Saturday, 3 November 2012

یک خانواده محترم

  

کارگردان: مسعود بخشی
بازیگران
بابک حمیدیان
مهرداد صدیقیان
آهو خردمند
بهناز جعفری
مهران احمدی
۹۰ دقیقه، ایران و فرانسه، ۲۰۱۲



از همین اول بگم که این فیلم از بیشتر فیلم های ایرانی ای که من اینجا دیدم بهتره. بنابراین نوشته ای که شاید شکل غر زدن به خودش بگیره، به معنای این نیست که من فیلم رو دوست نداشتم. بلکه چیزاییه که یه فیلم محشر رو تبدیل کرده به یه فیلم قابل قبول و مثل بیشتر فیلم های ایرانی، مشکل فیلمنامه است! از اون ور، اینجا و با بیننده خارجی و زیرنویس فرانسه فیلم رو دیدن، باعث می شه که ذهن آدم از دید بیننده خارجی هم فیلم رو می بینه! و این باعث می شه که سختگیرانه تر فیلم رو ببینه!


اول می رم سراغ چیزهایی که دوست داشتم:
یک خانواده محترم فیلم پرحرفی نیست. سعی می کنه به جای اینکه قصه رو با کلام تعریف کنه، اجازه بده که اتفاق بیفته و این برای فیلم های ایرانی که از لحاظ وراجی بعد از فیلم های هندی قرار می گیرند، امتیاز بزرگیه. کارگردانی قابل قبوله! به جز نمای نقطه نظر اول فیلم که دوربین روی دست بودن به نظر من نباید دیده می شد (اصولا چشم های ما با لرزش تصاویر رو نمی بینن! بنابراین دلیلی نداره که برای نمای نقطه نظر از دوربین روی دست لرزان! استفاده بشه!) بقیه فیلم کارگردانی معقولی داره. بازی ها خوب اند. اشاره های سیاسی در حدی نیست که شعاری بشه و آدم بخواد سرش رو به نزدیک ترین ستون سیمانی، نزدیک تر کنه! هرکسی یک روز ایران زندگی کرده باشه می دونه که این حد از سیاست که فیلم نشون می ده جز زندگی روزمره است. همه جا صدای نوحه میاد و دیوارها پر از عکس شهید و شعار و اینا هست!  استفاده از سخنرانی های ام ام برای فضاسازی جنگی حرف نداره!و می ریم سر مشکل اصلی که همون قصه فیلم و پس زمینه و انگیزه های شخصیت هاست.

زمان با توجه به نمای آخر فیلم، خرداد معروف ۳ سال پیش هست. یک استاد جامعه شناسی بعد از ۲۲ سال ظاهرا به دعوت دانشگاه شیراز از اروپا به ایران برگشته که یک ترم در دانشگاه درس بده و برگرده که باز ظاهرا به دلیل مشکلات نظام وظیفه، پاسپورتش رو پس نمی دن.
داستان همراه آرش صافی دنبال می شه و ما می فهمیم که ایشون پسر یه حاج آقایی هستن که زمان جنگ، با احتکار جنس های کوپنی پولدار شده و الان در حال مرگه و مثل همه حاج آقاها می خواد قبل از افتادن از لب بوم گناهانش رو با بخشیدن ثروتش به پسرش جبران کنه. از اون ور، مادر آرش، به شدت با این دزدی حاج آقا مساله داشته و به همین خاطر باهاش درگیر شده و شهادت پسر پونزده ساله اش، امیر، رو نتیچه گناه های حاج آقا می دونه! از اون ور تر، حاج آقا یه زن دیگه هم داشته که بعد از شهادت امیر رو کرده و از اون هم یه پسر داره به اسم جعفر که نمونه خود حاج آقاست و با حاتم بخشی پدرش به آرش مساله داره! حامد پسر جعفر هم این وسط هست. خیلی هم مهمه که دیگه برید فیلم رو ببینید. پیچیده بود؟ 
 
اول، پدر آرش یه حاج آقای تیپیک زیرشلواری پوشه و مامانش یه خانم معلم استخووندار روشنفکر! من تا ته فیلم منتظر بودم یه جا اشاره بشه که این خانم برای چی زن چنین آدمی شده؟ زنی که وقتی برنج های احتکار شده رو می بینه تا درگیری فیزیکی با حاج آقا پیش می ره، که انقدر قدرت داره که پسرش رو شبانه و بدون خبر از حاج آقا روونه یه شهر دیگه کنه و همون روز اول تصمیم می گیره که پسراش رو به سرعت از ایران خارج کنه، که وقتی پسره شهید می شه سر خاکش اون طوری خودش رو کنترل می کنه و بعد به رسما به حاج آقا می گه قاتل و دیگه باهاش زندگی نمی کنه، این زن واقعا به چه دلیلی باید زن یه یه حاج آقای تیپیک شده باشه؟ 
قدرتی خدا، حاج آقاهه برد پیت هم نیست که بگیم خانومه دل و دین از کف داده! از اون ور، چنین زنی امکان نداره بالاخره اون برگه رو امضا کنه!!! هرچند نویسنده انقدر باهوش بوده که اون جمله رو تو دهنش بذاره که یک قرون از این پول رو تو خونه من نمیاری! اما معلومه که این زن ها رو نمی شناسه. این شخصیت به خاطر همین ابهام ها حیف شده!

