Friday, 31 August 2012

زدگی!!

 
بین غرب زدگی و عرب زدگی یه نقطه فاصله است. بامزه اش اینه که وقتی تو کشوری زندگی کنی که یا اینوریه یا اونوری، می تونی با چشم پوشی از آقای نقطه محترم از عرب و غرب فاکتور بگیری و زده بشی

 

;)

 
  اینجانب، پریا بانوی خط خطی!، فردا، روز تعطیل، از کله سحر تا بوق شب! (آخی! یاد دوست آبی نفتی به خیر! اصولا بین عروسی و ناپدیدی ارتباط مستقیم هست! یه چیزی مثل hot-crazy scale بارنی!) در کتابخونه به خوندن (واقعا خوندن!) اشتغال خواهم داشت! و تمام می کنم The Avatars of Story را! بر من واجب! قربه الی الله!

پ. ن. ۱ خدا بگم این کتابخونه ننری که کتاب نمی ده دست آدم رو چه کنه!!

پ. ن. ۲ در صورتی که دچار روشنفکری مفرط شدم، شب می رم یه فیلم ابتذال مطلق (حالا مطلق نه! اخراجی ها که تو سینمای ما پخش نمی شه! تین ایجری!!) می بینم که تعادل برقرار شه! حیف شد Magic Mike رو دیدم ها!

پ. ن. ۲ به جان خودم یه بار تو یه نامهه دیدم یکی نوشته بود اینجانبه!!!!

 

کلن از بالا! خیلی بالا!








:|


فکر کنم لذت بخش ترین تجربه دندونپزشکی ام رو پشت سر گذاشتم. در عرض نیم ساعت پرسشنامه، عکس، معاینه، بی حسی و پر کردن دندون! یه خانم دکتر خوش اخلاق بامزه! یه دستیار خوش اخلاق تپل مپل (برا من که عادت دارم هر مطبی می رم با خودم چند من عسل ببرم جهت تحمل منشی ها، دستیارها و دکترها!!! خوش اخلاقی بسیار به چشم میاد!) و کلی هم خوشحالی که دندونام بعد از ۲ سال هنوز مشکل نداره! این پرکردنی هم افتاده بود خب! پوسیدگی نبود! تشویق شدم کاملا که شش ماه بعد برگردم!!

پ. ن. ۱ ای آنانی که در فرانسه به سر می برید پرکردگی (filling) به فرانسه می شه le plombage ! بقیه اش عین انگلیسی به کار می ره. یعنی مثلا I lost a filling!! به راحتی میشه J'ai perdu un plombage! دستم درد نکنه این یه کلمه رو تو دیکشنری پیدا کرده بودم که اونجا به زبون اشاره دچار نشم!! 
 
پ. ن. ۲ ای کسانی که پاتون به خارج از کشور می رسه برای هزارمین بار خودتون برید دنبال اطلاعات و از اطلاعات دهان به دهان ایرانی ها بپرهیزید!! من انقدر شنیده بود که هزینه دندونپزشکی فلان و بهمان هی پشت گوش می انداختمش. هزینه یک جلسه کامل دندونپزشکی در سال با بیمه است. (من پارسال که اصلا از بیمه ام هیچ استفاده ای نکرده بودم تازه). یعنی من امروز هیچی ندادم. مگه آدم تا ۶ ماه بعد می خواد چه بلایی سر دندوناش بیاره آخه؟ یعنی بار هزارمه که اطلاعات واصله غلط می باشد! می باشد هم که غلط می باشد! شده قضیه کارت فرهنگ ما که پارسال با اطمینان صد در صد بهم گفتن تا آخر خرداد اعتبار داره و تابستون ازش هیچ استفاده ای نمی تونی بکنی. این در حالی است که همه کارت های یک دانشجو یکسال اعتبار داره و تا آخر اکتبر/ مهر شما با همون کارت پارسال خیلی کارا می تونین بکنید. نصیحت پریایی منو بپذیرید و اگر چیزی از دوستاتون می شنوید، حتما چکش (چِک پدر جان! چکش کجا بود؟) کنین!




از دست بعضی استاد جون ها!!!

