Monday, 26 January 2015

It's dark in here!!!!


استاد جون منو تو راهرو می بینه و می پرسه خوبی؟ می گم
I'm back in Danielwski's world! It's dark!!

And boy is it dark in here!!!!

فقط یک دی!!!


مرسی دوست صورتی کمرنگ!!! به دوستی نیاز داشتم که بدونه 
When you put a 'd' at the end of fine, you are not fine!!!!!!


پ. ن. دوست بنفش جیغ خودش
find
و بستری هست!!


Sunday, 25 January 2015

Wireless?


From: http://www.3dcolorboard.com/funny_cartoons.html



مینا ۱۹۱


تی هی هی هی!!
صدا کمی تا قسمتی خفه است. مینا رو گنجه نیست. پشت پنجره نیست و 
تی هی هی!!
صدای خنده اش از اون طرف ها میاد!!
مینا!!
تی هی هی هی!!
و

.
.
.
در گنجه رو باز می کنیم و با مینایی مواجه می شیم که سرش رو از زیر یه بلوز در میاره و می گه
شلام!!! شلام!!


Nooooooooooooooooooo!!! No Really!!!!!! Noooooooooooo!!!!!


یکی از بزرگترین اشتباه های من اینه که تو چند تا شبکه اجتماعی هستم اما نه ازم اطلاعات هست و نه فعالم! (در کمال راستگویی اعتراف می کنم که چون می شه مقاله مجانی گرفت، هستم اصلا!! وگرنه بستنی چکه کن، دوست سبز و تعداد بیشماری از بقیه دوستان من می تونن شهادت بدن که در طی اعصار چه اعصابی ازشون خرد شد که منو راضی کنن از ارکات و سیصد و شصت تا فیس بوک عضو بشم و من به روی مبارک خودم نیاوردم!) بعد وقتی شما آدم های جدید رو ببینین مخصوصا آکادمیک ها، اولین کاری که می کنن ، می رن دنبال مقاله ها تون رو مثلا آکادمیا!!! تو کنفرانس آخر سوییس، این‌ اقای پروفسور انگلیسی یه مقاله درباره هملت و شالوده شکنی ارائه داد که خب بدون فروتنی صدا و سیمایی، راست کار من هست! بعد  وقتی همه رفتن برای قهوه و اینا، این پروفسور طفلک غریب افتاد و تازه وارد که پشت ستاره حلبی اش قلبی از طلا داره به من گیر داد که بیا بریم باهاش حرف بزنیم، گناه داره!! جواب معمول من به این جمله این هست که کسی که گناه داره، می ره جهنم!! اما این تازه وارد اصولا به صراطی مستقیم نشد و ما رفتیم برای سرگرم نمودن استاد غریب!! بعد از اونجایی که من وقتی با استاد سرگرم می کنیم! بر من واجب قربتا الی الله!! وارد قضیه شده باشم که حالت نرمالم که سنجاق سر شاهزاده کسالت هست دست بر می دارم و واقعا با طرف حرف می زنم، انسان سرگرم شده!!! فکر می کنه من نابغه ای چیزی ام که دارم در مدت زمانی بس کوتاه، این همه 
wisdom
impart
می کنم!! (کجایید فرندز بازان عزیز؟ ) خلاصه که الان  برای یک پیغام اومد که دیوید فلان، استاد دانشگاه فلان جاهک انگلستان فعالیت های شما را دنبال می کند و دارم دنبال دیوار عزیزم می گردم که سرم رو بهش بکوبم!!! این چطور اسم فرانسه ناامید کنِ انگلیسی داغون کن من رو یادش مونده، بماند!!!






Imitation Game


Director
Morten Tyldum 

Starring
Benedict Cumberbatch
Keira Knightly

114 min. 2014


خدای من!!!  بندیکت کامبربچ با استعداده! خیلی با استعداده! اما این یک اوج جدیده!!‌با اینکه تقریبا مطمئنم که اسکار نمی گیره و مایکل کیتن و بعد ادی رد مین شانس بیشتری داره چون
let's face it!
آکادمی بازی های زیرپوستی رو همیشه کمی تا قسمتی ندیده می گیره به نفع بازی هایی که نمود بیرونی بیشتری دارند! اما کامبربچ بسیار بسیار خوبه!! و اصلا شبیه نابغه های غریبی که تا حالا بازی کرده  (و خداییش تعداد غریبی نابغه غریب رو بازی کرده!! از شرلاک و ویکتور فرنکستین تا  جولین اسانژ) هم نیست!!


 فیلمنامه هم  بسیار بسیار خوبه!! هم پر از شوخی هست! هم پر از اطلاعات تاریخی و هم بدون آه و ناله و قهرمان سازی قصه آدم هایی رو روایت می کنه که یک جنگ رو بردند و پنجاه سال درباره اش حتی حرف هم نزدند!!

قصه تورینگ قصه غریبیه!! از اون روزی که داشتم مقاله اش رو می خوندم و معرفی اول مقاله کنجکاوم کرد و  رفتم سراغ زندگی نامه اش، هروقت حرفش شده به شدت جلوی حرص ام و اشک های عصبی بعدی اش رو گرفتم!! تو سینما هم وقتی  رسید به
chemical castration
و بعد اون جمله آخر فیلم که ملکه منت نهادند و سال ۲۰۱۳،   شصت سال پس از مرگ تورینگ، به ۵ سال کمپین پیگیرطرفدارانش پاسخ دادند و عفو ملوکانه رو  شامل حال تورینگ نمودند مثل همیشه تا حد انفجار حرصی ام کرد!!!   این آدم جنگ  رو برای انگلیس برد و ماشین تورینگ پیش زمینه کامپیوترهای امروزی شد و بعد به جرم همجنسگرایی زندانی شد، به تزریق استروژن محکوم شد و از شدت استیصال خودکشی کرد و بعد تازه با کمپین و التماس بخشیدنش!!! تنها کسی که تو این سناریو باید کسی رو ببخشه، تورینگ هست!! کی حکومت ها و آدم ها می خواند بفهمند که نه رنگ پوست، نه محل تولد و نه گرایش جنسی آدم ها به شما حق کشتن شون رو نمی ده!! حتی حق قضاوتشون رو هم نمی ده!
anyway
فیلم دیدنی هست و تمرکزش رو روی معرفی تورینگ و  الترا گذاشته!! تنها چیزی که من دوست داشتم تو فیلم ببینم و نبود، اون سیب مشهور بود!! البته اول های فیلم، تورینگ یه جایی به همکارهاش سیب می ده و آخر فیلم هم روی پرده می نویسند که ما امروز اپل رو از تورینگ داریم ولی به خودکشی تورینگ و سیب آغشته به سیانور و دلیل اینکه جابز سیب رو برای کمپانی اش انتخاب کرد، چیزی نمی گند!!به هر حال فیلم انقدر خوب هست که این یک مساله به چشم نیاد!!

