Saturday, 30 June 2012

What to Expect When You Are Expecting?


http://comixed.memebase.com/category/best-of-week/



پ. ن. خبری! من به زودی می رم فیلمه رو می بینیم! فردا یه پست دیگه با همین عنوان اومد، شگفت زده نشین لطفا!

Ding Dong! The Witch Is Dead?



In order to become the master, the politician poses as the servant.  

                                                      Charles de Gaulle




 

دوست فرانسوی-آلمانی به خاطرِ من نشسته مصاحبه اسمشو نبر رو نگاه کرده! (یکی نیست بگه خب به خاطر من بشین داکتر هوریبل ببین! شرلوک ببین! بیلی وایلدر ببین! آخه چرا اسمش نگاه می کنی؟) ۱) حالش بد شده بود در حد المپیک! ۲) احساس عجز در برابر حماقت! بهش دست داده بود شدید! (این یک واکنش جهانی در برابر اسمش هست انگار!) ۳) بهم گفت تازه نمی دونی چه کفش هایی پاش بود؟ (بدبختی اینجاست که می دونم!) مطمئنم از پای یه بی خانمان درشون آورده بود، پوشیده بود!!!! دیگه بهش نگفتم همین حرفا و کفشا و عامه فریبی ها، چند سال پیش عامه رو که هیچ! کلی روشنفکر رو هم فریفت! هیچکس هم فکر نکرد یه بی خانمان پابرهنه می مونه که اون کفش ها به ایشون برسه! کلی آدما فکر می کردن اون کفش ها، مثل کفش های دوروتیِ جادوگر شهر زمرد جادویی اند بی خانمان ها رو یه شبه پادشاه می کنن!

پ. ن. عنوان از یکی از ترانه های جادوگر شهر زمرد هست! همون که مانچکین ها می خونن! بعد از این همه سال هنوز جذابه



 

:\

 
هشت صفحه از مقاله استاد-دیده ام رو تصحیح کردم (کلمه ساختن خصوصیتی پریایی است! Get used to it!). دیگه همه می دونن که من هیچوقت از کاری که دارم می کنم راضی نیستم ولی معمولا یه مدت که می گذره و فاصله می افته برمی گردم و یه نگاه به کار می اندازم و یه چیزایی توش پیدا می شه که متعجبم می کنه. می بینم انقدر که فکر می کردم چرند نیست! (آقای دکتر، شما که تازگیا پریا نمی خونین احیانا؟!) دیگه انقدر بی رحم شدم که با یه کلیک، ۳ صفحه رو حذف کنم و بد از ۲ هفته بی رحم تر هم می شم. کافیه یه یادداشت روش باشه که این کلمه یا جمله یا پاراگراف مبهمه! امروز در کمال تعجب دیدم که مقالهه اونقدر که به نظرم می اومد نفرت انگیز نیست. شاید حتی بشه بهترش کرد. به هر حال، هیج امیدی ندارم که یه روز بتونم این نوشته ها رو دوست داشته باشم. این همه سال شعر و داستان نشون داد من نمی تونم دوسشون داشته باشم.

End of an era?

 

دوست سنگالی از ساختمون ما رفت! دیروز! با برادراش یه خونه مشترک گرفت و خلاصه که کلی جاش خالیه! ولی خب برگشته به دامان شور و شرناک خانواده! (سه برادر، خودش، یه خواهر مهمان و پدرش هم لابد میاد و می ره دیگه!)

پ. ن. برادر دوست سنگالی که معرف حضورتون هست! همون که گفتم من با طیف وسیعی از نسوان ایشون رو مشاهده کردم! دیروز گیر داده بود، اگر پشت سر خواهرم گریه کنی، باید پشت سر من هم گریه کنی! بعد ایشون قراره به زودی با من انگلیسی هم بخونن! یعنی برنامه ای خواهیم داشت ها! از الان اولتیماتوم دادم که جرات داری سر کلاس من با کسی flirt کن! برگشته می گه فکر می کنی چرا می خوام انگلیسی ام بهتر بشه! |:  ! 

