Sunday, 25 November 2012

You are my Everest!

 

تو اورست منی، جاناتان! بالاخره به راهت خواهم آورد! نفوذ در بچه های ناآرام آسیب دیده، در تخصص من است!! نمی گذارم ماجرای ساناز تکرار شود!! نمی گذارم خودت و دیگران را متقاعد کنی که نمی توانی و برای خودت دل بسوزانی! حق نداری، پسر!! زندگی هیچوقت منتظر تو نمی ماند! با بی رحمی لهت می کند و رد می شود! تکه هایت را بند بزن، جاناتان! با دردهایت کنار بیا و برای رشد کردن به کارشان بگیر!! اگر می دانستم که در توانت نیست، رهایت می کردم!! باهوش تر از آنی که بتوانم!! آرامت نمی گذارم حتی اگر مدت ها طول بکشد!! بگذار کنارت باشم تا این مرحله را بگذرانی!! آسان نیست، می دانم! آنجا بوده ام؛ تنها و خودباخته و به هم ریخته! شاید باید چنین چیزی را تجربه می کردم که روزی در برابر آدم هایی در موقعیت یکسان، بدانم چه باید بکنم؛ چه می توانم بکنم!! قدم اول پذیرفتن است، پسر جان!! قدم اول را باید تنهایی برداری! از قدم دوم کنارت هستم!

پ. ن. عنوان از فرندز و جویی و بوقلمون!




No comments:

Post a Comment