- شب آخر که با بچه ها بودم کلی
جواب دادم که دخترا می تونن تو ایران رانندگی
کنن. اون عربستانه که دخترا
اجازه رانندگی ندارن. نه
لازم نیست برا رانندگی یه مرد بغل دستشون
باشه. نخیر اسم سال نو ما
چهارشنبه سوری نیست. ما
در ایران فارسی حرف می زنیم نه عربی.
(این از اون سوال های تکراری
رو نرو هست ها!!) و کلی از
غرور ملی لبریز شدم وقتی جونا گفت اسمش
رو نبر بزرگ ترین asshole روی
زمینه!
- کلی جای اهریمن دو خالی که
از عکس ها عاشق فضای هیپی وار اونجا شده
بود و اصلا وقتی قرار بود بیاد اونجا رو
پیدا کردیم. یعنی هر دفه
پین آپ های رو دیوار رو دیدم یادش کردم.
وقتی برگشتم هم اهریمن دو در
اولین فرصت با حسرت پرسید هاستله چه جوری
بود؟
- ای کسانی که همه این سال ها
از دست من حرص خوردین! راین
روی منو کم کرد. شب اول که
من نشسته بود رو تختم کار می کردم و پشت
پنجره برف می بارید!! راین
هم رو اون ور رو تختش که چسبیده به پنجره
بود داشت وبگردی می کرد. من
آستین کوتاه تنم بود. اون
یه زیرپوش سفید. هوا هم که
خب داشت برف می اومد، زیر صفر بود دیگه!
ساعت ده شب من از رو رفتم پاشدم
یه ژاکت پوشیدم. ساعت ۱ که
می خواستم بخوابم ازش پرسیدم میشه پنجره
رو ببندم و البته شوفاژها خاموش بود چون
پنجره باز بود و انرژی و این حرفا.
قابل ذکره که راین کانادایی
بود.
- این حسرت فرانسه حرف زدن برای
آمریکایی ها به شدت درسته. هیچکی
به من نگفت فارسی چه جوریه. به
جاش همین طور درخواست فرانسه حرف زدن
داشتم اونم این مدلی که you look cuter when
you speak French!! همین هفته پیش که
کریستف رو مجبور کردم بره اونی که جویی
فرانسه حرف می زنه رو به انگلیسی ببینه،
کلی گیر داد به اون صحنه که فیبی فرانسه
حرف می زنه و ریچل هی تکرار می کنه wow!
You're so sexy!!! دقیقا همون شکلی!!!
بعد هم تازه یکی از بچه ها
فوریه می رفت پاریس به من گفت جمله های
لازم رو یادش بدم! و باور
کنین عین جویی حرف می زد! یعنی
یه کلمه رو هم درست نگفت!!
- تلفظ اسمشو نبر به زبون عبری
با خ هست! یعنی اسمش با
اخ!!! شروع میشه!
- روند جذابی داشتیم که حتما
همه شبی ۳ بار بیدار شن! یعنی
من ۱۲-۱ می خوابیدم و همه
نونصد بار می اومدن و می رفتن. بعد
ساعت ۲ یه عده می اومدن بخوابن! چت
و گپ و سوت بیرون که هیچی! شب
آخر هم که شنبه بود و همه با هم ۱۲:۳۰
رفتن دیسکو و ۴-۴:۳۰
برگشتن! فکر می کنین یه
طرفه بود؟ منم از اون ور ۷ صبح پا می شدم
و برا آماده شدن و بیرون رفتن نصف خوابگاه
رو بیدار می کردم!
- بازم ای کسانی که همه این
سالا از دست من حرص خوردین! نیک
تمام سعی شو کرد که از من عکس بگیره و به
تاکید من بر اینکه من از عکس بدم میاد گوش
نکرد. منم همه تکنیک های
اعصاب خورد کنی عکاس که تو این سالها رو
همه، از بستنی چکه کن تا شاگردام به کار
بردم رو روش پیاده کردم!!! نیم
ساعت تمام عکس هاش رو در لحظه آخر خراب
کردم! این مدلی که oops!!
طفلک هم حرص می خورد، هم نمی
تونست نخنده! آخر که دیگه
اشکش داشت در میومد، جونا مجبورم کرد
وایسم عکس بگیرم! بعد هم
نیک کلی غر زد که می تونستی یه لبخند
بزنی!!! یعنی فک کن به زور
ازت عکس بگیرن بعد بگن چرا لبخند نزدی؟
- این موضوع مقاله من به شدت
برا پسرا جالب بود! واکنش
اونا هم برا من جالب بود! به
اتفاق آرا می گفتن آدم نمی تونه بیشتر از
یه زن بگیره! انقدر قیافه
شون گیج و بامزه بود که نگو!!!
-این آمریکایی های بستنی چکه
کن با دهن باز از من پرسیدن واقعا؟ شما
برا سفر باید ویزا بگیرین؟
- واکنش این پسر مکزیکیه وقتی
دختر اسراییلیه از من پرسید چند سالته و
سن خودشو گفت رسما جذاب بود. برگشته
می گه شما خاورمیانه ای ها چه می کنین
همیشه انقدر جوون به نظر میاین. بعد
معلوم شد اونو ۲۵ سال تخمین زده، منو ۲۲
سال!!!!!! این حداقل توجیه
می کنه همه ۲۰-۲۲ ساله هایی
که به من گیر دادن رو!
- برندن که از اتاق رفت بیرون
جونای آلمانی یواشکی گفت پسر خوبیه ها!
اما a typical American!! از
من سراغ هیتلر رو گرفت! من
که گفتم شوخی می کرده حتما! برندن
رو صدا زد تو و به جان خودم اطلاعاتش از
وضعیت دنیا در حد freezing بود!!
- استیون که شب دوم تو تخت زیر
من مستقر شد، کلی سبب تفریح بود!! یعنی
من از تخت پایین می اومدم صبح ها، سعی می
کردم در حالیکه برا رسیدن به گنجه ام از
رو موانع کیف ها، چمدون ها، لباس ها،
خوراکی ها، کفش ها و گاهی ملافه های استیون
می پرم کسی رو بیدار نکنم!
- داشتم برا نیک توضیح می دادم
که فرانسوی ها اگه با کسی دوست باشن،
روبوسی می کنم و دست نمی دن و من هنوز عادت
نکردم! اونم داشت می گفت
که آره ایتالیایی ها (حالا
خودش ایتالیایی آمریکایی بودا!!!) هم
هی میان تو صورت آدم! و
اصلا فاصله رو رعایت نمی کنن و نیم ساعت
بعد سر یه توضیحاتی خودش انقدر جلو اومده
بود که من برگشتم گفتم Distance! Nick!
Distance! و خودش هم خنده اش گرفت.
اما بازم شب که دخترا نونصد
بار صداش کردن برای اینکه برن بیرون (این
یکی مومشکی بود کلی طرفدار داشت تو هاستل!)
برا خداحافظی بغلم کرد و به a
simple handshake is would suffice! من هیچ
توجهی نکرد و حرصم رو درآورد!!!
- سه روز سفر، دو روز کنفرانس،
یه شب با بچه های هاستل و امروز نه تا ای
میل از دوستای جدید!!!
و اینکه حوصله ام سر رفت.
اگه چیز جالبی یادم اومد یه و
حاشیه ها همیشه جذاب تر از متن ۳ می نویسم!
No comments:
Post a Comment