Zotero

 

محققانِ پایان نامه نویسِ عزیز
من بالاخره کار با زوترو رو شروع کردم و این برنامه حرف نداره! اگر با ورد کار کردین، کار با زوترو براتون بسیار آسون خواهد بود! زوترو روی مرورگر اینترنتی تون نصب میشه (من روی فایرفاکس دارمش ولی حتما روی سفاری، اینترنت اکسپلورر و... هم میشه استفاده اش کرد!) و شما می تونین صفحه های اینترنتی رو با شناسنامه و تاریخ روش ثبت کنین، ازشون یادداشت بردارین و بازخونی کنین. من هنوز از همه قابلیت هاش استفاده نکردم ولی برای رکورد نهایی و کتابشناسی تون محشره! به خصوص که می تونین از صفحه ها عکس بگیرین، دنبال یه کلمه یا جمله خاص بگردین، بهشون لینک کنین، روشون یادداشت بذارین و خلاصه کتابخونه آن لاین خودتون رو بسازین! اگه در حال تحقیقاتین!! زوترو خیلی به دردتون می خوره!! True Story!

از فردا می ترسم

 

تفاوت من و شما، شاید فرداست! فردایی که درخشش خورشیدش برای شما با دیروز فرقی نخواهد داشت و من نمی دانم که خورشیدم چگونه طلوع خواهد کرد! فردای وهم آلود و هراسناک؟ فردایی با روزنه امیدی لرزان؟ فردایی ویرانگر؟ فردایی با رنگین کمانی بی رمق؟ فردا روز دیگری است!

Friday, 29 June 2012

:|

 
سفید برفی تازه ها رو دیدین؟ انگار همه دست به دست هم دادن که اون حرف وودی الن تو انی هال ( از بچگی با همه فرق داشتم. وقتی مامانم منو برای دیدن سفید برفی برد، بلافاصله قلبم برای ملکه بدجنس فشرده شد!) رو به تصویر بکشن! فکر کن جولیا رابرتز و چارلیز ترون در نقش ملکه! کی سفیدبرفی رو نگاه می کنه اونوقت؟

پ. ن. دیگه فیلم ساختن از رو کارتون های دیزنی مد شد!! انجلینا جولی هم تست گریم داده برای جادوگر زیبای خفته!

:)



http://lifesacomicstrip.blogspot.fr/2010/11/on-cloud-hunger.html

The Nightingale

 
دیروز پیش دوست خواننده بودم. یکی از سی دی ها به زودی آماده می شه. نمی تونم آهنگ ها رو بذارم اینجا چون از همون اول قول شرف دادم که ترانه ها رو به هیچکس نشون ندم. البته الان دیگه کپی رایت شده همه چیز! این آدرس سایته و نمونه هایی از کار روی سایت قرار گرفته! آلبوم مورد علاقه من Metamorphoses هست که اصلا یه جور مهندسی صداست تا آواز! اما سبک ایشون یه جور نوآوری روی جاز و پاپ هست. به هر حال فکر کنم خوشتون بیاد! ویدیو کلیپ ها هم به زودی رو یوتیوب خواهد رفت و اونوقت می ذارمشون اینجا! سایت رو می تونین انگلیسی کنین! اما خب موسیقی که زبون نداره!

:\

 
این آقاهه الان در عرض ۵ دقیقه به این نتیجه رسید که you're brilliant!! منم در کمال فروتنی جواب دادمWhat's more, I'm awesome!! واقعا برای یه مهندس نرم افراز، مک انقدر پیچیده است؟ فکر کنم دو روز هم نشد که من عاشق سیستم اپل شدم و کلا با ویندوز وداع کردم!!!

پ. ن. فقط به خاطر مک نبود! به خاطر اون بخش پایان نامه من بود که کامپیوتریه و داشتم از لاندو می گفتم و ویکتورین وب و ..!

زنانه ها

 
بچه ها این رو بخونین. برای ما هایی که نبودیم جالبه!

Thursday, 28 June 2012

بوفه

 

bouffer یعنی خوردن! و تلفظش هست بوفه! بامزه است، نه؟

پارسی دری وری!

