در دو روزی که من مجبور بودم با عینک ماتریکسی برم سر کلاس و فضولان و کنجکاوان پاسخ شنیدن که
I have taken the red pill!
یکی تو دفتر پرسید چی شده و من بالاخره توضیح قابل قبول دادم. ابیگیل که اون وسط پرید هوا که واقعا؟
I though it's your new look!
و از اونجایی که من سراپا هم سیاهپوش بودم، گفتم تو واقعا فکر می کنی من تین ایجرم. نه؟ ومپ و گات و به زودی لابد پانک! خیلی جدی گفت نه من انقدر بهش فکر نکردم.
Just thought you were experimenting with your appearance and well! That's OK!
این همکار جان نابغه که من از وقتی دیدمش، گذاشتمش روی پایه در حد پرستش و اینا! همین چند وقت پیش که حرف یه کتابه بود، به من گفت فکر نمی کنم مناسب سن تو باشه! هنوز برا این کتاب خیلی جوونی! و همین چند وقت پیش چند تا کتاب علمی تخیلی جدید بهم داد که رو جلدشون نوشته برای نوجوانان!! هرچند انصافا همه شون محشر بودن!! از اون مدل ها که من تا کتاب تموم نشد، از جام تکون نخوردم!!
No comments:
Post a Comment