STRANGER! if you, passing, meet me, and desire to speak to me, why should you not speak to me? | |
And why should I not speak to you? Leaves of Grass by Walt Whitman |
Thursday, 26 September 2013
To You
Wednesday, 25 September 2013
آیا کدوم ناعقل دیگه ای چنین موضوعاتی بر می داره؟
فکر کن بعد قرنی کتابی که قبلا خوندی رو از کتابخونه بگیری در راستای چک نمودن ماخد و یادداشت های خودت رو وسطش پیدا کنی!!!!!؟
Labels:
Geeks and Freaks,
Me,
Myself and I,
Nerds,
Trivialities
ایشالا گربه است!!
دو هفته است که برنامه سخنرانی های اکتبر اومده و من می دونم که از من انتظار می ره که به عنوان یک دانشجوی سال سومی (گریه کنین مسلمونا!!! گریه کنین! ثوابه!!) باید شرکت کنم. بعد ای میل رو باز نکردم و هرروز می بینمش و پیش خودم می گم ایشالا گربه است!!!؟
:I
می دونی ما برای ریاضی انقدر تکلیف نداریم که برای انگلیسی؟
یک روز در یوتوپیا !!!
امروز حیفه تو تاریخ ثبت نشه. امروز از اون روزهاست که آفتاب می درخشد و بلبلان می چهچند. امروز کایل زودتر از من سر کلاس بود. امروز لوک و جاناتان واقعا درس خونده بودن و درس جواب دادن. (این یک مورد، من واقعا بر نفس اماره ام غلبه کردم که نپرم
bear hug
کنم دو تا شونو!! مخصوصا این جاناتان که انقدر حرف گوش کن شده که بعد از اون که من رسما به موهاش گیر دادم مصرف ژلش رو کاهش داده و این روزا چند تا مو هم وسط ژل ها دیده می شه. این اصلا هم ربطی به اینکه من هرچی بگم، کلاس در حافظه فیلانه اش ثبت می شه و تا ابدالدهر به بچه طفلک یادآوری می کنه، نداره!) امروز دنیل داوطلب شد که شعر رو بلند بخونه و سبسشن بدون اسکی رو اعصاب من، نظرش رو درباره شعر بیان کرد. امروز دلی و هیپو خودشون خواهش کردن که آدرس بدم و برن کتاب رو بخرن و آقای کوارتربک بعد از خوندن شعر سر والتر رالی، فرمودن چقدر قشنگه! بدون اینکه مردانگی شون با علامت سوال تهدید بشه. امروز من ده درصد حرف زدم و بقیه تحلیل ها همه از بچه ها بود. امروز بچه ها فهمیده بودن که برای تحلیل شعر فیل رو باید از هوا پایین بیارن و از ساده ترین واژه ها شروع کنن. امروز آنالیزشون و دفاعشون از جواب هاشون حرف نداشت. امروز دستکم دو نفر چنان محشر شعر رو دکلمه کردن که من اشک تو چشمام قلمبه شد و مهم تر از همه امروز بچه های من برای جلو رفتن به من نیازی نداشتن. امروز ایده آل ترین روزی بود که می تونه در زندگی هر معلمی پیش بیاد
bear hug
کنم دو تا شونو!! مخصوصا این جاناتان که انقدر حرف گوش کن شده که بعد از اون که من رسما به موهاش گیر دادم مصرف ژلش رو کاهش داده و این روزا چند تا مو هم وسط ژل ها دیده می شه. این اصلا هم ربطی به اینکه من هرچی بگم، کلاس در حافظه فیلانه اش ثبت می شه و تا ابدالدهر به بچه طفلک یادآوری می کنه، نداره!) امروز دنیل داوطلب شد که شعر رو بلند بخونه و سبسشن بدون اسکی رو اعصاب من، نظرش رو درباره شعر بیان کرد. امروز دلی و هیپو خودشون خواهش کردن که آدرس بدم و برن کتاب رو بخرن و آقای کوارتربک بعد از خوندن شعر سر والتر رالی، فرمودن چقدر قشنگه! بدون اینکه مردانگی شون با علامت سوال تهدید بشه. امروز من ده درصد حرف زدم و بقیه تحلیل ها همه از بچه ها بود. امروز بچه ها فهمیده بودن که برای تحلیل شعر فیل رو باید از هوا پایین بیارن و از ساده ترین واژه ها شروع کنن. امروز آنالیزشون و دفاعشون از جواب هاشون حرف نداشت. امروز دستکم دو نفر چنان محشر شعر رو دکلمه کردن که من اشک تو چشمام قلمبه شد و مهم تر از همه امروز بچه های من برای جلو رفتن به من نیازی نداشتن. امروز ایده آل ترین روزی بود که می تونه در زندگی هر معلمی پیش بیاد