 

میشه یکی برا من توضیح بده با کسی زاویه داشتن یعنی چی؟ یعنی دو نفری با هم یه زاویه خریدن؟ یعنی من نسبت به اون زاویه دار محسوب می شم؟ من با کمک اون یه زاویه تشکیل می دم؟ اگه آره اصولا آدما باید زاویه تشکیل بدن که چی بشه؟ با هم برخورد کنن؟ از هم فاصله بگیرن؟ نیمساز تشکیل بدن؟ اون و من هر کدوم کجای زاویه محسوب می شیم اونوقت؟ اضلاعش؟ مرکز تقاطع اضلاع؟ یعنی در جایی به هم برخورد می کنیم؟ این زاویهه چند درجه است اونوقت؟ خب پدر من! یا ریاضی تون مشکل داره یا ادبیاتتون! خوبه فردا من بیام بنویسم من با بستنی چکه کن سوپرایمپوز می شم؟ با دوست سبز فونت ۱۵ مون ۲۰ میشه؟ نیل پتریک هریس رو می بینم buffer می کنم؟ سینوس رابطه ام با استاد جون مساوی کسینوس رابطه ام با آقای استاده؟ خب آخه پرتقال فروش که الانا از شدت نفروختن پرتقال ورشکست شده چه گناهی داره؟

:|

 
دارم متقاعد می شم که اکثر نقدها یا مقاله های تحلیلی در حقیقت روایت دوباره داستانه! فقط این باره مخاطبه که تعریفش می کنه!


Uggie

 
آگی دم در گرومن چاینیز تیاتر paw print گذاشت !! این مراسم با حضور سگ های هنرمند دیگری که پارسال کاندید جایزه بودن و برادر آگی که تو آرتیست بدلش بود، صورت گرفت و اینا! بعد ما آدم هاش رو هم تقدیر نمی کنیم!


From: http://www.cbsnews.com/8301-31749_162-57460070-10391698/uggie-leaves-paw-prints-in-cement-at-graumans-chinese-theatre/

:|

 
الان این خانوم مهربون بوفه اومد یه آناناس کرد تو حلق من رفت!!! من همه جا باید با کسانی که به زور می خوان منو تغدیه کنن مبارزه کنم. چرا اینا نمی رن آفریقا خب؟ فکر نکنین من از انورکسیا بیافریایی هام ها! فقط ملت توهم دارن که من دارم از گرسنگی تلف می شم!!

Wednesday, 27 June 2012

الیویه!!

 
واییییییییییییییی! olivier یعنی زیتون زار یا درخت زیتون!! متوجه نشدین؟ الیویه!!! (الان احتمالا قیافه همه شبیه جان و لستراده وقتی شرلوک داد می زنه pink!!) سالاد الویه!! احتمالا تو مواد اولیه اش زیتون بوده و بعد که هر خانواده ای هرچی دلش خواسته (از کله پاچه تا لوبیا قرمز!)‌ بهش اضافه کرده به شکلی که ما می شناسیم دراومده!

گتسبی بزرگ، رومئو ژولیت + یک پریای خط خطی!

 
دیروز داشتم غر می زدم که این باز لورمان داره گتسبی رو به خاک و خون می کشه و هرچی به خاطر اون رومئو ژولیت مدرنه ازش خوشم میومد، الان ازش بدم میاد (می دونین که فقط تیزر فیلم دراومده !) …... (جای خالی را با غر مناسب پر کنید! ۱ نمره!) و همه چیز رو بازسازی کرده و and everything's so perfect that it looks fake (با لحنی چندش بخونین!!!) و یه دفه استاد جون از خنده منفجر شد (بار اول بود که استاد جون اینطوری می خندید!) و همین طوری به خندیدن ادامه داد و یه خودکار برداشت اون جمله بالا رو یادداشت کرد و گفت اینو روز دفاعت بهت می گم! وای!!! everything's so perfect that it looks fake!!! عالی بود!

پ. ن. بعد من همیشه متعجب می شم چرا ملت فکر می کنن من باید شوخی نویس می شدم یا بیلی وایلدر!


:|

 
آیا کس دیگری رو می شناسین که نقل قول کنه : به قول یه مرغی.....؟

پ. ن. فکر کن. مینا quote مینا جیگر! جیگر!!! unquote !!!!!!