پ. ن. هیچ وقت فکر نمی کردم از کمبود سیب در یک فیلم بنالم!! انقدر فیلم روشنفکری ایرانی ها سیب بارونمون کرده بودند و هی سیب معنای خاص داشت که با سیب مشکل شخصی پیدا کرده بودم!!

Loved it:

Christopher: Sometimes it is the people who no one imagines anything of who do the things that no one can imagine.
`


Final quote: His machine was never perfected, though it generated a whole field of research into what became known as "Turing Machines". Today we call them "computers".



Joan Clarke: Do you know, this morning I was on a train that went through a city that wouldn't exist if it wasn't for you. I bought a ticket from a man who would likely be dead if it wasn't for you. I read up, on my work, a whole field of scientific inquiry that only exists because of you. Now, if you wish you could have been normal... I can promise you I do not. The world is an infinitely better place precisely because you weren't.






زومورررودد!


زمود!
نه!!
زومود؟
نه!  ر   داره!
زوم رد!
نه! وسط دو تا یو ها ر داره!!!
دوباره بگو!!
زومورود!! این بابا مامان من داشتند فیلم هزار و  و یک شب نگاه می کردند، این اسم یکی از دخترها بوده!!
زمرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و بدینسان من و بچه و کمی بعد پدر و مادر بچه می فهمیم که اسم میانی اش پارسی هست!! تلفظ سوئدی- پرتغالی اون باعث شد که من  این همه مدت باهاش شوخی کنم بدون اینکه بفهمم اسم این زمرد هست!! به همین سبزی! به همین درخشندگی!!!



Tuesday, 20 January 2015

I'll take that as a complement!


یه کسی!!! کتاب لاتین منو می بینه و می گه چرا یه زبون زنده یاد نمی گیری که بتونی با یه ملتی حرف بزنی؟ آها یادم نبود تو از آدم ها نفرت داری!!!


پ. ن. ۱ لاتین یک زبون مرده نیست. اما زبون مرده هاست. شاید به خاطر اینکه تو قرن ۱۶ و ۱۷ ملت اعتقاد داشتن باید ارواح رو به لاتین مورد خطاب قرار داد وگرنه جواب نمی دن! فقط هم تعداد کمی از مردم که می تونستن مدرسه یا دانشگاه برن، لاتین بلد بودن! یعنی فکر کن برای حرف زدن با جناب روح باید مدرک دانشگاهی رو می کردی!!! ایناهاش! ایناهاش!!

پ. ن. ۲ و چقدر این جمله دوباره منو یاد آسیه می اندازه وقتی هیچکس نتونست بگه که دوست دوران کودکی اش کی بوده و داود گفت هرچی باشه آدم نیست. باید شی یا گیاه باشه و آسیه با تعجب گفت چطور حدس زدی و جواب شنید درکش ساده است. شما از آدم ها نفرت دارید!!



معلم های به اصلاح بامزه!!!


الایجا نونصد بار مشقش یادش رفته و اینک ادامه ماجرا....

می بینم مشق رو یادش می کنه ولی رو دستش! می گم می دونی چیه؟ خوشحالم گه هی مشق هات رو یادت می ره! چون اگه یادت نمی رفت یعنی دستات رو نمی شوری در روز و انفجار!!!!!


Monday, 19 January 2015

Yeeeeeeeaaaaaaaahhhhhhh!


داشتم از جلوی این  سالن کنفرانسه رد می شدم و کلی نون و شیرینی و آب میوه و اینا داشتن و فکر کردم کاش الان روم می شد برم بردارم و چرا من که می دونم تو دستگاه فقط شکلات هست هیچی با خودم نمیارم. الان آقای همیشه بداخلاق دم در، خیلی خوش اخلاق اومد و گفت یک عالمه شیرینی مونده و هیچکی نخورده و التماسمون کرد که برداریم!!!! یعنی خدا جون می شه لطف کنی بقیه آرزو ها رو هم همین طور بنوازی؟ 

پ. ن. تازه این دوستام می خواستند برای تازه وارد تولد بگیرند و هیچی نیاورده بودن!! الان همین طور کلی شیرینی به مهمونی شون افزودند!!




Pay it forward!


یک موقع وقتی از دوست سنگالی که همه نامه های من رو درست می کرد (و  هنوز می کنه!!!) تشکر می کردم، می گفت یه روز تو هم برا یکی دیگه نامه می نویسی و من می گفتم عمراً من یه روز بتونم نامه  کمی تا قسمتی آبرومند بنویسم. الان یه خانوم ژاپنیه ازم کمک خواست و کلا پدر هردومون استخراج شد تا به فرانسه ژاپنی زده! من فهموند چی می خواد بگه و کاملا مثل اون موقع من هرچی گفتم رو یا یادداشت کرد یا گفت بنویس و آخرش هم یه تعظیم ژاپنی بهم کرد و رفت!!! امروز، یه روزِ دوست سنگالی بود انگار!!!