آرش آدمیه که تا پونزده سالگی ایران بوده و بعد خارج شده. با زمان بندی فیلم دوره جنگ همچنان ایران بوده و جامعه شناس هم هست. واقعا آدمی که هم فرهنگ ایرانی رو می شناسه و هم فرهنگ اروپایی رو و هم تو اروپا جامعه شناسی خونده، نمی تونه آدم های دور و برش رو بشناسه؟ آرش پشت سر هم رو دست می خوره، از جامعه، از دانشگاه، از برادری که دستشون درد نکنه یه نکته مثبت در تمام وجود این شخصیت نیست و باز آرش بهش اعتماد می کنه! بعد این آدم واقعا به چه امیدی پاسپورتش رو تو دست اون آدم جا می ذاره و راه می افته؟ مخصوصا الان که از اون دوران گذشته و ما می دونیم که اون راهپیمایی ها تغییری ایجاد نکرد! آرش با شرکت در راهپیمایی سکوت می خواد چی رو ثابت کنه؟ اصلا در برابر این آدم ها با سکوت چه کاری میشه از پیش برد؟

از اون گذشته تر، پسری که تو ۷-۸ سالگی دزدی و خیانت پدرش رو دیده، شاهد شهادت برادرش و داغون شدن مادرش بوده، فهمیده که پدرش زن دوم داره و یه برادر ناتنی عوضی هم نصیبش شده، برادره دختری که آرش دوست داشته رو تور زده و مادره دست تنها فرستادتش خارج و طرف ۲۲ سال برنگشته می تونه پدره رو ببخشه؟ به همین راحتی؟ اگر پدره رو ببخشه پولی که پدره می ده و مشخصا پول خون آدم هاست رو قبول می کنه؟ آدمی که تو اروپا کار می کنه و نیازی به اون پول نداره؟ حتی اگر بگیم که پول رو برای راه اندازی بنیاد برادرش می خواد، واقعا می خواد با پولی که به قول مادرش پول خون امیر هست براش بنیاد بزنه؟ به نظر من احساسات انسان خیلی پیچیده تر از اینه که به این راحتی از این همه مساله متفاوت چشم پوشی کنه! باز هم نویسنده محترم قدرت دلخوری و دلزدگی رو دست کم گرفته! 


حامد که دیگه اوجشه!! من باور می کنم که یه پسرک تو چنین وحشیگری های دست داشته باشه، پول های کلون جا به جا کنه یا مقام های گنده گنده داشته باشه، چیزی که باورم نمیشه اینه که این پسرک پدر هفت خطش رو تو مشتش داشته باشه! بعد هم که واقعا این همه بدی از کجا میاد؟ چرا جنایت انقدر برای این آدم راحت شده؟ خب چهار صحنه از بچگی اش می گنجوندین حداقل!! دکستر هم اگر قاتل سریال شده به خاطر این بود که یه قاتل سریالی مادرش رو جلوی چشم ها تیکه تیکه می کنه! آخه آدما شیطان زاده نمی شن که!! همه غر ها به کنار!‌ مهرداد صدیقیان سعی اش رو در تداوم نقش کرده. این شخصیت تا دقیقه ۷۰ جز آدم خوب هاست و من نتونستم بهش اعتماد کنم (که این از بازی دوگانه صدیقیان هست!)‌برای همین هم سختم بود که شخصیت اصلی به این راحتی بهش اعتماد کرد!

اصولا حاج آقاها وقتی زنشون هیستریک شده و ازشون نفرت پیدا کرده تا زنه بیمارستان بستری می شه نمی رن زن دومی که یه پسر دوازده ساله داره رو ببرن خونه زن اولی که زن اولی که برگشت متنفرتر هم بشه!! زنی که پسر دوازده ساله داره، حتما خونه هم داشته! تو حجره حاج آقا زندگی نمی کرده که! بعد هم حاج آقاها تو خونواده های پر زاد و ولد متولد می شن! اگه قضیه تنهایی آرش بود که حاج آقا حتما مادری، خواهری، زن داداشی، خاله ای چیزی تو بساطش پیدا می شد! اگر هم یه حاج اقای خارق العاده غیر واتو واتویی بوده، خب واقعا ساده تر این است که آدم این پسره رو ببره خونه زن دومش یا زن و بچه دومش رو بلند کنه ببره خونه زن اولش که بچهه تنها نباشه!

آقا، این استاد دانشگاهه از اروپا برگشته بود، ۴ دست لباس با خودش نیاورده بود! از اون بدتر یه مادر باکلاس شیک داشت که یه بار نگفت پسرم! هپلی من! یه اتو هم به پیرهن شلوارت بزن!

