 

تجربه ویدن با انبوه بازیگران نشون داده که می تونه برای هر کدوم یه خط داستانی منطقی تعریف کنه. هرکس زمان خودش رو روی پرده داره و هیچ شخصیتی بی نصیب نمی مونه!! حضور جیمز اسپیدر که من و دوستام رو دچار شعف دو چندان کرده بود ، همه انتظاراتی که ایجاد کرده رو برآورده می کنه. اصلا از تریلر فیلم که الترون آهنگ پینوکیو رو می خونه
No String on Me

منتظر اسپیدر بودیم. کلی هم وقتی دوست جون اینجا بود یادش کردیم که آخی چقدر پیر شده.  
اسکارلت ویچ و کوییک سیلور هم که تو این فیلم اضافه شدند دوست داشتنی اند. هرچند به سبک ویدنی، سیلور کشته میشه اما خوانندگان کمیک ها می دونند که اسکارلت ویچ می تونه زنده اش کنه و اصولا آدم اگر بتونه مرده زنده کنه، اول برادر دوقلوی خودش رو زنده می کنه.  
باوجود اینکه زیر داستان هالک و بلک ویدو رو دوست ندارم اما فرصت مناسبی به هر دوی بازیگرها داده که نقش های نسبتا یه بعدی شون رو عمیق کنند و کپتن امریکا که معمولا بی مزه ترین عضو مجموعه است کم کم داره دوست داشتنی می شه.
فکر کنم موفق شدم بدون لو دادن از فیلم بنویسم. خلاصه اگر از طرفداران اینجور فیلم ها هستید و دلتون یه فیلم سرگرم کننده واقعی می خواد، انتقام جویان رو از دست ندید. این آخرین فیلم ویدن در مقام کارگردان هست و فیلم بعدی رو یکی دیگه کارگردانی می کنه. به عبارت دیگه، شاید فیلم بعدی اصلا دیدنی نباشه.  ویدن جادوگره!

تنها غصه جمعی ما نبودن هیدلستن بود. ویدن تایید کرد که لوکی قرار بوده تو کابوس تور باشه اما بعد به این نتیجه رسیده که همین جوری هم کلی شخصیت هست و اینکه همه منتظر دی. وی. دی. اند الان. مخصوصا که خبر رسیده تام از توانایی شگرفتش در تقلید استفاده کرده و انتونی هاپکینز رو بازی می کنه.

پ. ن. شاگرد تازگی از پیش شاگرد سابق آیسلندی (سرزمین تور!!!) برگشته و اعلام می کنه که اینجا موزه چکش دارند!! و در جواب من که واقعا چکش یا لفافه ای حرف می زنی؟ می گه نه! چکش چکش!! یعنی اسطوره در این حد!! تور واقعا تو کشورهای اسکاندیناو  مهمه!!












Friday, 8 May 2015

Could have gone mad by Poe



Sexist!!!!!


داشتیم یکی از این تست بامزه چرندهای بازفید رو پر می کردیم که رسیدیم به این سوال
Which ginger do you choose to father your children?
تا حالا فکر کردی ما می گیم 
father a child
به معنای بچه به وجود آوردن و 
mother a child
به معنای مادری کردن؟
راست می گی ها!! اصلا معنای جمله
I wand her to mother my children.
با 
I want him to father my children. 
یکی نیست! چرا این فعل ها انقدر تبعیض می گذارند؟
 اینجا هنوز ملت با اینکه اسمت رو بعد از ازدواج نگهداری مشکل دارن. یا هنوز بعضی شغل ها با حرف تعریف مذکر میان حتی اگر فرد مورد نظر، زن باشه. فکر نمی کنم جایی بخونیم
Which ginger do you choose to mother your children?



Thursday, 7 May 2015

Heart of Darkness



We live as we dream--alone...

     
                         Joseph Conrad



Apocalypse Now Redux






Director        
Francis Ford Cappola

Starring
Martin Sheen
Marlon Brando


196 min. USA. 2000. 


خستگی و خواب و کار و آیا اینک آخرالزمان ببینم بهتر است یا اینک آخر الزمان ندیده به خواب  بروم. در نهایت روی نردی ام غلبه کرد و کنجکاوی اینکه تدوین جدید چه کرده برای دیدن نسخه ۴ ساعته  فیلم به سینما کشوندم و وایییییییی! 