Places, Loved Ones

Places, Loved Ones 

No, I have never found
The place where I could say
This is my proper ground,
Here I shall stay;
Nor met that special one
Who has an instant claim
On everything I own
Down to my name;

To find such seems to prove
You want no choice in where
To build, or whom to love;
You ask them to bear
You off irrevocably,
So that it's not your fault
Should the town turn dreary,
The girl a dolt.

Yet, having missed them, you're
Bound, none the less, to act
As if what you settled for
Mashed you, in fact;
And wiser to keep away
From thinking you still might trace
Uncalled-for to this day
Your person, your place.


                                                                         Philip Larkin

Ironic?


داشتم به دوست عراقی می گفتم که ما اونقدرها هم عوضی  و چرند ساز! نیستیم و بهش اتوبوس شب رو معرفی کردم که تصادفا فیلم کاملش رو یوتیوبه! بعد دیدم هر ۵ دقیقه یکبار تبلیغ میاد و حدس بزنین چه تبلیغی؟
Fifty Shades of Grey
یعنی نیم ساعت داشتم می خندیدم!!




The Familiar, Volume 1



اولین جلد کتاب، همین می منتشر می شه. سوتیترش هم هست یک روز در می. تا جایی که من خبر دارم دنیلوسکی دو سال پیش، ۶ تا کتاب آماده داشت و تا حالا باید حداقل نصفِ این مجموعه ۲۷ کتابه رو تموم کرده باشه. از اول قرار بود که کتاب های با فواصل سه-چهار ماه منتشر بشن و با انتشار اولی می شه حدس زد که بقیه در راه اند.  یک تجربه دیکنزی تمام عیار!!! به شدت منتظرش ام و به شدت در هراسم که این کتاب پایان نامه من رو به چه سویی هل خواهد داد.


پ. ن. برای یک کنفرانسِ به زودی برگشتم تو دنیای دنیلوسکی و چقدر هم این دنیا رو دوست دارم و هم ازش می ترسم. له ات می کنه لعنتی!!! و با عشق به استقبال این داغون شدن روانی می ری!!! انقدر جذاب و تاریکه!!!




گزارش ارداویراف نوشته بهرام بیضایی






Sunday, 18 January 2015

شاید به همین دلیل انقدر دوستش داشته ایم .....



Write what you love which is to say write who you are. Sad, I know, coming from the guy who wrote about an empty house.

Mark Z. Danielewski




آخر شاهنامه که خوش نیست....


مدت ها برام سوال بود که چرا می گیم شاهنامه آخرش خوشه!!! نه تنها آخرش که بیشتر پایان های شاهنامه غمگینه! گردآفرید سهراب رو فریب می ده و سهراب به دست پدرش کشته می شه!سیاوش بعد از همه اون آزمایش ها در نهایت دور از ایران کشته می شه. اسفندیار به قتل می رسه و رستم، رستمی که از هفت خوان دیو سفید جان سالم به در برده، در چاه نابرادری اش شغاد سقوط می کنه، رخش جلوی چشم هاش جون می ده و رستم از زهر سلاح آلوده ای که شغاد از قبل در چاه قرار داده کشته می شه، اعراب ایران رو می گیرند  و ساسانی ها سقوط می کنند. کدوم پایان خوش؟ برا خودم توجیه کرده بودم که معمولا این اصطلاح کنایی به کار می ره و شاید منظوره گوینده عکس اون چیزی هست که می گه! دیروز یه ای میل گرفتم درباره کلمات و اصطلاحاتی که از عربی وارد پارسی شده و این هم جزش بود. نمی دونم تا چه حد درست بود و چقدر عرب ستیزی معمول توش نقش داشت. اما برای اولین بار فکر کردم ولی واقعا از نگاه عرب، آخر شاهنامه خوشه! 




:-I


به یک خانوم دوست می گم امشب دارم می رم سینما. میای؟ می گه نه. دیره! و شوهرش زنگ می زنه و مامانش ۱۰ نگران می شه و می خواد آش فلان درست کنه و اصلا می شه فیلم رو دانلود کرد. به گیرنده های خود دست نزنید. رفیقمون ایرانی هست مسلما! دقیقه بعد شاگرد اس. ام. اس. می ده که می خواد همون فیلم رو همون ساعت بره!! بعد می گن تو همه اش با نوجوانان دمخوری چرا؟


Saturday, 17 January 2015

Dallas Buyers Club


Director
Marc-Jean Vallée


Starring
Matthew McConaughay 
Jennifer Garner
Jared Leto 

117 min. 2013


فیلم به بازی متیو مک ناهی معروف شده ولی همه فیلم یه ور، همه قصه و بازی ها و کارگردانی و جرد لیتو یه ور دیگه!!!  هرچقدر هم عادت داشته باشین تو نقش های غریب ببینینش، از دختر از هم گسیخته و باشگاه مشتزنی تا مرثیه ای برای یک رویا  و روانی آمریکایی باز هم به شدت و به شکل خوشایندی شگفت زده می شین. هیچوقت تو نقش اول نیست.  به اصطلاح زندگی من رو فاکتور بگیریم. اما همیشه تو نقش دوم، صحنه رو می دزده. تو این فیلم هر جا که رو پرده ببینینش دیگه کس دیگری رو نمی بینین و در نهایت چند از بهترین صحنه های فیلم رو به تصویر می کشه: وقتی جلوی آینه آرایش می کنه و به خدا می گه وقتی بهش برسه زیبا خواهد بود، رویارویی اش با پدرش و وقتی بدون اینکه بگه پولش رو از کجا آورده، همه اش رو می ده به ران!! یه تکنیک جدید هم کشف کرده و معمولا بیرون صحنه، صداش رو می شنوین و ناخودآگاه حضورش رو حس می کنین. نه اینکه متیو مک نا هی محشر نباشه یا جنیفر گارنر همه معصومیتش رو رو پرده نریزه ولی دالاس بایرز کلاب با جرد لیتو به خاطره ها خواهد پیوست.






عشق های خنده دار!