آقایان فیلمساز عزیز!! گوگوری مگوری هایی که سختتونه یه کم تحقیق کنین! ۸۳ درصد پزشک های ایرانی بیسواد! سهمیه ای! هرچی شما بگین! اما به خدا هیچ ابلهی به یه آدم هیستریک که بهوش هست، دچار ایست قلبی هم نشده از روی لباس شوک نمی ده!! اول مسکن می زنن! بعد طرف می خوابه! بعد از بیدار شد و همچنان حالت های هیستریک داشت که با توجه به اینکه یارو پسرش مرده، طبیعیه بهش مسکن قوی تر می زنن! اگر حالت هاش ادامه پیدا کرد، می فرستنش پیش روانپزشک! بعد روانپزشک مدت ها جلسات درمانی می گذاره و دارو می ده و شاید شاید شاید یه روز مجبور شه بره سراغ چنین درمان قرون وسطایی ای که الان همه جای دنیا منسوخه!! اونی که تو فیلم های خارجی می بینین، قلب طرف وایستاده! بعد پرستار یا دکتری که تو اتاقه نونصد نفر رو به کمک می طلبه! سینه طرف باید لخت باشه! باید روش ژل بمالن که یارو برشته نشه، برق هم ازش عبور کنه! دستگاه باید شارژ بشه! بعد به قلب یارو شوک وارد کنن!! شکنجه گر نیستن که! دکترن! اینی که شما نشون دادین بعدش باید طرف رو ببرن سوانح و سوختگی! دکتر بلیهی که بهش شوک داده رو هم از برق بکشن!

می شه یکی به من بگه پدره می خواد پول بده به پسرش، امضای مادر پسر که به نظر میاد از پدره جدا شده رو برای چی می خوان؟ از کی تا حالا زن ها تو قانون ما انقدر صاحب ارج و قرب شدن؟

از اون ور، اگر اینا مثل آب خوردن آدم می کشن، چرا وکیل رو قبل از اینکه بره سراغ آرش و آرش اصلا قضیه پول رو بفهمه نکشتن؟ بعد هم مدارک رو می خوان، چه نیازی به دزدین طرف و کتک زدنش هست؟ یکی مدارک رو ازش می دزدید خب!! تازه آرش آخرش هم اون برگه ای که ما آخر نفهمیدیم چی بود رو امضا نکرد و ولش کردن. خب چه نیازی داشتن بگیرن بزننش؟

واقعا کلاس های دانشکده شیراز با دوربین کنترل می شه؟ اگر بشه، یکی واقعا جلو مانیتور می شینه به کلاس گوش می ده؟ واقعا مقاله های استاده رو از بچه ها پس می گیرن؟ واقعا یه استاد از خارج برگشته به فکرش نمی رسه مقاله ها رو برای بچه ها ای میل کنه؟ اصلا این یه ترم تدریس تو دانشگاه شیراز چرا باید آرش رو بکشونه ایران؟ مامانش هم که معلومه راحت می تونه بره اروپا و بیاد؟ آرش چرا اصلا باید برگرده؟

زهره، هدی و حتی مادر آرش می دونن حامد چه آدمیه و چیکاره است؟ چرا هیچی به آرش نمی گن؟ اگر نمی دونن چطور اولین جایی که می رن دنبال آرش، دفتر حامده؟

و اینگونه است که تم عالی، بهترین جوون های ایرانی تو جنگ کشته شدند و عوضی ها جون سالم به در بردند و اکثریت رو در دست گرفتن. با دزدی به مال و منال رسیدن و حالا هم اونان که دارن تکثیر می شن و کشور رو داغون تر می کنن، قربانی یه مشکل همیشگی فیلمنامه های ایرانی می شه: بی توجهی به جزییات. چیزی که تو فیلم های آمریکایی حتی تجاری هاشون به شدت مورد توجه قرار می گیره. برای همین شما می تونین بدون اینکه فیلم پرحرفی کنه با استفاده از نکته هایی که براتون می گذاره، پس زمینه و خصوصیات شخصیتی آدم ها رو بسازین و انگیزه هاشون رو تحلیل کنین. با همه این ها فیلم برای من قابل احترام و به آینده فیلم هایی از این دست امیدوارم می کنه!


پ. ن. نقدهای مطبوعات فرانسوی بسیار مثبت بود. فقط یه چیزی که باعث شد من دلم رو بگیرم بخندم این بود که طفلک ها نفهمیده بودن که جعفر با همه پلیدی و اهریمنی اش حرومزاده نبود طفلک!! حاج آقا دو تا زن داشت! این مدت به من ثابت شده که هرچی هم توضیح بدی این اروپایی ها و آمریکایی ها معنی تعدد زوجات رو نمی فهمن که نمی فهمن! خیانت خیانته دیگه!! شاید برا همین من انقدر دیدگاهشون رو دوست دارم!!

 

No comments:

Post a Comment