آخی!! انگشتاتون
گره خورد؟ با تشکر از همه دوستانی که از
دیروز تا حالا fingersشون رو
crossed کردن، وضعیت سفید
اعلام می شود. لطفا انگشتان
خود را در حالت default قرار
داده و از پناهگاه های خود خارج شوید!
و.....
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!
استاد جون مقالهه رو قبول کرد!
(من هنوز یادداشت هایی رو که
برام گذاشته رو نخوندم، اما کلیتش رو بدش
نیومده بود!) و این درجه
دیگری به nerd یت من اضافه
می کنه! (هیچکی سال اول
شروع نمی کنه به نوشتن! اصولا
روی من با سنگ پای قزوین نسبت داره!)
به علاوه (من
الان علامتش رو بذارم، شما مشکلی دارین
آیا؟) گفت چرا از فلانکس
نقل قول نداری؟ تو کتابشناسیت هست.
ازش نقل کن. براش
بفرست اینو! بعد من قیافه
ام شبیه جویی بود وقتی می فهمه راس پدر
بچه ریچله یا مانیکا و چندلر با همن یا
اسم بچه چندلر و مانیکا اریکاست یا....
چی داشتم می گفتم؟ آها!!!
من جیغم دراومد که نههههههههههه!
این آقاهه استادِ مشهورِ ترسناکه!
من عمرا مقاله براش بفرستم و
حالا ببینیم کی پیروز می شه. من
یا استاد جون! + (الان
واضحه؟) این مقاله قرار
بود ده صفحه باشه. من سی
صفحه نوشتم. بعد بیست صفحه
تحویل دادم (بله! خیر
الامور اوسطها!!! ) و دیروز
استاد جون می گفت چرا اینو گسترش نمی دی
و من گربه چشایر! گفتم تا
پنجاه صفحه هم می تونم بنویسم درباره
Memento! و این طور که معلومه
من نونصد صفحه پایان نامه دکترا خواهم
نوشت! + استاد جون دنبال
یه مجنون کتابخوری می گشت که تو کتابشناسی
ها بگرده و کتاب سفارش بده برا دانشگاه و
کی بهتر از پریایی که اصولا کتابخونه خونه
دوم و اینترنت خونه مجازی اش محسوب می شه!
بقیه اش رو بعدا می نویسم!
داکتر هوریبل داره صدام می
کنه و کی می تونه داکتر هوریبل رو معطل
کنه!!!
No comments:
Post a Comment