فیلیپ تو یه بحث نابرابر، اوا رو شکست می ده و راهش می کشه و می ره. نابرابر چون اوا هفده سالشه و فیلیپ دوازده سالشه و البته از اون سوپر نرد های به شدت بامزه است و کسی حریفش نمی شه! اوا که هم جا خورده و هم احتمالا بهش برخورده که مغلوب منطق یه وجب بچه شده، دنبالش راه می افته که
Wait! Where are you going? I'm still talking! Hey man!
کلمه آخر رو با تردید می گه. جوری که نمی دونه بچه پررویی که ۵ دقیقه پیش حالش رو گرفته رو تو کدوم دسته طبقه بندی کنه الان! می گم مرد کجا بود؟ این یه پروتوتایپه!! هنوز باید کلی روش کار کرد تا این نمونه به تکامل برسه! فیلیپ کلی همه خوشش میاد و تمام بعد از ظهر با ایده پروتوتایپ بودن کودکان، بازی می کنه و یه باز می شنوم که به اوا می گه تو یه مدل قدیمی هستی و تازه نیمه کاره ولت کردن. بگذریم. یکی دو هفته بعد، مچش رو سر کلاس می گیرم که داره کتاب فرانسه می خونه. البته اجازه داره که کتاب بخونه ولی باید انگلیسی باشه. انقدر هم ضایع کتاب رو رو کیندلش عوض می کنه که من و لیا و انزو نیم ساعت می خندیم. به هر حال آتو دست می ده که هر پیشنهادی می ده بگم نه! قابل اعتماد نیستی و نمی شه! کلاس هم شلوغ می شه و جیغ من رو در میارن که بچه های بدی هستین و.... زنگ می خوره و دارم وسایلم رو جمع می کنم که می بینم جلوی میزم وایستاده و از اونجایی که احتمالا خبر داره صورت کک مکی و س زدن هاش رو بزرگترها تاثیر به سزایی داره، با قیافه ای معصوم می گه
I may be a little naughty! But I'm a GOOD prototype!!!!!
No comments:
Post a Comment