الان دیدم آقایان رگ غیرت ورم کرده!!! برداشتن کمپین راه انداختن به نام عشاق مح مد و البته برای اینکه خارجی ها هم  شیر فهم بشن، هشتگش کردند 
The Lovers of Mohammad!!!!!!
یعنی این کمپین اگر جدی گرفته بشه که بعید می دونم، چقدر مایه خنده خواهد شد و چقدر دستمایه طنز قرار خواهد گرفت! و چقدر دوباره رگ غیرت آقایان رو خواهد جنباند، بماند!!‌خب پدر من! برادر من!! دیکشنری رو برا همین مواقع گذاشتن!!!‌اون کلمه ای که شما دنبالش می گشتین
follower, disciple
یا دیگه خیلی بخواین قلب بترکونین
devoted 
هست. شده قضیه اسمش که برداشت نامه نوشت برا اوب اما، بعد از یک مترجم درست و حسابی استفاده نکرده بود و یک نمونه اش این بود که جناب عالی ترجمه شده بود
your excellency!!!!! 
بقیه اش بماند و کلی همه خندیدن که نه به تهدیدات تون و نه به این اعلی حضرت پروندنتون!! حالا این آقایان عشقولانه هم برداشتن یک کلمه ای  استفاده کردن که تو انگلیسی کلی بار جنسی داره و لابد دوباره اون قضیه ۷۲ تا دختر باکره رو سوژه طنزنویس ها خواهد کرد!! خداییش اگر سواد ندارید، لااقل آزاده ...... ببخشید خط رو خط شد! از دیکشنری استفاده کنید!!! کلی یاد همون کاریکاتوره کردم که حضرت مح مد نشسته بود گریه می کرد که چقدر دردناکه که عده ای بیشعور آدم رو دوست داشته باشن!!!!

پ. ن. عنوان دزدی است از میلان کوندرا



Tuesday, 13 January 2015

هفت، هشت، نه!


از در نیومده بودم بیرون که اوا می پره جلوم و با هیجان می گه هشت! می گم ها؟ که نیکلا میاد و میگه میس! میس! میس! هفت! همچنان  دارم سعی می کنم بفهمم اینا چی می گن که متیاس می رسه و می گه هشت و بعد سلام علیک می کنه و سال نو رو تبریک می گه و تامس می رسه و با هیجان می گه نه! همه که پراکنده می شن به اوا می گم می شه لطفا بگی آیا شما شمردن یاد گرفتین امروز یا قضیه چیز دیگه ایه؟ معلوم می شه که لیدی و جنتلمن نتیجه امتحانشون رو گرفتن و ذوق کنان دویدن به معلم سال پیش شون بگن چند شدن!!! یعنی پرتقال فروش کجا رفت معلوم نیست!!!


I'm a horrible person!


من معمولا به لاکرم تو اون ساختمون سال به سال سر نمی زنم.  امروز که رفته بودم مجله های بچه ها رو بردارم دیدم وایییییی مقادیر متنابهی کارت و کادو و یک گلدون کوچولوی خشکیده تو لاکر هست! طفلی همکاران قبل ازکریسمس این ها رو گذاشته بودن اون تو و من دو هفته بعد از تعطیلات دیدمش!! همکار آلمانی که من چند وقت پیش پیشش غر زده بودم که می خوام آلمانی یاد بگیرم و وقت ندارم برای یه سری فلش کارت و سی دی آلمانی گذاشته بود و آخی!!!‌ انقدر دلم برای گلدون میناتوری که از بی آبی خشک شده بود گرفت! اون رو همکار کهنسال نزدیک بازنشتگی گذاشته بود اونجا!!! یعنی الان احساس می کنم 
that I killed the puppies!!!


Tout est pardonné!




شارلی ابدو با به تصویر کشیدن پیامبر که اعلام می کنه من شارلی هستم و با پیام همه اش بخشیده شد، کارش رو شروع کرد.



Nerdgasmic!



همکار جان از آزمایشی که انجام داده ذوق زده بوده و اعلام کرده که
It's a nerdgasmic experiment!
و البته یک سری نرد همون جا پرسیدن
nerdgasmic 
یعنی چی؟


Really?



داشتم با شاگرد میومدم بیرون. دم مدرسه همکار جان رو دیدم. می گه اِ؟ تویی؟ داشتم فکر می کردم این شاگرد جدیده کیه؟



Monday, 12 January 2015

غذاهای خون آشام پودر کن!



دوست جان داره غر می زنه که این فرانسوی ها انقدر سیر به غذاهاشون می زنن (منظورش کمی پودر سیر بی بو و ملو هست! ما رو ندیده که درختش رو با ریشه می کنیم تو غذا!!!) که.... که .... و دنبال یک استعاره مناسب می گرده!
پیشنهاد می دم که خون آشام های افسرده می تونن با خوردنش خودکشی کنن؟  و انقدر دو تامون ذوق می کنیم و سناریو های خون آشامی پیشنهاد می دیم که یادمون می ره داشتیم درباره چی غر می زدیم!!!





Good Old Days!!!



عاشق تابلوهای بیگلشتاین ام. روی یکی از تابلوهاش نوشته بوده زندگی آسون تر نبود وقتی اپل و بلک بری فقط میوه بودند؟




آفتاب پرست!!


یک

اون دوست عرب ات چطوره؟
من دوست عرب دارم؟
همون دختره که دفعه پیش باهات بود؟
همون که شبیه خورشید خانوم ایرانی هاست؟
شوخی می کنی! ایرانیه؟ چرا من فکر کردم عربه؟
 پسر جان! از من به تو نصیحت! هرگز به یک ایرانی نگو فکر کردی عربه که پوستت در معرض تراشیده شدن قرار خواهد گرفت!! اصلا هم ما اصلا نژادپرست نیستیم، دهه! 


دو
داداشت فکر کرده بود تازه وارد عربه!! 
بهت نگفتم این پسره خنگه؟ از قیافه تازه وارد ایرانی تر پیدا می شه آیا؟ نکنه فکر کرده ایرانی ها شبیه تواند؟
الان این تحسین بود یا تحقیر؟
نگاه عاقل اندر سفیه!