 
این استاد جونِ منو ول کنی، منو می فرسته همه کنفرانس های اروپا رو شرکت کنم. وقت کنفرانس بَزِِل گذشته ها! (یعنی من به روی خودم نیوردم که بگذره! سوووووتتتت!) وادارم کرد ای میل بزنم تقاضا کنم منو بپذیرن! تازه سه روزه! من یه روز بیشتر نمی تونم برم! اما استاد جونه دیگه! اگه منو آخرش اجتماعی نکرد!!


سپید بختی جعلی!

 
کترین داره میگه (به انگلیسی می گه! بخونین بقیه اش رو! این نکته کنکوری اش هست!) ازدواج های سپید تو فرانسه زیاد شده و من می پرم هوا که می دونی چقدر معنی این تو انگلیسی فرق می کنه؟ تو انگلیسی ازدواج سپید (White marriage) تو دیکشنری یعنی ازدواج صدا و سیمای ایرانی! (همه چیزو باید گفت؟ ا؟ دوزاری تون رو قل بدین دیگه!! آدم رو مجبور می کنن بارنکلی توضیح بده!!) و تو زبون مردم عادی، معنی سپید بختی هم می ده. تو فرانسه پشت سر هر چیزی سپید بذاری، می شه جعلی! رای سپید یعنی رای جعلی! برگه سپید مترادفه یا تقلب در امتحان! و ازدواج سفید (Le mariage blanc) یعنی ازدواج به منظور کارت اقامت! طفلک می خواست سرشو بکوبه به دیوار! احساسش کاملا درک می شه! منم معمولا از انگلیسی به فرانسه ترجمه می کنم و چرند تحویل ملت می دم!! 

 

Thursday, 30 August 2012

24 hours with someone you know

 
حوصله یه هایپرفیکشن جدید دارین؟ این شما و این

A hypertext by Phillipa J. Burn (1996)

 

دروازه های سابق کلن!



همه جای شهر، وسط ساختمون های مدرن یکی از این دروازه ها می بینی که از دوره رمی ها دست نخورده!!!


It's cruel!!

 

خیلی بی انصافیه که تلویزیون ساعت دوازده Smallville رو بذاره و ببینی که همون قسمتیه که جیمز مرسترز برینیَک رو بازی می کنه!!! بی رحمانه است که مجبور شی ساعت دوازده به زور بیدار بشینی و یه semi crap fest رو نگا کنی چون جیمز مرسترز ده دقیقه معرکه است!!! آره بستنی ام چکه می کنه! مشکلی هست؟ 

 

Magic Mike

 

Director: Steven Soderberg
Starring:
Channing Tatum
Alex Pettyfer
Matthew McConaughtey
1h50, USA, 2012. 

 
۱. همه مون انتظارمون بیشتر از این بود. رقص ها، مخصوصا خود چنینگ تتم، خوب اند! نماها هوشمندانه اند. کارگردانی خب سودربرگه دیگه!‌ مهمترین مشکل داستانه که فراتر از کلیشه های قبلی نیست. از اونجا که فیلم بر اساس تجربه های چنینگ تتم هست می تونست به شدت بهتر باشه. الان آدم فکر می کنه برداشتن خاطره هایی که براشون جالب بوده رو همین طور چپوندن تو فیلم! بعد هم که ادم براساس نوزده سالگی تتم هست و خب ادم رستگار نمی شه! کلی هم حال می کنه با شغلش! حالا هرچی می خوان خود تتم رو به راه راست هدایت کنن!!! خودش وقتی خواهر ادم می گه نمی فهمه برادرش چرا این کارو قبول کرده می گه این شغل هرچی یه پسر نوزده ساله می خواد رو براش داره! این خودش عکس جریان فیلمه!

۲. همه متفق القول بودن که این گیر آمریکایی ها به عضله و زیبایی اندام دیگه شورش رو در آورده! یعنی هیچکدوممون بدنسازی ۶ ماهه بازیگرا رو قدر ننهادیم هیچی، همه اش گفتیم Ewww! چرا انقدر اینا قلمبه اند؟
 
۳. چنینگ تتم می تونه بسیار بهتر از اینی باشه که تا الان دیدیم. تو صحنه هایی که آشفته است و Mumbling ها خیلی خوبه. این فیلم و 21 Jump Street حتما بهش فرصت جدیدی می ده. (البته اینجا یکی از تهیه کننده هام هست!) ولی بازیگرای دیگه به جز متیو مک کناتی! می تونن نباشن و آدم ککش هم نگزه! ادم خوب نیست و خواهرش که باید مایک رو متحول کنه،‌ چندان متحول کنده به نظر نمیاد. یعنی این پسره تا سی سالگی با یه دختر معمولی برخورد نکرده آیا؟ راستی یکی از عضله خنگ ها خیلی آشناست! رو خنگی اش که متمرکز بشین یادتون میاد که برد HIMYM هست!!