Journal de France



                   
de Reymond Depardon et
Claudine Nougaret
1h40, France, 2011


یه فیلم نیمه مستند درباره قیمون دپقدن با تیکه های ای فیلم هاش، عکس هاش و خودش! یه جور معرفی هنرمند از طریق کارش! نماها به شدت قشنگن (خب یه عکاس و یه فیلمبردار حرفه ای پشت فیلم هستن!) و بامزه ترین فیلم ها، اونایی ان که از مردم عادی و زندگی روزمره گرفته شدن!
و البته از ژاک شیراک و الن دلون ( هنوز نتونستم تلفظ درستش رو بشنوم و گربه چشایرم رو کنترل کنم!‌ فکر کن اَلَن دُلُن!) گرفته تا ماندلا تو فیلم ان و انقدر به جا و درست که اصلا خودنمایانه به نظر نمیاد


صحنه هایی که دوست دارم:
خیلی زیادن!
پیرمردا!
دادگاه!
ژاک شیراک!
لوور!
پایان فیلم که به یه راه باز فید سفید می شه و.....

I'm awesome! Do you need a proof?

 

آخی!! انگشتاتون گره خورد؟ با تشکر از همه دوستانی که از دیروز تا حالا fingersشون رو crossed کردن، وضعیت سفید اعلام می شود. لطفا انگشتان خود را در حالت default قرار داده و از پناهگاه های خود خارج شوید!
و.....
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!
استاد جون مقالهه رو قبول کرد! (من هنوز یادداشت هایی رو که برام گذاشته رو نخوندم، اما کلیتش رو بدش نیومده بود!) و این درجه دیگری به nerd یت من اضافه می کنه! (هیچکی سال اول شروع نمی کنه به نوشتن! اصولا روی من با سنگ پای قزوین نسبت داره!) به علاوه (من الان علامتش رو بذارم، شما مشکلی دارین آیا؟) گفت چرا از فلانکس نقل قول نداری؟ تو کتابشناسیت هست. ازش نقل کن. براش بفرست اینو! بعد من قیافه ام شبیه جویی بود وقتی می فهمه راس پدر بچه ریچله یا مانیکا و چندلر با همن یا اسم بچه چندلر و مانیکا اریکاست یا.... چی داشتم می گفتم؟ آها!!! من جیغم دراومد که نههههههههههه! این آقاهه استادِ مشهورِ ترسناکه! من عمرا مقاله براش بفرستم و حالا ببینیم کی پیروز می شه. من یا استاد جون! + (الان واضحه؟) این مقاله قرار بود ده صفحه باشه. من سی صفحه نوشتم. بعد بیست صفحه تحویل دادم (بله! خیر الامور اوسطها!!! ) و دیروز استاد جون می گفت چرا اینو گسترش نمی دی و من گربه چشایر! گفتم تا پنجاه صفحه هم می تونم بنویسم درباره Memento! و این طور که معلومه من نونصد صفحه پایان نامه دکترا خواهم نوشت! + استاد جون دنبال یه مجنون کتابخوری می گشت که تو کتابشناسی ها بگرده و کتاب سفارش بده برا دانشگاه و کی بهتر از پریایی که اصولا کتابخونه خونه دوم و اینترنت خونه مجازی اش محسوب می شه! بقیه اش رو بعدا می نویسم! داکتر هوریبل داره صدام می کنه و کی می تونه داکتر هوریبل رو معطل کنه!!!

Tuesday, 26 June 2012

مرگ یزدگرد

 

پند نامه بفرست، ای موبد! اما بر آن اندکی نان هم بیفزای. ما مردمان از پند سیر آمده ایم و بر نان گرسنه ایم.

                                                                                                    زن آسیابان


پ. ن. هیچوقت فکر نمی کردم این جمله به این تلخی حقیقت پیدا کنه!

نسبت غیر مستقیم آفتاب با کرم کتاب ها

 

درخشش آفتاب رو چمن هر nerdی رو از کتابخونه می کشونه تو حیاط! اصولا لذتی بالاتر از این هست که بتونی وسط دانشگاه رو چمن دراز بکشی و زیر آفتاب کتاب بخونی و گاهی هم خیره بشی به آسمون آبی بالا سرت و ابرهایی که در رفت و آمدن؟

Love in the Afternoon

                                                                   
Director: Billy Wildler
Starring:
Audrey Hepburn
Gary Cooper
Maurice Chevalier
125min. USA. 1957

 
مگه میشه یه فیلم از بیلی وایلدر باشه و خوب نباشه؟ اونم با آدری هپرن؟ اما هنوز تو وایلدر های محبوب من بازداشتگاه ۱۷، ایرما خوشگله، بعضیا داغشو دوست دارن، سابرینا و آپارتمان جایگاه ویژه ای دارن! اصولا وایلدر به اضافه جک لمون مساوی است با شاهکار! هنوز فیلم هایی هم هستن که ندیدم.