سه 
سلام تازه وارد! من داشتم به این پریا می گفتم من ازهمون لحظه اول از چهره ات تشخیص دادم که ایرانی هستی! 
چرخاندن چشم به میزان لازم!


How you doin. ?


Since when have Jews become so hot?
Since hot Jewish moms married hot men from all nationalities and religions?


انصافا این که دین از مادر به فرزند منتقل می شه ایده محشریه!! اگر یک دختر یهودی با یک پسر یهودی ازدواج کنه، بچه اش یهودی می شه! اگر با پسری از هر دین دیگه ای هم ازدواج کنه، باز بچه اش یهودی می شه!! یکی این راهکارهای ازیاد جمعیت و البته پالایش نژاد رو به فرزانه اینا یاد بده!!! یعنی این پسرهایی که ما این روزها مشاهده می کنیم
are white hot!!!! 
آدم وسوسه می شه قصه شیخ صنعان رو 
deconstruct 
کنه و وارونه روایتش کنه! نه خیر! دین شون رو هم رو پیشونی شون ننوشته! روی کیپاشون (همون کلاهکی که یهودی ها سرشون می گذارن از دو روزگی!! )  نوشته!

پ. ن. ۱ آقا تا متهم نشدیم به نژاد پرستی، اون واژه سفید به درجه داغی اشاره داره!! یعنی نهایت درجه!

پ. ن. ۲ پنچ دقیقه فرندز دیده باشین، می دونین عنوان از کجاست دیگه!!





Terminology!


دو هفته است رفتیم تو کتابخونه جدیده ها! یک کتاب اصطلاح نوشتیم!!!
Drop police
یه آقای میانسال که از کارکنان هم نیست بعد هی به ما تذکر می ده مواظب باشیم قهوه مون رو پله ها چکه نکنه!


The yellow wooden road
پله های مارپیچ که از زیر، روشن می شه و آدم احساس می کنه داره به سوی نور حرکت می کنه! اشاره هم هست به جادوگر شهر زمرد!


Cardinal sin
گذاشتن هر مدل نوشیدنی روی میز!


Samantha
آسانسور سخنگو که رو نرو همه مون پاتیناژ می ره! اشاره به  Her


My new walk
هر نوع راه رفتن مسخره ای به خاطر کنترل صدای قدم هامون! اشاره هست به جویی و چندلر!


Ms. Woodpecker
خانوم های پاشنه دار! این اصطلاح با تقلید فیبی و ادای 
Not mine! Not mine! Notnot mine! Notnot mine!
همراه تا وقتی که صدای کفش های خانوم محترم کم بشه!


و ........







Sunday, 11 January 2015

Mightier than sword!




From: http://webneel.com/charlie-hebdo-cartoonists-attacked-cartoons


مینا ۱۹۰



جملات مکشوفه

ماآن (مامان -مترجم!)، اون پاش کو؟



Touch wood!



انقدر کلاس جمعه ام خوب بود، انقدر سخت ترین  تک گویی هملت رو عالی تحلیل کردند و انقدر  در لحظاتی  از من جلوتر بودند که وقتی  کلاس تموم شد،  یه کم تو کلاس موندم و فکر کردم که تو دو سال جوجه ها نه تنها پرواز یاد گرفتن که انقدر اوج گرفتن که گاهی من رو هم پشت سر می گذارن. 


By popular demand!



دوستان، رمی ها، مردم کشورم   (اووچ!!! اگر از خطابیه بروتوس استفاده کنیم که با توجه به دوره تاریخی می شه  ایتالیا که!)! بنا به به درخواست های مکرر دوستان (بخونین  غر غر!) من بالاخره وایبر رو داون لود کردم. البته چون با من طرفین، این به اون معنا نیست که من شبانه روز در دسترس خواهم بود. اما در حدی خواهم بود. اگر خواستید در تماس باشین، خبر بدین.




Saturday, 10 January 2015

کسی گل ساعت ذخیره نکرده؟


فکر نمی کردم روزی برسه که مجبورم شم دوساعت زودتر از خواب پاشم که وقت کنم موهام رو بشورم!!


پ. ن. عنوان اشاره به موموی مایکل اند هست. 


:-I


اینجا فرانسه است. روی صورتحساب توی رستوران، براتون می نویسن این غذا چقدر کالری داره مبادا کسی یک گرم چاق بشه!


شکارچی گوزن - سی و پنج سال بعد


شاگرد جان سر صبحی می پرسه شب چه فیلمی می بینیم؟ می گم هیچی نیست! من هم از خستگی دارم به ملکوت اعلی می پیوندم. کوتاه نمی آد که قول دادی. چک می کنیم و البته هیچ فیلم جدیدی نیست. چشمم می خوره به قیافه رابرت دنیرو و بهش می گم این فیلم خوبیه اما داغونت می کنه! نگاه شاگرد اندر تیچر بهم می اندازه که منو نمی شناسی آیا؟ بعد می پرسه سفر به جهنم؟ اسمش که خیلی تجاریه!! توضیح می دم که باز فرانسوی ها اسمش رو عوض کردن! اسمش شکارچی گوزن هست و رابرت دنیرو، مریل استریپ و کریستوفر واکن توش بازی می کنند. تاکید می کنم که فیلم محشر داغون کننده ای هست و درباره جنگ ویتنامه و سه ساعت هم هست و سانسش هم نه شبه ها!! پررو بازی در میاره که می خوای از زیرش دربری؟ من هستم. 
فکر می کنم خودم توانش رو دارم آیا؟ فیلم رو ده- دوازده سال پیش دیدم و عاشقش شدم و عهد کردم که دیگه نمی بینمش!! می گم هستم. می ریم و می زنیم تو سر و کله هم و می ریم تو سالن و فیلم شروع می شه. یک ساعت اول که می گذره، می بینم که از پچ پج های همیشگی اش خبری نیست. وقتی می رسیم به سکانس رولت روسی، کم کم تو صندلی اش مچاله می شه و وقتی  مایکل داره نیکی رو راضی می کنه که استیوی رو بگذارن برن و صدای استیوی میاد که در حالیکه داره می ره زیر آب، با وحشت داد می زنه مایکل!  مایکل!! تو آب پر موش صحراییه! جا می خوره!