اولا که مثل همیشه فیلم رو  پرده یه چیز دیگه است. دوم وایییییییی!! فرانسوی ها حق داشتن که وقتی این نسخه رو دیدن گفتن این یک فیلم جدیده و اگر تو سال ۷۹ یکبار نخل طلا رو نبرده بود، یه بار دیگه بهش می دادنش!! یعنی مبهوت کننده است. فیلمی که ۳۵ سال از ساختش گذشته و انقدر تازه. انقدر دیدنی و هنوز به شدت سوال بر انگیز! فقط قیافه هریسن فورد و لارنس فیشبرن رو انگار هجده نوزده سالش بوده باعث میشه آدم درک کنه که فیلم چقدر قدیمیه!!

یک قسمت کامل  از کلونی فرانسوی اضافه شده. دو سه تا شات از براندو اضافه شده. دخترهای آوازه خون اول فیلم دوباره برمی گردن و یک جاهایی که قبلا با یک جمله خلاصه می شه، اصلا نمایش داده می شه.


 خلاصه اینکه این ۴ ساعت آدم رو بر می گردونه به دل تاریکی. مدت هاست نشده 
The End
رو بشنوم و تصویر هلیکوپتر و نخل جلوی چشمم نیاد.  از اون فیلم هایی که باید هرچند سال یکبار از اول دید.


پ. ن. بعد از شکارچی گوزن و اینک آخر الزمان فقط غلاف تمام فلزی مونده!


خلاقیتت کجا رفته خب؟


تو احتمالا یکی از معدود آدم هایی هستی که از بشقاب به جای زیر قابلمه ای استفاده می کنی!! 
همون کار رو می کنه خب!!تا حالا نشده قاشق چایی خوری دم دستت نباشه، با کارد چایی هم بزنی؟ ...... (سکوت معنا دار!!) اکی!! امتحان کن یه بار!!!



تاکسی



کارگردان
جعفر پناهی

با حضور 
جعفر پناهی
نسرین ستوده
.
.
.

۸۲ دقیقه   
۲۰۱۵



اینجا دارن برای فیلم خودکشون می کنند. من هم از فیلم بدم نیومده. اما مسلما برای خارجی ها جذاب تر از ایرانی هاست. از سوی دیگر، به نظرم خارجی ها فکر کردن که فیلم مستنده.
 در صورتی که حداقل بازی تصنعی نابازیگرها نشون می ده که مجبور بودن جمله هایی رو بگن که مال خودشون نیست.  


از یه سوی اون وری، موضوع 
فیلم برای ما انقدر آشنا هست که چیز تازه ای ازش نگیریم. اما در هر حال این یک تلاش ستودنی هست برای فراتر رفتن از محرومیت ها و همین جای تقدیر داره.


دوست داشتنی ها
حضور نسرین ستوده. خودش. حرف هاش و صورت مهربونش. اسم خانوم دسته گله واقعا بهش میاد. 


پ. ن. توجه کسی که تازه آیین نامه دویست صفحه ای امتحان داده باشه همه اش می ره به تفاوت قوانین و البته زیر سبیلی رد کردن قوانین!! دوست سنگالی چند وقت پیش متوجه شده بود که بزرگترین مشکل من با آیین نامه فرانسوی اینکه که خطرناک ترین موقعیت از دید این ها، از دید من کاملا عادی هست و براش یه راه حلی دارم. آخرش نشست برام توضیح داد که چه چیزهایی تو تهرون به شدت براش وحشتناک بوده و به نظر من نمیاد. خلاصه کلی آستانه خطرشناسی من رو پایین آورد!! در همین راستا، سعه صدر و اعصاب آقای پناهی به شدت رو نرو آدم هست!! یعنی عمرا کسی تو خیابون های تهرون و با همه اتفاق هایی که تو فیلم میفته انقدر آرامش داشته باشه!!







Could not be prouder!!


یک نفر یه لینک برام فرستاده از کتاب یه همکلاسی سابق!! براش می نویسم 
Is it me or does the cover image look like female genitals?
جواب می ده نه. کتاب اروتیکه!! نقدش هم تو چی چی اروتیکا چاپ شده بود!!
Burrrrrrkkkkk!

پ. ن. همکلاسی سابق از یک خانواده مذهبی بود. تا جایی که من می دونم پدرش معلم قرآن بود!! 

Soupir!


حجم ای میل های مدرسه ای نشون میده که تعطیلات تموم شده!! چه بخوام و چه نخوام اعتراف کنم!!

پ. ن. سه هزار و پونصدمین پست!!!!   جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!




Monday, 4 May 2015

Just when you thought they could not get any more disgusting!



http://www.koat.com/news/some-beards-as-dirty-as-toilets/32675046

باعث می شه آدم یاد بعضی آدم ها بیفته، نه؟



استاد جون بین المللی!!