آدری هپرن همیشه دوست داشتنیه!‌ هیچوقت مثلا مریل استریپ نیست. اما نمیشه دوستش نداشت، میشه؟ راستی چرا آدری تو اکثر فیلم هاش عاشق مردایی میشه که کمی از پدرش بزرگترن؟ رکس هریسن، همفری بوگارت، گری کوپر، کری گرانت، ویلیام هولدن، پیتر اوتول و...؟

چرا هیچوقت گری کوپر به نظر من جذاب نیومده؟ مثلا جز زیباترین مردان جهان هست و من نه قیافه جوونی اش رو دوست دارم، نه میانسالی اش رو!

 



صحنه هایی که دوست دارم:
وقتی اِیرین کفشش رو از جیب آقای فلنیگن می کشه بیرون و می ره!
وقتی آِیرین دنبال قطار می دوه و از مردایی حرف می زنه که وجود ندارن!

پ. ن. شلدن کوپر خانواده عقیده داشت حالا یه بار یکی به وایلدر خیانت کرده، این همه دوران کارگردانی اش فیلم هایی ساخت که حداقل یه نفر توش داره خیانت می کنه! (بله شلدن کوپر ها درباره همه چیز نظر می دن و معمولا هم نظر هاشون قابل توجهه!) بعد از این همه فیلم وایلدری دیدن می تونم بگم که حق داشت! خیانت اونم از نوع دسته جمعی یه تم متداول وایلدر هست!

Croisons les dois!

 

امروز استاد جون نظرش رو درباره مقاله Memento میده! Finger های خود را در حالا crossed قرار داده و امید می دواریم!!! (کی گفته من همه اش باید با گرامر آدمانه حرف بزنم؟) که کمی! فقط کمی! از مقاله ۲۰ صفحه ای مون رو قبول بفرمایند! ان شااله!

پ. ن. عنوان معادل فرانسه فینگلیش متنه!

The Girl who doesn't know when to shut up!

 

  • من نمی دونم در این مواقع خدا رو کجا باید پیدا کرد!!
  • لای شب بوها رو گشتی؟

خوددرگیری!

 

باد ۲۰ کیلومتر در ساعت یعنی شما در دمای ۳۰ درجه هم اگر یخ نبندی، می لرزی حداقل! می خوای با تاپ!!! نری وسط خیابون؟ 
 
پ. ن. اون روزی که خدا عقل پخش می کرده، من احتمالا یه جایی داشتم کتاب می خوندم!!!

Monday, 25 June 2012

از دست این فرانسویا!!!

 
چرا آخه سیندرلا رو کردین Cendrillon ( ساندقیون!)؟ مگه سیندرلا چه ایرادی داشت آخه؟

پ. ن. این تفاوت ها هم بامزه است، هم باعث می شه من یاد نره! hence، نوشتنشون تو پریا! مثلا من دیروز یاد گرفتم prendre sa defence  معادل  to take his side هست! خب الان در حافظه جان ثبت شد!

How to lose a guy in 5 minutes?

 

به مدل های لنرد، راج و هاوارد نشون بدین چقدر ازشون cool ترین و به مدل های بارنی استینسن، داگ راس و دنیل کلیور نشون بدین که مغزتون چقدر کار می کنه!! نتیجه تا ۸۳٪ تضمین میشه! True story!

پ. ن. ۱ من قراره به زودی یه sister code چاپ کنم! الان اون قیافه نیل رو تصور کنین وقتی با گریم ۸۵ سالگی اون دختر ۲۲ سالهه رو فریفت!!! بعد اومده بود می گفت in your face!!! in everybody's face! فقط من اینو خطاب به خود بارنی باید بگم!

پ. ن. عنوان با کمی تغییر دزدی است از فیلم How to lose a guy in ten days؟

:|

 
بامزه نیست این خانواده های ایرانی تا بچه شون ازدواج نکرده به روز می خوان مزدوجش کنن و تا مزدوج می شه پروژه دختره ۴۵ کیلویی/ پسره بی سر و پا شروع می شه و می خوان از هم جداشون کنن. بعد اگر جدا شدن، همه جمع می شن آشتی شون بدن؟ بابا make up your mind!!