 بعد دیگه انقدر فیلم می گیرتم که متوجه نمی شم داره چه می کنه. وقتی فیلم روی تصویر زمین خوردن دنیرو تو مهمونی اول فیلم ثابت می شه، متوجه می شم که خودم دسته های صندلی رو محکم چسبیده ام ونفس ام رو حبس کردم و وقتی بالاخره برمی گردم طرفش می بینم که داره اشک هاش رو پاک می کنه. در سکوت راه می افتیم . می گه من برای هیچ فیلمی گریه نکرده بودم. می گم می دونم. می گه این اولین فیلم خوبیه که دیگه نمی خوام ببینمش. می گم می فهمم. ساعت نزدیک دوازده و نیمه و می گم برو دیگه! مامان بابات نگران می شن. میگه امشب هرکس چیزی بگه می گم من امشب شکارچی گوزن رو تماشا کردم. بالاغیرتا تا فردا عصر بهم گیر ندین.
*
*
*
*


فیلم قبل از تولد من ساخته شده 
و هنوز جادوییه. انقدر واقعی هست که سر هر بار کشیدن ماشه، نفست رو حبس کنی و حتی اگر بدونی که نیک این بار مغزش رو متلاشی می کنه، باز از دیدنش تو کلوزآپ جا بخوری. دنیرو هنوز مبهوت می کنه آدم رو.
 وقتی در حالیکه چشماش پر از اشکه، محکم به کریستوفر واکن می گه که استیوی دوام نمیاره و باید جابگذاریمش. وقتی به لیندا نگاه می کنه. وقتی آخر فیلم به چشم های گوزنه زل می زنه و وقتی دوباره تو سایگان، رولت روسی تماشا می کنه و وقتی نیکی رو بعد از متلاشی کردن مغزش در آغوش می گیره. مریل استریپ هم مریل استریپه، با سکوت، با نگاه، با زبان بدن، چنان لطافتی به لیندا داده که کاملا باور می کنه وقتی دنیرو یا واکن باهاش حرف می زنند، صداشون دو پرده پایین میاد. زمینیه و اثیری. محکمه و آسیب پذیر، اسکارش بی جا نیست وقتی نقشی که کمتر از دو صفحه گفتگو داره رو انقدر باورپذیر کرده.

 شکارچی گوزن پر از اون رفاقت نابیه که کیمیایی شعارش رو می ده و انسانیتی که دیگه داره نایاب می شه. بعد از ده دوازده سال، یک بار دیگه عاشقش شدم هرچند شاید تا ده دوازده سال دیگه دوباره نبینمش.






Oxy-moronic!!!!


What's wrong with me? I eat like a pregnant woman..... who's not pregnant!!!!






همه ملیت های من!!



به کلکسیون ام ایرلندی هم اضافه شد. رسما برگشتم به آقاهه گفتم شما لهجه ایرلندی شنیدین تا حالا؟ بعد من کجای حرف زدنم ایرلندیه آخه؟  فکر کنم قضیه رنگ مو بود باز! هرچند من قرمز ایرلندی هم نیستم!!


Thursday, 8 January 2015

آدمیت برنگشت!



قبلا فکر می کردم که یک دقیقه سکوت به چه کار می آید؟ نه غمی از دلی می کاهد. نه  گرهی می گشاید و نه صدایی را به جایی می رساند. امروز ظهر، کنار چهارده بچه ده ساله که همدردانه روی صورتشان 
Je suis Charlie Hebdo
نوشته بودند، جان دادن خرد و انسانیت را به سوگ نشستیم و فکر کردم یک دقیقه سکوت، نماد درخوری است برای بهتی که توان واکنش ات را می گیرد وقتی  جنایات انسان هایی را به نظاره می نشینی که حتی یک دقیقه هم فکر نمی کنند!!!!



پ. ن. همه در آماده باش اند. امروز در کتابخانه، وضعیت اضطراری است. کیف ها دم در، چک می شنوند. خبر می رسد که چند مسجد و محل تجمع مسلمانان در پاریس و مناطق دیگر مورد حمله قرار گرفته اند.  نمی دانم ازچه بیشتر دلزده ام. از اینکه دین قرار بود که انسان تربیت کند و توحش به بار آورده است؟ که هنوز پاسخ قلم، خنجر و گلوله است؟ که جنایت چند دیوانه زمینه را برای جنایت تنفر علیه مسلمانانی که آزارشان به کسی نرسیده هموار کرده است؟ که ما در سده جنگ جهانی اول و پس از قرن ها جنگ و خونریزی هیچ نیاموخته ایم ؟ خدایا چرا فقط نظاره گری؟ 



پ. ن. ۱ عنوان از فریدون مشیری

روزگاران گشت و گشت.
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت.
آدمیت برنگشت.

پ. ن. ۲ کاریکاتور بالا، الان خیلی با معناست. 'دردناک است که عده ای بیشعور، دوستت داشته باشند.'              ژ





Wednesday, 7 January 2015

Little Dorrit


One always begins to forgive a place as soon 

as it’s left behind.

                                  
                                    Charles Dickens 


Waiting for the final product!


