Tuesday, 6 December 2011

موسیقی از اتاقی دیگر



ده شب. هوای سرد. آسمان سورمه ای. یه ماه سفید و نصفه که نورش تو مرزهای آسمون سرمه ای خاکستری می شه و یه تک ستاره. همیشه این منظره منو یاد صفحه آخر کتاب قصه های من و بابام اریش ازر می اندازه. دارم می رم خونه. سایه های دراز، سایه های کوتاه. شاخه های که تو باد سرد تکون می خورن و یه دفه میخکوب می شی. تو تاریک روشن، تو سرما صدای برامز همه چیز رو می پوشونه. نگاهت به بالا می افته و بچه ها رو می بینی که دارن تمرین می کنن. ناخودآگاه می ایستی. تو سرما، تو تاریکی و چشمت به نوریه که از سالن بالا بیرون می زنه و نت هایی که جرقه می زنن. بدون اینکه بفهمی این برنامه هر شب می شه. روشنی همین دور و برهاست. میشه حسش کرد.

پ. ن. عنوان با عرض معذرت از یه فیلم @#$%^ با شرکت جود لا

No comments:

Post a Comment