پ. ن. ۱ حدس زدین دیگه! دوباره درگیر یه پروژه دلداری از راه دور شدم!! و گاهی این مادرپدرا منو دچار هیچ نظر-نداشتگیِ مفرط می کنن؟ 
 
پ. ن. ۲ حالا من با کوله باری خالی از تجربه!!! چطور طرف مشورت قرار می گیرم و چطور به نظرات بارنیانه ام اعتماد می کنن، بماند!!
 
پ. ن. ۳ الان یادم افتاد در جر و بحثی مادر-دخترانه! مامانِ دوست، راست راست برگشت گفت اگر پریا این پسره رو تایید کرد، من تاییدش می کنم! حالا احساس مسوولیت به کنار، نسبت عقل من به عقل اون دوست، مثل پروتون در برابر کوه یخ تایتنیک هست!!! یعنی چشمام در حد یه فنجون کاپوچینو شده بود که مامانش اینو نمی دونه!!!

پ. ن. ۴ دختره ۴۵ کیلویی از خانه سبز هست. یادتون میاد؟

LETTERS







بر شما باد خواندن LETTERS!!! کتاب به شکل نامه نگاری هست و جان بارت، نویسنده، با خواننده، یه خانومه و پنج نفر از شخصیت های کتاب های قبلی اش نامه نگاری می کنه! اگر کتاب ها رو خونده باشین مسلما بیشتر لذت می برین. اما نخونده باشین هم هیچ مساله ای نیست!

:|

 
واقعا برا من سواله که آیا یه نفر نیست که بلد باشه محترمانه حرف بزنه و وقتی حرفاش میره رو اخبار آدم احساس چاله میدونیت! بهش دست نده؟ نه واقعا!!!

Sunday, 24 June 2012

:|

 
از دست این واژه های فرانسوی! نه تنها مونت و مذکر دارن که بعضیاشون bisexual هستن و اگه جنسیتشون رو اشتباه بگین معنی تغییر می کنه! مثلا mode اگر مونث باشه به معنای fashion هست و اگر مذکر باشه به معنای راه و روش!! مطمئنم تا زمانی که من همه این مونث، مذکر، دو جنسی ها رو یاد بگیرم، یه سری از واژه ها گی، لزبین و transvestite می شن و دوباره باید از اول شروع کنم!

مینا ۱۲۵

 
مینا در نقش زنگ ساعت

ساعت ۶ صبح
شلام! شلام! میییییینا! مینا؟ مینا! مینا!!

ساعت ۶:۱۵ صبح
تو برگشتی؟ قربونت برم! ها ها ها! هو هو هو!!

ساعت ۶:۳۰
مآآآآآآآآآآن! بین چیکار کرده!!!

ساعت ۷
نَی نَی نَی نَی! نِی نِی نِی نِی! دشششششششش! دش! دش! دش!

ساعت ۷:۱۵
ماآن! بابا! مینا جیییگر! مینا جیگر! هی هی هی! ها ها ها!

ساعت ۷:۳۰
جیغغغغغغغغغغغغغغغغ! جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!!


فکر کنم به زودی اگه بیشتر از این بخوابی، بیاد بیرون نوکت هم بزنه! 

Imparting wisdom!

 
وقتی فیلم خسته کننده باشه، آدم انقدر برای بیرون رفتن از سینما عجله داره که با سر می ره تو صندلی جلویی!!! true story! 

پ. ن. ۱ من می تونم سینما رو sue کنم که فاصله بین صندلی ها برای فیلم های خسته کننده مناسب نیست؟ تو فیلم های هیجان انگیز، آدم اصولا در جهشی به سمت بالا حرکت می کنه خب! من الان دارنده مغرور یه بچه بادمجون!!! بالای چشم چپم هستم!!

پ. ن. ۲ من چند باری توضیح دادم که کبودی چشم، سیاهی روی بند انگشت ها، کبودی رو زانو، پارگی!! روی مچ پا، جای زخم روی انگشت دست چپ و... (چقد داش آکلی شد!!) مربوط به کتک خوردگی نبوده و از شاهکار بودن حواس صاحب کبودی!!! و دیگر مسائل!! سرچشمه می گیرد!!

پ. ن. ۳ اگه گفتین عنوان از کدوم قسمت فرندزه؟  

:)

 
استاد جون ای میل زده که پریااااااا! شرلوک محشره! ما اینیم! استاد جونامون رو وادار می کنیم سریال هایی که دوست داریم رو ببینن! سابقه هم داریم در این زمینه چه جور!