۴. دقت کردین همه استریپر ها و whore های فیلما قلبی از طلا دارند؟ اصولا تو این صنعت آدم قلب حلبی پیدا نمی شه!!! من آخر نفهمیدم اینا دارن از این شغل دفاع می کنن یا می کوبنش!! اگر سطحیه و آرتیسته باید به درک جدیدی از زندگی دست پیدا کنه، چرا انقدر باشکوه نشونش می دین؟ اگر باشکوهه، مگه طرف مرض داره برگرده به زندگی معمولی خسته کننده؟

۵. همچنان منتظر یه فیلمی ام که دختر خوشگل باهوش عاقله همین طور رو هوا عاشق پسره که هیچ بهش نمی خوره نشه!

۶. تصویر چنینگ تتم با گریم مرلین مونرو از اون هاییه که اصولا آدم نمی دونه بخنده یا سرشو بزنه به دیوار!!! 


۷. یه ساعت بین علم و فقها اختلاف بود که سانسور سینمای آمریکا اجازه نمایش ***** داده بود؟ واقعا؟ این آمریکایی های متحجر واپس گرا؟ (فکر کن! فرانسوی ها عقیده دارن سینمای آمریکا محافظه کاره!!!). آخر بعد سه ربع من حوصله ام سر رفت پریدم وسط که بابا گوشه تصویر بود! اصلا شما چطور دیدین؟ (در کمال شرمندگی، من وسط بحث تازه دوزاری ام قل خورده بود که گوشه قاب چه اتفاقاتی در جریان بوده!) بعد هم اصلا معلوم نبود. احتمالا از prop استفاده کردن! فکر کن مجبور بشی به فرانسه درباره اصل بودن ***** آقاهه اظهار نظر کنی!! کم مونده بود دوستان یه گروه تحقیق روونه کنن آمریکا که از ته و توی ماجرا سر دربیاره!! یکی از بامزگی های این فرانسوی ها اینه که تا اون ور تهوع تحمل دارن به شرطی که هوشمندانه بهشون نشون بدی!!! یه کم سطحی بشه شروع می کنن به غر زدن! 
 
۷. فیلم fun هست! همین!! رقص ها خوبه! به خصوص رقص های خود تتم که یه جاهایی اصلا suggestive  نیست و احتمالا خودشون هم متوجه شدن، یه کم استعداد طرف رو هم نشون بدن، بد نیست! اما خب فیلمی نیست که وقتی میاید بیرون یه اپسیلون بهش فکر کنید یا درگیرتون کنه!!


۸. من هیچوقت نتونستم موضعم رو مشخص کنم که از تتم خوشم میاد یا نه!! شاید مشکل اینه که به شدت شبیه یکی از دوستامه که الان مدتیه ناپدید شده!! (این دوست من یه مدت هم عاشق دلخسته بستنی چکه کن بود! حالا از خودش بپرسین تکذیب می کنه! تکذیب های بستنی چکه کن هم در حد تکذیب های اسمشو نبر هست (در مثل مناقشه نیست بابا!!). آخرین تکذیبش الان نامزدشه!! بین تکذیب تا نامزدی هم دو ماه اختلاف بود!!!) به هر حال رقصش همچنان محشره و خرده سوزن ذوقی هم این اواخر به چشم میاد! بقیه اش رو باید دید...

 

اس ام اس های اهریمنی!

 

A: You won't believe it!! OUR CINEMA is showing Magic Mike in English tonight!
B: Meet me at Star at 8!!
A: Challenge Accepted!
B: Phone-five!! aaaaah! Yeah!

به همین دلیل برید پست بعد!


;)

 
انقده کتاب و مقاله خوب برا استاد جون پیدا کردم که شدیدا منتظرم واکنشش رو ببینم! تازه کلی شون رو هم داونلود کردم! الان به مانند هلو تو میل باکس جناب استاد هستن! ایییینه!!! I'm awesome!