 فیلیپ تو یه بحث نابرابر،  اوا رو شکست می ده و راهش می کشه  و می ره. نابرابر چون اوا هفده سالشه و فیلیپ دوازده سالشه  و البته از اون سوپر نرد های به شدت بامزه است و کسی حریفش نمی شه! اوا که هم جا خورده و هم احتمالا بهش برخورده که مغلوب منطق یه وجب بچه شده، دنبالش راه می افته که 
Wait! Where are you going? I'm still talking! Hey man!
کلمه آخر رو با تردید می گه. جوری که نمی دونه بچه پررویی که ۵ دقیقه پیش حالش رو گرفته رو تو کدوم دسته طبقه بندی کنه الان! می گم مرد کجا بود؟ این یه پروتوتایپه!! هنوز باید کلی روش کار کرد تا این نمونه به تکامل برسه! فیلیپ کلی همه خوشش میاد و تمام بعد از ظهر با ایده پروتوتایپ بودن کودکان، بازی می کنه و یه باز می شنوم که به اوا می گه تو یه مدل قدیمی هستی و تازه نیمه کاره ولت کردن. بگذریم. یکی دو هفته بعد، مچش رو سر کلاس می گیرم که داره کتاب فرانسه می خونه. البته اجازه داره که کتاب بخونه ولی باید انگلیسی باشه. انقدر هم ضایع کتاب رو رو کیندلش عوض می کنه که من و لیا و انزو نیم ساعت می خندیم. به هر حال آتو دست می ده که هر پیشنهادی می ده بگم نه! قابل اعتماد نیستی و نمی شه! کلاس هم شلوغ می شه و جیغ من رو در میارن که بچه های بدی هستین و.... زنگ می خوره و دارم وسایلم رو جمع می کنم که می بینم جلوی میزم وایستاده و از اونجایی که احتمالا خبر داره صورت کک مکی و س زدن هاش رو بزرگترها تاثیر به سزایی داره،  با قیافه ای معصوم می گه 
I may be a little naughty! But I'm a GOOD prototype!!!!!



فاشیزم در واژه نامه ما!


اگر دیدین یک اهریمنی وقتی عکس های دوستش که برای سایت اون یکی دوستش مدل شده رو دید و گفت
You  are a fascist!
به گیرنده های خود دست نزنین! برین فصل ۸
The one with Monica's boots  
رو نگاه کنین!



What's the weather like?


The sun was scheduled to make an appearance!


پنجاه و پنج نفر!


می دونین سخت تر از درس دادن یه کلاس بیست و شش نفره نوگلان نه - ده ساله چیه؟ بردن نوگلان فوق الذکر به اضافه بقیه نوگلان همون پایه به تاتر! تازه یه کلاس نیومده بودند! خوبه مستقیم مثل بچه آدم سوار ترم شدیم، رفتیم و برگشتیم! صبحش که بچه های دبیرستان فهمیدن من عصر نیستم،  کلی خندیدن که لابد اگر کسی زیر ترم نره، خودت یکی دو نفر رو می اندازی زیر ترم! اعتراف می کنم که وسوسه شده بودم!

پ. ن. عنوان کمی تا قسمتی دزدی است از ۵۳ نفر بزرگ علوی.



Monday, 5 January 2015

Yuri Lotion!


وقتی غلط گیر یاهو یا ورد یا پیجز فعاله، باید منتظر هم تغییری باشید و البته متن تون رو نونصد بار قبل از تحویل به استاد جون چک کنین وگرنه می بینین یوری لاتمن طفلک تبدیل شده به یوری لوشن و برق از سه فازتون می پره!



God! No! Please! No!



دوست بنفش با غصه می گه  اینجا هملت رو نشون نمی زن. می گم بیا شهر ما. می گه اگر مطمئن شدی که هملت کامبربچ هست، خبرم کن. فوقش با بچه های گروه میایم یا اتاق می گیریم و یا شب دیروقت برمی گردیم و اضافه می کنه
Cumberbitch 
بودن که سر و ته نداره و جیغ من در میاد که تو دیگه نه!!‌خود طرف خواهش کرد از ملت که اسم گروهشون رو عوض کنن انقدر این اسم تحقیرآمیزه. هم برای اون، هم برای ما!! (پیشنهاد کرد بگذارید
Cumberbabes or Cumberwomen or something!
ولی جون مادرتون این کلمه 
bitch
رو وارد اسم من نکنین! حالا نه که اسم های پیشنهادی خودش بهترند! همون!) دوست جون با نگاهی عاقل اندر سفیه می گه دختر جان! من همین الان برنامه ریزی  کردم که بعد از یه روز کاری، ساعت هفت شب برم یه شهر دیگه که بازی ایشون رو ببینم.
If that isn't the EXACT definition of being somebody's bitch, I don't know what is! Like it or not! We are Cumberbitches, baby!

خدا به خیر کنه وقتی ملت روی لقبی برای طرفداران هیلستن به اجماع!!! برسند! 

پ. ن. عنوان دزدی است از اسپایک وقتی نصف شب از خواب می پره و می فهمه که عاشق بافی شده و در کمال وحشت می گه 
God! No! Please! No!
یک جمله کلاسیک بین بافی دوست ها (خدایا! فقط طرفدار ویدن بودن القاب ویدنایت، اسکوبی، براون کت و وایت هت رو به من اضافه می کنه!!! ) که بازی سوپر محشر مسترز به شدت بامزه اش کرده!



Sunday, 4 January 2015

Alas! Poor Paria!