پ. ن. ۱ در این که شرلوک محشره هیچ شکی نیست! Sherlock rocks! و این هیچ ربطی به اینکه من head over heels عاشق بازی بندیکت کامبربچ ام نداره! همه چیز سریال محشره!

پ. ن. ۲ اهریمن سه هم به جمع Sherlocked ها پیوست و در این زمینه اظهار فرمود چقدر صدای این پسره سکسیه! البته صحبت دامنه دار بود که به شکلی متناقض!!! ما دامنشو کوتاه می کنیم که عفت عمومی مورد آزار و اذیت!! قرار نگیره! بارالها! اهریمنان را به راه راست هدایت بفرما! الهی آمین!

;)

 
سه سال پیش

- سلام! بیاین پایین. وامتون حاضره.
- جان؟
- گفتم بیا وامت رو بگیر!
- من درخواست وام دادم؟
- ندادی؟
می رم گروه کامپیوتر و می بینیم که مقام مسوول نازنین خودش درخواست داده و خودش هم موافقت کرده و کلا من کاری ندارم جز اینکه مدل لپ تاپمو انتخاب کنم که اونم آخرش مقام مسوول کمک می کنه و کریس میاد تو زندگی من! (البته اینکه من اصولا رو روان گروه کامپیوتر تپ دنس می کردم انقدر کار می ریختم سرشون، بی تاثیر نبود! ولی به هر حال! مرسی مقام مسوول!)


برداشت دوم

- سلام مادام خط خطی! آدری گفت باهاتون تماس بگیرم که بیاین برای وام!
- ها؟
یادم می افته که چند ماه پیش از خانوم گردوی نازنین درباره وام دانشجویی پرسیدم و گفتم ضامن ندارم و رد شدیم! می رم سراغ آدری! میگه شرایط منو بررسی کرده و چون من پول رو برای خرج کردن نمی خوام (می دونم عجیبه! مساله اینه که من کرایه خونه ام رو دوباره به علت ضامن نداشتن شش ماه جلو جلو می دم و بعد برای اقامت باید پول تو حساب باشه و توضیح اینکه من هزینه زندگی شش ماه رو اول سال خرج کردم سخته!) برام شرایط خاص قائل شدن که پول بلوکه بشه تا من همه اش رو پس بدم. از یه طرف، پول تو حساب من دیده می شه (و اقامت رو میشه دور زد!) از اون ور، اگه مساله حادی پیش اومد میشه نامه داد که اون مقداری که پرداخت شده، آزاد بشه!

پ. ن. ۱ واقعا ترجمه اسم مقام مسوول میشه خانم گردو!
پ. ن. ۲ برای یادآوری به خودم بود در مواقع غرزدگی بیش از حد! دو بار تا حالا به من همین طوری وام دادن!
پ. ن. ۳ نتیجه اخلاقی: البته من awesome تر از آنم که پیامی داشته باشم، اما اگر دانشجویین، حتما امکانات بانکی برای دانشجوها رو بررسی کنین!

Friday, 22 June 2012

The birth of the awesomess!

 
دی دی دی دیم!!! (آهنگ تقویم تاریخ!!!)

