من آخرای داستان
رسیدم!! اما
انگار ماجرا این بوده که مامان اما بهش
گیر میده که برو معلمتو ببوس، باهاش
خداحافظی کن!!! منم
تو راهرو داشتم با یه دست مقک رو از سوراخ
بخاری درمیاوردم و با اون دست الکسی رو
می کردم تو اتاق درس خوندن!!
خلاصه اما یا حوصله
نداشته، یا گیج شده یا فکر کرده حالا معلم
با معلم چه فرقی می کنه، همه شون سر و ته
یک کرباسن و رفته پولین رو ماچ کرده!!!
از یه ور قیافه
پولین محشر بود که یه دفه یه بچه ای ناشناس
نیم متر پریده هوا ماچش کرده (پولین
کم کم ۱۸۰ هست! اما
به زور ۸۰ سانته!! یعنی
بچه چه تلاشی کرده معلوم نیست!!)
از اون ور، ماچ
مورد نظر مورد قبول مادر مورد نظر نبوده
و گفته صبر می کنیم با معلم خودت خداحافظی
کنی، از اون ور قیافه منو تصور کنین که اوگو رو دارم از گیوم جدا می کنم و یه دفه
یه اما مثل کوآلا بهم آویزون می شه!!
پولین تا وقتی از
ترم پیاده شدیم می گفت آخه من چیکاره بیدم
این وسط؟
No comments:
Post a Comment