Saturday, 21 September 2013
چگونه بچه را بچزانیم؟ قسمت دوم
کوئنتین (با تلفظ فرانسه کوانتَن!!! از معایب دورگه بودن اینه که بابات اسمت رو با یک لهجه صدا می زنه، مامانت با یه لهجه دیگه!!) طفلک سال ها پیش یعنی تقریبا وقتی مادها به فلات ایران اومدن، پیغامی که من بهش داده بودم رو به همه کلاس نرسوند و از آن پس به
the traitor
ملقب شد. اصولا من و کوینتین رابطه جذابی داریم. از یه ور به شدت با هم سر و کله می زنیم و از اون ور کوئنتین برای از ایده های آینده اش گرفته تا آیا گوشه اینجای این شعره هم آوایی داره میاد سراغ من!! بریم سراغ درس امروز!!
در جواب سوال کوئنتین که آیا جمله شاه لیر پیشگویی نابینایی اش هست می گیم
What did you say, cutie?
می گذاریم بچه قرمز بشه و بقیه کلاس به مدت ۳۰ ثانیه بگن اووووووووو! (داره رسم می شه تو کلاس!! شده یه پینگ پنگ متلکی بین من و آقایان کایل، جاناتان، لوک، کوئنتین و گاهی هیپولیت، با یه سری تماشاگر که مثل یک کارس یونانی می گن اووووووووه!!
That was hard core!
Take that!
Burn!
High five!)
بعد خیلی جدی می پرسیم شنیدین
cutie?
من گفتم
QT! Meaning Quentin the Traitor!
و اوووووووووووو!
That was hard core!
Take that!
Burn!
High five!)
می گذاریم بچه بال بال بزنه و اون وسط ها بگه آخه.......... پارسال بود.......... انصاف...... و آخرش با اصتیصال (چرا انقدر این کلمه به نظرم غریب میاد؟) دستاش رو بالا ببره و در نهایت مثل بچه دو ساله ها بگه
That was mean!
زنگ می خوره و کوئنتین وای می ایسته که بپرسه حاضرم انشاهای اس. ای. تی. اش رو تصحیح کنم. این ماجرا با واریانسی مشابه، تقریبا هر هفته تکرار می شه.
پ. ن. بامزگی قضیه اینجاست که با همه کل کل ها، بعضی از بچه ها حاضرن جاشون رو با کیو (یه لقب دیگر با کمک جیمز باند جان!!) عوض کنن!!! مازوخیست ها!!!؟
اسمشی علم غیب دار!!!
اسمش گفته امام زمان تا ۴ سال دیگه ظهور می کنه!! تصادفا ۴ سال دیگه ریاست جمه وری شیخ الکلید تموم می شه و تصادفا اسمش می تونه باز هم کاندید بشه!!! تصادفا تازگی ها روانشناس ها یه اختلال جدید کشف کردن به اسم خود بسیار ام ام زمان بینی!!! شما رو نمی دونم ولی من به شدت دلم می خواد که ام ام زمان حتی برا ۵ دقیقه هم شده ظهور کنه!! فقط برای اینکه به اسمش بگه
Whuck?
پ. ن. تو
30 Rock
تینا فی مجبور شد کلی اصطلاح جدید بسازه که هم سریال درجه آر نگیره و هم شخصیت ها حرفشون رو بزنن!!
Whuck
یکی از اوناست که من خیلی دوست دارم. مثل علامت راس می مونه!! به قول مانیکا نشون دارن انگشت، بدون نشون دادن انگشت!!! یا
F word
بدون
F!!!!!
:I
یک انسان عاقل مینا دار! رسید شهریه دانشگاهش رو در دسترس مرغک قرار نمی ده!! هفت تا سوراخ قایم می کنه!! چه می شه کرد که اون روزی که عقل قسمت می کردن، من احتمالا تو صف سینما بودم!!!! پ
پ. ن. می خواستم تیتر رو بگذارم اخلاق در وبلاگ!! یادم افتاد اون برنامه چرا قطع شد!!