پ. ن. ۱ معلومه دیگه! تکه کلام رامین/ مهران مدیری تو ۷۷!
پ. ن. ۲ واکنش رسید!!! استاد جون قراره یه پوست تازه بخره!!!



:(

 
یکی از بزرگترین حالگیری های عالم اینه که کتابی که مدت ها (ده روز!) انتظارش رو کشیدی بیاد و نذارن از کتابخونه درش بیاری. بگن باید همین جا بخونی اش


 

Wednesday, 29 August 2012

Man and Superman



The more things a man is ashamed of, the more respectable he is.  

                                George Bernard Shaw


ِYeeeeeeeeeeaaaaaaaaaaaahhhhhhhhhhh!

 
یکی دیگه از دوستام (دوست بنفش تیره!) هم به زودی گذرش می افته این طرفا!! الان من کلی flatter شدم که دوستام هی میان سر می زنن! این نفر پنجمه تو این یکسال و نیمه!!

پ. ن. نامربوط: این پست دو هزار و سیزدهم بود! سال نو تون مبارک!!



:||

 
یادتونه رابین می گفت اون یه هفته ای که عاشق سایمن بوده بهترین هفته عمرش بوده و بارنی می گفت یادمه گفتی تموم تابستون رو عاشقش بودی و رابین می گفت خب تابستون تو کانادا هفته آخر جولایه!! یادتونه من هفته پیش غر زدم که هوا گرمه؟ پاییز دوان و دوان خودش رو رسوند. یعنی اگر منم هفته پیش اون یه روز گرمه رو عاشق بودم می تونستم ادعا کنم که تموم تابستون رو عاشق بودم!!!

پ. ن. قربون خواننده های نازنینم که من هرچیزی بنویسم پست های بارنیایی در صدر قرار می گیرن!!! یعنی تو این یک سال و خرده ای همیشه پرطرفدارترین پست های من درباره نیل جان بوده! یه روز اسم خودش رو سرچ کنه، یه راست میاد اینجا!


:|

 
من قرار بود ماهی ۲۰ ساعت برا استاد جون کار کنم ها!! رسما روزی ۲۰ ساعت دارم کار می کنم! انقدر الان درباره نویسنده های زن و حقوق زنان در قرن هجدهم و بقیه مطالب زنونه مطلب جمع کردم که می تون درباره این موضوع یه کنفرانس درست و حسابی بدم!!! یعنی جرات دارین چلنج کنین!!


مینا ۱۴۱

 

اگر بذارین مینا تمبر هندی تون رو مزمزه کنه، کوتاه میاد و می ره؟ فکر کردین!!! اول با چشم چپش بهش نگا می کنه، بعد با چشم راست. بعد مزمزه است می کنه. یه نگاه به شما می اندازه و یه تیکه بزرگتر برمی داره!!! و تا آخرش رو باهاتون می خوره!! بله! فکر کردین!!!


Tuesday, 28 August 2012

قصه دور و درازی داره/ ته هر قصه یه رازی داره!

 

هشدار: این از اون نوشته حسی هاست! هیچ قصدی هم پشتش نیست! به گیرنده هاتون و نویسنده!! گیر ندین لطفا!!


پاندورا رو وصل می کنم و می بینم که آقای میزبان بدون اینکه به من بگه چند تا از فیلم هایی رو که گفته بودم باهاشون خاطره دارم رو برام ریخته روش. ذوق می کنم! ذوقققققققققققق! حسن کچل شاید زیباترین هدیه ای باشه که این روزا گرفتم. برمی گردم به ۴-۵ سالگی و روزهای شهر قصه و پریا و حسن کچل و خروس زری پیرهن پری و شازده کوچولو و مدرسه موش ها و گلنار. چند سال بعد وقتی یاد گرفتم بخونم سیاوش و سودابه، رمان های ژول ورن، سهراب و گردآفرید و رستم، ربات های نازنین آسیموف، دیوید کاپرفیلد و دوریت کوچک، خسرو و شیرین و لیلی و مجنون، آرزوهای بزرگ و برادران کارامازوف، مومو، آنا کارنینا، ویس، لوییزه و لوته و بعد تر ها هولدن، گلتن، سیمور، فرنی، زن آسیابان، سیاوش، ورتا، جی گتسبی و... جای دنیای رنگین قصه های آهنگین رو گرفتن! اما پی سلیقه ادبی و موسیقی من با همون شعرها و آهنگ ها ریخته شده بود و شیدایی من به قصه، به زبان، به دنیای ناممکن های ممکن با همین آهنگ ها و قصه ها شروع شد:

آسمون آبیه همه جا!
اما آسمون اونوقتا آبی تر بود!
رو بوما همیشه کفتر بود!