استاد جون فردای از کنفرانس من  داشت می رفت انگلیس برای یه کنفرانس! بعد هفته پیش از ناپل ای میل زده که من اینجا دارم  قسمت جین آستین
Reading Lolita in Tehran
رو به شاگردای دکتر کیمیتل درس می دم. نظرت رو بنویس. بعد من می گم درباره چی؟ درباره رمان؟ درباره آستین؟ درباره ایران؟ و می شینم ۲۶ فصل بخش آستین ورو می خونم!! هرچند کلی کتاب رو دوست دارم (بله! رمی ها! همشهریان! مردم کشورم! من این کتاب رو دوست دارم!‌کلی هم خندیدم باهاش!! جرمش چقدره؟ (استاد سابق در جواب خواهد گفت  خواندن ادیسه جویس سه بار پشت و رو!!)) ولی خب دو سه ساعت بیشتر برای تموم کردن این بخش وقت ندارم! خلاصه که ساعت های دو سه صبح قبل از کلاسش براش از پس زمینه تاریخی و  وضعیت دانشگاه ها و قت  ل ها  ی زن   جیره ای می نویسم و سوال خودم که آستین چرا آخرین نویسنده ای هست که خانم نفیسی بهش می پردازه رو جواب می دم. تا من باشم کتاب به کسی معرفی نکنم!!

پ. ن. ۱ استاد جون در ای میل بلند بالایی از از طرف خودش، باقی اساتید، دانشجویان پرتلاش ایتالیایی و خانواده محترم رجبی ازم تشکر کرد و از خیابون های زیبای آفتابی ایتالیا برام نوشت!! یعنی کلی الان عزت تپون شدم!

پ. ن. ۲ خداییش همه بازنویسی های غرور و تعصب یه ور ! این یک جمله اون ور!! چطور می شه نخندید و کتاب رو دوست نداشت؟

It is a truth universally acknowledged that a Muslim man, regardless of his fortune, must be in want of a nine-year-old virgin wife.

هی آقای دارسی!!! 


الان همه مشکلاتم حل شد...


می گه پایان نامه؟
می گم سوال خطرناکیه از یک دانشجوی دکترا!! استادم یه جلسه اورژانس برنامه ریزی برای اتمام تشکیل داده!!
می گه مستاصلش کردی؟
می گم فهمید قاطی کردم و دارم به ترک فکر می کنم.
می گه ول کن برگرد!!

یعنی من چطور یادم رفته بود  شما رو!!! تا حالا شده بدتر از خودم، راه حل این مدلی ارائه ندی؟ ترافیکه!! ماشین رو ول کن بیا!! سرم درد می کنه!! سیانور می خوای؟ بپرم یه نه؟ فقط شونصد و هشتاد و دو طبقه با زمین فاصله داری. من می گم به جاذبه اعتماد کن و بپر!! 

دوست جان در این راستا فرمود  می خوای شما دو تا با هم در ارتباط نباشین؟ تو نبودی که پیشنهاد دادی کتاب های خطی اش جا می گرفت رو برا چهارشنبه سوری آتیش بزنیم؟


آی تونز هوشمند!!!


این روزا همین جور داکتر هوریبل گوش می دم. بعد فکر کن وقتی فلیشا می گه
Lofty artness! I certainly wasn't thinking how cute Nathan is!!
و نیت جواب می ده
Are you sure?

قطع شد به 
Vous êtes à Verone
رومئو و ژولیت!!   بعد به من می گن تو چرا همه اش وقتی آهنگ گوش می دی، می خندی؟




Sunday, 3 May 2015

Standardized mischief!






From: https://www.andertoons.com/cartoon-blog/2012/05/teacher-cartoons-for-teacher-appreciation-week.html


The Nostalgia Machine


می شه تو این سایت تمام موسیقی های پرطرفدار گذشته رو شنید. کافیه یک سال رو وارد کنید

http://thenostalgiamachine.com


شلوار پوشاندن به هالک


یکی از سوالات وارده در هنگام تماشای هالک اینه که چرا همیشه بلوزاش پاره می شن ولی شلواراش کش میان؟ چرا همه رو استرچ نمی خره خب؟ یکی جواب می ده شلوارهای مارک رافالو رو دیدی؟ این آدم تو زندگی اش استرچ نپوشیده!!! اصولا تو قسمت سی. جی. آی. یه بخش بازسازی شلوار هالک به منظور حفظ درجه پی. جی. فیلم دارند!  فکر کن!! شغل: شلوار هالک ساز!!!

پ. ن. عنوان دزدی است از شلوار پوشاندن به فیلیپ لورل هاردی


مگر اینکه از رو بخونی .....