داشتم  کیو. آی. مخصوص شکسپیر رو نگاه می کردم (خودتون من رو رو نردبون نردی یه پله ببرین بالاتر! بله من در اوقات فراغت کیو. آی. می بینم! اونم قسمت شکسپیری اش رو!) استیون فرای پرسید که دیوید تننت هملت رو بازی کرد! چایکوفسکی تو اون نمایش، کی رو بازی کرد؟ در حالیکه همه گفتن ها؟ ولی چایکوفسکی که اصلا بازیگر نیست و تازه اون موقع زنده نبود! تصویر دیوید جان و جمجمه تو دستش رو مانیتورها بود و من داشتم فکر می کردم که سرنخ واضح تر از این؟  و بعد موزیکال هایی که از روی نمایش های شکسپیره کدوم هست؟ بقیه نویسنده هایی که نمایش نامه های شکسپیر رو بهشون منسوب می کنن کی اند؟ و آیا مارلو واقعا تو یه دعوای قهوه خونه ای کشته شد؟ کل نمایش ها چقدر کلمه داره؟
 بعد فکر کردم  واقعا من چقدر نرد محسوب می شم؟ طبیعیه که آدم بدونه تئوری هایی هست که ارل آکسفورد، کریستوفر مارلو و فرنسیس بیکن رو نویسنده نمایش ها می مونه ولی چقدر غریبه که آدم بدونه چایکوفسکی وصیت کرد که جمجمه اش تو یک اجرای هملت استفاده بشه و دیوید تننت واقعا هر شب جمجمه آقای پیانیست رو دستش گرفت و جمله یوریک بیچاره رو گفت! یا وست ساید استوری برگرفته از رومئو و ژولیت هست و 
Kiss Me, Kate!
از روی  رام کردن زن سرکش! مارلو تو قهوه خونه کشته نشد و تو یک خونه احتمالا بدنام و سر یک صورتحساب چاقو خورد و نمایشنامه ها کلا بیست هزار تا کلمه دارند که نصف کلمه های زبان انگلیسی هست! بعد تازه من واقعا یه دوره ای از شکسپیر خوشم نمی یومد و هنوز همه نمایش تاریخی ها رو نخوندم!  هیچ امیدی به نجات من نیست!! بسیار بسیار در ورطه نردی فرو رفتم!

پ. ن. عنوان دزدی است 
Alas! Poor Yorick!



Stupid Murphy's Law!!!


دیروز داشتم به دوستم می گفتم که مطمئنم فردا، روز آخر تعطیلات، ساعت ۷ شب، بعد از یه هفته سرما و ابر و برف، خورشید خانوم نزول اجلال خواهند فرمود تو مایه های
in your face!
حالا که باید برگردین سر کار، هوا آفتابیه و امروز بسیار قبل تر از ساعت ۷! در چنان آفتاب لذت بخشی از خونه خارج شدم  که با وجود بیست کیلو بار، همه راه رو پیاده رفتم و 
guess what?
هواشناسی اعلام کرده که تمام هفته هوا نه تنها آفتابی که بالای صفر خواهد بود!
Stupid Murphy's law!

Saturday, 3 January 2015

Fifty-three and counting!



الان دیدم  تا اینجا پنجاه و سه صفحه  فقط جدول و اینا دارم و هنوز دستکم پنج شش صفحه دیگه، شاید هم بیشتر این  تاریخ نگاریه کار می بره!  قیافه استاد جون که پیشنهاد سه صفحه تاریخ شمار (برای هر بخش یک صفحه!) داده بود، دیدنی خواهد بود! بیخود نیست تموم نمیشه!!!

The Barnacle Syndrome!



I'll get a coffee. What would you have?
The flirtatious waiter?
On the spot or to go?

زودتر؟


من یکشنبه تا ده شب نمی مونم. ساعت هفت دعوتم.
من هم تا دیروقت نمی مونم. نه و نیم برمی گردم!!!


Totally Synchronized!



می خوایم بریم بیرون. جلوی نیمچه در شیشه ای وای می ایستیم و باز نمی شه.  بدون یک کلمه حرف و بدون اینکه به هم نگاه کنیم، هماهنگ یک قدم می ریم عقب  و دوباره می ریم جلوی در می ایستیم. در باز می شه. ما سه تا قدم بر می داریم. یک دفه هر دو تامون می ایستیم. پشت سرمون رو نگاه می کنیم. به هم نگاه می کنیم و منفجر می شیم. 



Thursday, 1 January 2015

You gotta be kiddin. me!!!


در دو روزی که من مجبور بودم با عینک ماتریکسی برم سر کلاس و فضولان و کنجکاوان پاسخ شنیدن که 
I have taken the red pill!
یکی تو دفتر پرسید چی شده و من بالاخره توضیح قابل قبول دادم. ابیگیل که اون وسط  پرید هوا که واقعا؟ 
I though it's your new look!
و از اونجایی که من سراپا هم سیاهپوش بودم، گفتم تو واقعا فکر می کنی من تین ایجرم. نه؟  ومپ و گات و به زودی لابد پانک! خیلی جدی گفت نه من انقدر بهش فکر نکردم.
Just thought you were experimenting with your appearance and well! That's OK!
این همکار جان نابغه که من از وقتی دیدمش، گذاشتمش روی پایه در حد پرستش و اینا! همین چند وقت پیش که حرف یه کتابه بود، به من گفت فکر نمی کنم مناسب سن تو باشه! هنوز برا این کتاب خیلی جوونی! و همین چند وقت پیش چند تا کتاب علمی تخیلی جدید بهم داد که رو جلدشون نوشته برای نوجوانان!! هرچند انصافا همه شون محشر بودن!! از اون مدل ها که من تا کتاب تموم نشد، از جام تکون نخوردم!! 

Let It Snow by Dean Martin


The Thief


Let the gods into your life and you rapidly lose faith in the natural laws. 

                                 Megan Whalen Turner


۵ سال یا یک قرن!


بین بچه های اول راهنمایی اتفاقی افتاد که همه مون رو تا
 very core
شوکه کرد! از اونجایی که من معمولا سختمه چیزهایی که شوکه ام می کنه رو با دوستان، همشهریان و نیمی از جمعیت سیاره در میون نگذارم و اون مدت کلی قاطی کرده بودم، تو کلاس سوم دبیرستان حرفش شد!! بچه ها هم شوکه شدند و مارتی خیلی پدربزرگانه گفت بچه های ای دوره زمونه!! من که خنده ام هم گرفته بود گفتم مارتی این ها هم نسل تو اند ها!! تفاوت سنی تون  ۵ ساله!! خیلی پرفسوروار پاسخ فرمودند نه! ما متولد قرن بیستم ایم و این ها متولد قرن بیست و یکم! انصافا کم آوردم!!



The sweetheart whose name I don't remember!


What was the name of the other guy we love? The super sweet handsome guy who creates great villains?

یعنی خدا به همه  چند بایت حافظه بده! خوبه جمله با 
the guy we LOVE
شروع می شه!