یکسال پیش در چنین روزی من بالاخره موفق شدم و خود را به ثبت رساندم! یه مدت بود که تو فکر یه دفتر خاطرات مجازی بودم و یه مدت کمتر که به بلاگ فکر می کردم و خسته شده بودم که در جواب چه خبر؟ دوستام، هی توضیحات تکراری بدم و خلاصه نمی دونم چی شد که یه دفه روز بیست و دو ژوئن سنه دو هزار و یازده میلادی مقارن با دومین روز تابستان (که شاعر آن را صیف می نامد! (معلومه دیگه! کی جز سعدی عقده خود کم عرب بینی داشته! شیخ مصلح الدین مشرف ابن عبداله جان! No offense! (از طریق کوانتوم زمانی فرمودن لا یؤخذ! که معادل none taken خودمون هست!)) وسط کتابخونه زبان ها گشتم دنبال فضاهای وبلاگ و بعد از نیم ساعت تفکر اسم اینجا شد پریای خط خطی! (یکی نیست به این برنامه سازان بگه بابا! اولین چیزی که آدم می سازه که نباید اسم بلاگ باشه! کلی اسم گذاشتن سخته!) دو سه ساعت هم با امکانات و رنگ ها و اینا ور رفتم تا فهمیدم چی به چی و اولین پست ساعت ۳:۳۶ دقیقه روی بلاگ قرار گرفت. (تا اینجا یاد دایی جان ناپلئون و من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد حدود ساعت سه و ربع کم بعد از ظهر عاشق شدم نیفتادین؟ نه؟ خب ایرادی نداره! همه به یه اندازه awesome نیستن که!) اول قرار بود خاطرات این سفر اینجا ثبت بشه و همین طور هم شروع شد. اما  کم کم اتفاق های روزانه  از خاطرات گذشته پیش افتاد (منم که متحجر واپس گرا نمی باشم!)‌ بعد هم ویندوز عزیز در دشمنی با کریس انقدر زیاده روی کرد که من مجبور شدم از عرصه دسکتاپ محوش کنم و به این ترتیب همه خاطرات مرقوم!!! روی اون ویندوز به ابدیت پیوست! فیلتر بودن اینجا از همون اول، هم کلی کمک کرد که من خیالم راحت شه که اغیار اینجا رو نمی خونن و تین ایجر درونی ام رو آزاد بذارم که راحت هرچی دل تنگم لازم داره بگه که گسترده بشه! نیل تندی وارد پست ها شد و مینا و دوستام و اهریمنان و مسلما سینما و کمی تا قسمتی ادبیات و پست مدرنیسم (قرار بود پریای خط خطی روی شاد من باشه به هر حال! نه روی nerd کرم کتابم یا قرار نبود برای سایه ام بنویسم که! (انتظار دارین من یه پست پیدایشی بنویسم و صادق خان رو یادم بره! آخه می شه؟) تازه نوشتن درباره رمان کمی تا قسمتی وقت گیره!) و مقادیری هم روزمره نگاری و این شد که پریای خط خطی با بیش از سی و پنج برچسب!! (منظور همون label هست!) هزار و هفتصد و هفتاد و نه پست (رکورد رو حال می کنین؟) و تقریبا ده هزار بازدید، امروز همچنان فعاله! هنوز نوشتن پریا یه وظیفه شاق روزانه نشده ولی از اونجایی که قراره من شونصد تا کار بکنم تو این تابستون، احتمال بدین که از بیش فعالی!! پریا کاسته بشه! خلاصه اینکه! ای آنانی که یک ساله همراه من بودین! هم خاموش ها! هم روشن ها! خسته نباشیم!!! همچنان در انتظار خوانش سبزتان هستیم! و تولدم مبارک!!!! برای نیل نوشتم The birth of the awesome! و اینک اضافه می فرمایم The birth of the awesomess! (واژه نامه بره اضافه کنه واژه رو خب!!!)

پ. ن. ۱ موفق شدم و خود را به ثبت رساندم obviously از فروغه!

پ. ن. ۲ وای! دیدی چه بلایی سرمون اومد (با لحن جواد رضویان در عصر پیشا-جوادی اش در سیب خنده، اپیسودهای کمک های اولیه بخونین!) یادم رفت از خانواده محترم رجبی تشکر کنم!!

پ. ن. ۳ من یه روز ۱۰ سالگی پریا رو بخوام جشن بگیرم، چقد بنویسم، معلوم نیست!!

What's cooking?

 
- So you are telling me that you're having your cake and eating a muffin on the side too!
- The problem is I'm not having my cake! If I had my cake, I would have eaten just my cake!
- What does the muffin think about it?
- Um...He doesn't know?
-The cake knows though?
- He said he wanted me to be happy.
-And if the cake becomes available at any point, you are willing to leave...er... let the muffin burn?
-So selfish of me! But yes! The muffin stands no chance!
-You know, your cake is not that delicious either! The muffin is certainly more tempting!
-I know! To me he is though!
-I can't say I want the recipe! No offense!


پ. ن. ۱ ما هم با این استعاره هامون!! anyway! عنوان از یه مستند محشره درباره غذا و فرهنگ! دستتون رسید ببینین!!!

پ. ن. ۲ با وجود اینکه غریب به نظر میاد، من با همه نظرات بارنیانه ام ، ۸۳٪ مواقع تو گفتگو ها نقش تد یا لیلی رو بازی می کنم!