....می گه یه آقاهه تو 
Il s'appelle comment? La chose d'Imam?
در حالیکه به شدت هم خنده ام گرفته می گم مرقد؟
می گه آره همون جا!!! یه آقاهه داشت زیارت می خوند!! همه اش غلط بود!! 
می گم تلفظش؟ می گه اون که جای خود داره!! شماها شاهکارین در به فنا دادن عربی!! (دوست جان!! یواش تر می گه!! ولی منظورش همینه!!) همه ضمه ها و کسره ها و فتحه ها رو جا به جا گفت!! اصلا همه معنی دعاهه عوض شد!! تازه وارد قصه موسی و شبان رو براش توضیح می ده و می رسیم به
هیچ آدابی و ترتیبی مجوی   هرچه می خواهد دل تنگت بگوی
می گه آخه کتاب دستش بود!! داشت از رو می خوند!!


پ. ن. به شهادت دوستان عرب و عربی دان، ترمینالوژی ام امی!! اعم از مر قد، قدس   سر  ه شر  یف و اینا هیچ مبنای دستوری عربی ندارند و به شدت یه نفر- دراوردی اند!! برا همین اینا هی یادشون می ره! 



Saturday, 2 May 2015

از به یاد آوردن معذوریم!!!‌ حتی شما دوست عزیز!!


با همه ادعاها و فرمایشات مربوط به حافظه، وقتی سرنخ مربوط اون کتابه که اون روز که قهوه می خوردیم درباره اش حرف زدیم!! همون که گفتی توش خیلی کلمه داره هست از یادآوری معذوریم!!   سیستم نت برداری خود رو آپ گرید فرموده و دوباره آدرس را وارد نمایید!!!

پ. ن. نه که من جز کتاب درباره چیز دیگه ای هم حرف می زنم!! همون!!!



قعر قهقرا!!


خداییش هر دفه فکر می کنم این دیگه آخرشه و باز یه ماجرای تراژیکمیک دیگه پیش میاد و .... یعنی همه چی یه طرف !!! اینکه اپی لا سیون کامل بدن خانم ها، طبق برنامه تهاجم فرهنگیه، اون ور!!! یعنی بعضی ها رو گلوله تو کله شون خالی کنی، بعد از سه ساعت میاد بیرون، میگه ببخشید من مغز پیدا نکردم!!!!! محض اطلاع آقایان، غربی ها به شدت طرفدار طبیعی هستند!!! تا حد بسیار حال به هم زنی حتی!! به قول یه بابایی، آشنایی اینا با غرب از طریق فیلم های پو  رن هست!! حالا چرا انسان هایی چنین پرهیزگار!!!!!  چنین فیلم هایی می بینن هی، الله العلم!!!


Monstrous Books!


همکار جان تکست زده که من صد صفحه بیشتر نخوندم و 
Im freaking out already!
براش نوشتم من که بهت گفته بودم این کتاب روانگردانه!!! اگر می ترسی بگذارش تو یخچال!! حیف همکار جان فرندزهالیک نیست!!

پ. ن. کتاب مورد بحث 
House of Leaves
معروف بودند!!!



You didn't!


نه!!!!!! 
چرا!!! می خواستیم ببینیم دعوت بوده یا نه و چی پوشیده اگر دعوت بوده!!!
من حتی دنبال عکس ها هم نگشتم با اون تمایل سوپر سنتی کامبربچ، فکر کردم لابد مراسم به شدت انگلیسی و خانوادگی خواهد بود!
بود! عکس ها هم پاپاراتزی ای و از دورند!!!
نشستین زوم کردین تا هیدلستن رو پیدا کنین؟
لبخند می زنه
نشستین زوم کردین تا هیدلستن رو پیدا کنین!!! حالا چی پوشیده بود؟
یه کت شلوار بدترکیب چارخونه!! از اون خیلی انگلیسی ها!! اصلا همه چیز خیلی انگلیسی بود!!
این بشر نامزدی اش رو با از این اعلان های قرن هجدهمی تو روزنامه اعلام کرد! چه انتظاری داشتی؟ نکنه فکر می کردی کامبربچ با لباس شرلاک و هیدلستن با کلاهخود لوکی میاد؟
نه! ولی حداقل می تونست با سر و وضع دریای عمیق آبی بیاد!!
فکر کن!!! Unrelated!
نه!! نیمه شب در پاریس!
اسب جنگی!!!
Only Lovers Left Alive!
Birthday suit up!
وای نیل پتریک هریس رو دیدی تو.......

این گفتگوها من رو به خودم امیدوارم می کنه که هنوز مشابه یا بدتر از من هم پیدا می شه!!!