In order to become the master, the politician poses as the servant.
Charles de Gaulle
دوست فرانسوی-آلمانی
به خاطرِ من نشسته مصاحبه اسمشو نبر رو
نگاه کرده! (یکی
نیست بگه خب به خاطر من بشین داکتر هوریبل
ببین! شرلوک
ببین! بیلی
وایلدر ببین! آخه
چرا اسمش نگاه می کنی؟) ۱)
حالش بد شده بود
در حد المپیک! ۲)
احساس عجز در برابر
حماقت! بهش
دست داده بود شدید! (این
یک واکنش جهانی در برابر اسمش هست انگار!)
۳)
بهم گفت تازه نمی
دونی چه کفش هایی پاش بود؟ (بدبختی
اینجاست که می دونم!) مطمئنم
از پای یه بی خانمان درشون آورده بود،
پوشیده بود!!!! دیگه
بهش نگفتم همین حرفا و کفشا و عامه فریبی
ها، چند سال پیش عامه رو که هیچ!
کلی روشنفکر رو هم
فریفت! هیچکس
هم فکر نکرد یه بی خانمان پابرهنه می مونه
که اون کفش ها به ایشون برسه!
کلی آدما فکر می
کردن اون کفش ها، مثل کفش های دوروتیِ
جادوگر شهر زمرد جادویی اند بی خانمان ها
رو یه شبه پادشاه می کنن!
پ. ن.
عنوان از یکی از
ترانه های جادوگر شهر زمرد هست!
همون که مانچکین
ها می خونن! بعد از این همه سال هنوز جذابه!
No comments:
Post a Comment