دنیای قشنگی بود که آدم ها هنوز آدم بودن! یا سعی می کردن آدم باشن! دنیایی که دیوهاش می دونستن پلیدن و التماس می کردن که شیشه عمرشون رو بشکنی تا به قالب میش برگردن. نه مثل این روزها که دیو بودن افتخار داره!

چی شد که تو دیو شدی؟
من اولش گرگ بودم!
چی شد که تو گرگ شدی؟
من اولش میش بودم!
پس چرا میش نموندی؟
گرگ میشا رو با شاخاش سوراخ سوراخشون می کرد/ لقمه خامشون می کرد/ پوستین گرگ مرده رو پوشیدم/ رو پوست میشا
که گرگا شاخت نزنن؟
که گرگا شاخم نزنن!
بعد چی چی شد؟
شاخ می زدم به میشا!
چرا؟ چرا؟
من نبودم، دستم بود/ تقصیر آستینم بود!

دنیایی که قهرمانش قصه دیو رو می شنید و دلش براش می سوخت! که می دونست که بین شاعری و تاجری باید فرقی باشه و بین قهرمانی که فقط مدال می گیره و اونی که می ره به جنگ دیو
 

تو شاعری یا تاجر؟
شاعر و تاجر که با هم فرق نداره!
تاجر ورشیکسته شاعر می شه!
شاعر پولدار می ره تاجر می شه!



هنوز پیوند ها پیوند بود! پول هنوز جای محبت رو نگرفته بود و پدر چل گیس دلش از اشک دخترش می شکست. (سال ها بعد وقتی یه خانوم زیبای میانسال تو یکی از سریال های کمدی سیما با امیر جعفری کل کل می کرد، با روسری و با صدای متفاوت، انقدر آشنا بود که بعد چند دقیقه با هیجان داد بزنم چل گیس! جالب اینکه من فیلم رو بیشتر از دو بار ندیدم هرچند بیشتر از هزار بار نوارش رو گوش دادم!)

لاله از اشک هوا دامنشو تر می کنه!
گل شب بو خودشو یک شبه پر پر می کنه!
گل به بلبل می گه امسال چه بهار بدیه!
که آدم فصل بهار غصه رو نوبر می کنه!

خونه با فرش حصیر!
سفره با نون و پنیر!
اگه دل خوش باشه،
نمی شن آدما پیر!

آینه از غصه تو قاب دق می کنه، سیاه می شه!
گل سرخ تو دست من پر می شه، تو هوا می شه!
ماهه با خودش می گه ابرا چرا رد نمی شن؟
نمی دونه که داره دل از دلی جدا می شه!

خونه از گل باشه!
سقفا کاهگل باشه!
اینا که مشکلی نیست،
دل باید دل باشه!

دل، دل بود! حتی طاووس هم حق داشت قصه اش رو بگه! طاووس رو هم به اندازه چل گیس می تونستی دوست داشته باشه که محو ماه شده بود و سیبش رو قاپیده بودن. شاید چل گیس خوش شانس تر بود که قبل از اینکه بزرگ بشه، اسیر دیو شده بود تا یه روزی سیبش رو با حسن قسمت کنه! قصه حرمت داشت هنوز. واژه های چارواداری وارد سینما نشده بود! مردم به هر ناروایی نمی خندیدن! چی شد رسیدیم به اینجا؟ 

هوار! هوار! رفتم!
مثل غبار رفتم!
جدا شدم ز شاخه!
فصل بهار رفتم!



خونه مون لونه ای تو دنیا بود!
به خدا این دل مون دریا بود!
دست و دل باز بودیم پیش همه!
سرمون پیش همه بالا بود!

هوار! هوار! رفتم!
مثل غبار رفتم!
جدا شدم ز شاخه!
فصل بهار رفتم!

پولمون از پارو بالا نمی رفت!
دستمون تو قاب حلوا نمی رفت!
همه نارو می زدن به همدیگه!
فکر ما پشت این حرفا نمی رفت!

هوار! هوار! رفتم!
مثل غبار رفتم!
جدا شدم ز شاخه!
فصل بهار رفتم!

حسن به قیمت جونش هم قولش رو نمی شکست با اینکه می تونست! می تونست نیاد و پیش چل گیس بمونه! و همزادش انقدر معرفت داشت که بفهمه عمر تو دیگه مال تو نیست، مال اون کسیه که پشت اون درخت منتظر توست! چقدر دوست داشتم که همزاد حسن آخرش خودش با وقار خودش رو به نفع حسن حذف می کرد که حسن به خاطر چل گیس، کمی دیرتر به سفر بره! به اون سفره که همه می رن!

فیلم جلو می ره. خاطره های لذت بخشی که با این آهنگ ها دارم تکرار می شن. یادم می افته که چقدر این آهنگ ها به من واژه و ریتم یاد دادن! چقدر ضرب المثل یاد گرفتم! فکر می کنم یه روز جغد شوم رو بوم ما هم خوند! حمیده خیر آبادی، تجسم مادربزرگ ناز قصه ها دیگه نیست! صدای شاهکار مرتضی احمدی رو اول فیلم می شنوم و فکر می کنم که دیگه تکرار نشد! پرویز صیاد که فرصت پیدا نکرد شخصیت های معرکه ای مثل حسن یا اسداله میرزا رو تکرار کنه! یاد علی حاتمی می افتم و هزاردستان و کمال الملک و دلشدگان و مادر! یاد نقدهای وحشیانه ای که رو این فیلم ها نوشته می شد بدون اینکه کسی فکر کنه این فیلم ها منطقی نیستن، حسی اند! نمی شه تو چهارچوب گنجوندشون! مادر مرد از بس که جان ندارد رو نمی شه دید و اشک نریخت! ما دلشدگان خسرو شیرین دهنانیم و مرگ امین تارخ رو پله ها بدون اینکه لیلا حاتمی هیچوقت ببینتش رو! خداحافظی جیران و ابولفتح رو! یاد ایران زیبایی که علی حاتمی می ساخت و می شد با غرور به زبان و فرهنگش فخر فروخت! جمله هایی که فراموش نمی شدن و آدم هایی که قبل از هرچیز آدم بودن! مدت هاست که فیلم هایی به زیبایی حسن کچل رو پرده نمی رن
 
 لابد بدآموزی هم دارن در حالیکه فرهنگ داره تو ذوذنقه های عشقی و عرفان نمایی مبتذل دست و پا می زنه! شاعرها، همه تاجر شدن! دنیا دنیای رجاله هاست! اما حسرت می خوریم! روزی که بفهمیم همه عمر دیر رسیدیم



 

:|

 
اهریمن یک می گه پنجشنبه می خوان برن Magic Mike و می گه میای؟ غر می زنم که درسته که سودربرگه ولی خب آخه فیلم درباره یه سری beefcake هست دیگه! دیدن نداره! میگه دقیقا به همین دلیل هم الکس، خوان، اندرو و گیوم میان (چرا ما انقدر دوست گی داریم آیا؟ معلوم نیست!!) هم آهو و لورا و نل و ما! ما پنجشنبه می ریم Magic Mike احتمالا!  a movie for gays and gals!!

پ. ن. همین جا اعلام می کنم تحمل من حدی داره!‌ اگر استریپش بیش از اندازه باشه پا می شم می رم بیرون و این اصلا به این دلیل نیست که هیچکدوم از بازیگران از بازیگران مورد علاقه من نیستن (نیل پتریک هریس هم بود همین کارو می کردم (حالا با یه کم تحمل بیشتر!) درک نمی کنم این علاقه ملت به استریپر ها رو. چه مرد، چه زن! از اون بدترش اینه که همه شون وقتی یه آب توبه ریز! پیدا بشه از شغلشون شرمنده می شن، به اشتباه خودشون پی می برن، به درک جدیدی از زندگی درست پیدا می کنن! اگه یه فیلم بسازن درباره یه استریپری که از شغلش دست نمی کشه، خیلی هم دوسش داره، من اولین نفر می رم ببینم! مشکل کویینِ HIMYM  هم برا من همین بود که چرا باید آخرش شرمنده بشه؟



ساختمان شهرداری، کلن!





همه مجسمه ها یه قصه ای دارن!! حتی اونی که باسنش به سمت ماست! (….... منتظرم عکس رو بزرگ کنین، کنجکاوی تون بخوابه!!!) یه آقاهه ست که اونجوری به دادن مالیات اعتراض کرده و باسنش رفته جز مجسمه های شهرداری و البته آثار تاریخی شهر!


به همین زودی!

 
امروز صبح ثبت نام کردم. وقتی داشتم فرم رو پر می کردم دیدم این سومین باریه که تو فرانسه ثبت نام می کنم! چقدر زود اعداد روی هم تلنبار می شن! سال سوم! به همین زودی!



اهریمنان و بارنی!

 A: Look at that blond guy! Hot!

B: Drool-worthy!

C: Why don't you go talk to him?

B: And say what exactly?

C: Do you want me to help? (excited!) OOOOh! OOOOh! I can play wing-woman! Haaaave you met Anne?

A: (Can't help laughing) That is the lamest, yet coolenst line ever! His performance is hilarious! 
 
C: There's a reason why I love the guy!

مینا ۱۴۰

 

نوک نوک نوک نوک! بومب! ظرف آبش می افته!
آب! یه گره محکم!

نوک نوک نوک نوک! بومب! ظرف آبش می افته!
آب! دو تا گره محکم!

نوک نوک نوک نوک! ظرف نمی افته! (موآ ها ها ها!!!)و .... می بینم مینا جان با نوکش گره رو می کشه داخل و نوک نخ رو می کشه! و........ بومب!!!


منطق اهریمنانه!

 
A: I'm just saying the ending crashed us all! Scarred for life!

B: So you'd be happier if they got married and startet popping out vampayers? For God's sake! She was the warrior of light! He was a demon! If they got married, her husband would have been a demon!!

A: What's your point? 

 

Monday, 27 August 2012

راین پارک


Broken

 

Director: Rofus Norris
Starring: Tim Roth
Eloise Laurence
1h30, England, 2011



اگر منو یه کم بشناسین می دونین که من وقتی از نظر احساسی کله پا بشم، درباره فیلم حرف نمی زنم که کسی که می خواد ببینه بدون هیچ پیش فرضی فیلم رو ببینه و در صورت تمایل اونم کله پا بشه! این یکی از بهترین فیلم هایی بود که تو این مدت دیدم!!! انقدر انقدر انقدر تحت تاثیرم قرار داد که اهریمن رو مجبور کردم بعدش فیلم نبینیم و برگردیم خونه! از اون فیلم هایی که همه داستان هاش به هم ربط داره و یه اتفاق کوچیک مثل دومینو تو زندگی هم تاثیر می ذاره! اینکه چطوری با یه تصمیم کوچیک، یه اشتباه جزیی، زندگی یک عالمه آدم یه جهت دیگه پیدا می کنه!

 یه بازی محشر (per usu) از تیم راث، یه فیلمنامه فوق العاده و یه بازیگر نوجوان معرکه!!! یعنی فکر نمی کردم فیلم به این آرومی بتونه انقدر هیجان و تنش ایجاد کنه!!! definitely توصیه می شه!!

پ. ن. این فیلم هم یه موسیقی تیتراژ محشر داره که هرچی می گردم پیدا نمی کنم! طلبتون!! 




پست دو هزارم!!!

 

این پست دو هزارم پریای خط خطیه!!! خودمم باورم نمیشه دو هزار تا پست نوشتم برای اینجا! یعنی اگه پایان نامه ام رو نوشته بودم الان دکترام رو گرفته بودم! اما فکر کنم می ارزید، نه؟ 


 

Du Vent dans Mes Mollets

 

de Carine Tardieu
avec Agnès Jaoui
Denis Podqlydès
1h29, France, 2012




یه تراژیکمدی بامزه درباره کودکی و درک و بزرگ شدن. ترکیب ماهرانه فانتزی و واقعیت! معصومیت (فرانسوی اش مسلما!)، روابط پیچیده و روبرو شدن با مرگ
 
همه جای دنیا، دوستِ صمیمی بزرگترین دغدغه یه دختربچه است!

فیلم خوبیه اما من بیشتر از فیلم عاشق موسیقی تیتراژش شدم. گوش کنین