Ewwwwwwwwww
ُThe Electrocuted Snow White
وای موهات چقدر خوب شده!!! ک
آها! یعنی تونستم سفیدبرفی برق گرفته رو به خوبی به تصویر بکشم؟
shut up
دو دقیقه بعد
انصافا از اون اصطلاحات پریایی بودها!!! سفیدبرفی برق گرفته!!! ها ها ها!!! هو ها هو!!! پ
نیم ساعت بعد
هی هی هی!!! ها ها ها!!!
یک ساعت بعد
هو هو هو!!!
what?
دقت کردین که کیفیت کمدی های تلویزیون هی به قهقرا می ره؟ دلیلش تماشاگرهایی مثل دوست من هستن که به یه شوخی عادی در حد استندآپ کمدی های رابین ویلیامز می خندن!!!! پ
Monday, 16 September 2013
Sunday, 15 September 2013
Walden
Most men appear never to have considered what a house is, and are actually though needlessly poor all their lives because they think they must have such a one as their neighbors have.
Henry David Thoreau
Saturday, 14 September 2013
ویلیام و ما!
دارن غر می زنن که سخته!! می گم بیشتر از اون چیزی که فکر کنین بهش مدیونیم. بیش از هزار و هفتصد واژه! شخصیت های محشر! کلی روانشناسی! یک عالمه موضوع برای فیلم! می پرن وسط حرفم که فیلم هاش خسته کننده اند! می گم واقعا؟ می گن واقعا!!! و شروع می شه
می دونین چند تا از فیلم تین ایجری های محبوبتون از رو نمایش نامه های شکسپیر اند؟
اسم ها رو که می گم، دهن ها باز تر و باز تر می شه!! شوخی می کنی!!!! پ
می دونین چند تا الهام گرفته از کمدی ها یا تراژدی هان؟
قیافه ها وقتی می شنون
I like to be in America
Ok by me in America
Everything free in America
For a small fee in America
دیدنیه
(با همون لهجه پورتوریکویی بخونین زحمت تون نشه!!!)
لیست وحشتناک طولانیه!! و وقتی می گم و محبوب ترین اقتباس من!!!! شیر سلطان از روی هملت!!! واقعا ۳۰ ثانیه در سکوت و با دهن های باز نگاهم می کنن و یک دفه کلاس منفجر می شه!!! شباهت ها رو پیدا می کنن، بحث می کنن، شخصیت ها رو تطبیق می دن!!! عقب می ایستم و نگاهشون می کنم. کلاس ما از این به بعد با آقای شاعر بزرگ مهربان تر خواهد بود!!! پ
پ. ن. تو اون هیر و ویر راست می گه ها اسکار همون کلادیوسه، انقدر شباهت های یافته شده زیاد شد که رسید آره میمونه که سیمبا رو رو دستش بلند می کنه هم شبیه بازیگر نسخه ۶۷ هملته!!! من هم خیلی در کمال خونسردی اضافه کردم هکوونا متاتا تو نسخه اصلی نیست ها!! پ
:I
روزی که من حداقل یکبار تو متروی پاریس گم نشم رو باید تو تاریخ ثبت کرد!!! م
Sunday, 8 September 2013
چگونه بچه را بچزانیم!! قسمت اول
فکر کن بچه بزن بهادر باحال خوش تیپ کلاس (تو مایه های کوارتر بک تیم، تو فیلم های تین ایجری!!) به شدت سعی کنه بهت ثابت کنه که بچه درس خونه و هرچی درباره اش شنیدی چرنده! خب این بار اول نیست. کلا من یه خاصیتی دارم که همه رو می اندازم سر لج که نشونم بدن خیلی از اون چیزی که من خیال کردم، بهتراند!! بعد این بچه کلی با ذوق رفته جواب سوالی که من هفته پیش پرسیدم رو پیدا کرده!! مساله اینه که یا درست نفهمیده و یا انتظار نداشته که من با حوصله از جزییات بپرسم. مساله اینه که این پسره که همه معلم ها رو عاجز کرده، واقعا به خودش زحمت داده!! حالا از یه ور، با سوال پرسیدن ها ملا لغتی ای من تو جواب دادن کم آورده ، من نمی خوام سایر نوابغ فکر کنن برای جواب های نیمه کاره، نمره می گیرن!! از اون ور نمی خوام بزنم ذوقش خورد کنم!! نتیجه این میشه که نمره رو نمی گیره ولی می گم برات یه پوئن مثبت می گذارم!! طفلک ناباورانه می گه ها؟ و من خیلی تو مایه های بی تفاوت و مرلین مونرو و اینا و البته در کمال بدجنسی می گم بچه ها! کلوین نمره اش رو نمی خواد!! کی یه مثبت می خواد و بچه ها که قربونشون برم کاملا مستحضرند که من انقدر شاهکار هستم که همین طور الکی یه مثبت بهشون بدم، به شدت در صحنه حضور پیدا می کنن! جناب خوش تیپ قلدر کوارتربک بامزه است که جیغش می ره هوا و در کسری از ثانیه جنگ جهانی سوم به وقوع می پیونده!! البته دوستان چنان از آقای کوارتربک حساب می برن که زودی ماست ها رو کیسه می کنن و از من خواهش می کنن که مثبت های آینده شون رو پیش پیش به حساب اقای کوارتربک واریز کنم!! این وسط کوارتر بک محترم که هم از خنده بچه ها حرصیه و هم به شدت سعی می کنه وقار و مردانگی اش رو از زیر علامت سوال بیرون بکشه، به من می گه خیلی بدجنسی و قیافه اش مثل یه پسربچه ۴ ساله می شه که معلمش سفینه ای که نقاشی کرده رو خوک تشخیص داده!! یعنی فکر کنم ابهت پسره رو به شدت متزلزل کردم!! پ
OMG!!!
می دونستین تو اصطلاحات بچه های این دوره زمونه
OMG
دیگه مخفف
Oh My God
نیست و خلاصه
Oh My Lady Gaga
است؟
پ. ن. دورانی بود که بستنی چکه کن سوالاتی بس خنک، لوس و اعصاب خردکن از آدم می پرسید و وقتی حسابی حرصت در میومد که حالا یعنی من چه عکس العملی نشون بدم؟ می گفت برا این گفتم که اطلاعاتت زیاد شه!!! و آدم رو به مرز انفجار می رسوند. امروز بعد از این همه مدت در برابر این خبر همین حسِ خب الان یعنی من که چی؟ (با همین گرامر!!) رو داشتم!!!یعنی الان فکر می کنم سوال های بستنی چکه کن خیلی هم وزین، منطقی و قابل بررسی بود ها!!! آقا من رو پیکسل کنین!! پ
موآ ها ها ها ها! موآ ها ها ها!
خانم استاد اسم سختی داره! همه پدرشون استخراج می شه تا تلفظش کنن!! از خانم استاد می پرسیم اسمشون به یونانی چطور تلفظ می شه و به عنوان دو تا ایرانی و یک رومانیایی، مثل یک یونانی اصیل تلفظش می کنیم!! خانم استاد که داغ دلش تازه شده به استیفن طفلک که داره از گوشه صحنه رد می شه، می گه ببین! اسم من تلفظ شدنیه! و به ما میگه بگو
یورگاگوپوولوو
تو بگو
یورگاگوپوولوو
حالا تو بگو
یورگاگوپوولوو
استیفن طفلک که غافلگیر شده، با دهن باز نگاهمون می کنه و سعی می کنه و از جورگاکپلو فراتر نمی تونه بره!!! و
زود باشین برید برای سخنرانی بعدی!!! پ
قیافه ما سه تا که داریم به دوربین چشایر گسترده بدجنسی نشون می دیم!!!! ظ
How to Write your Thesis in Ten Minutes a Day!
Chicken boobs!!!!
وقتی غزل شکسپیر به بچه می آموزیم و در جواب سوال برداشت اول؟ می گه
totally sexual
چه می کنیم؟
الف) سر خویش را ۱۰ دقیقه به دیوار می کوبیم و تو دلمون می گیم این ترک دورگه ها منو دق دادن!! و بچه ها می خندن
ب) با اعتماد به نفس زل می زنیم تو چشم کایل ، می گیم اکی! برداشت دومت چیه؟ پسر جان! پ
ج) خیلی با اعتماد به نفس می گیم بچه جان! داریم شعر عشقولانه می خونیم ها (حالا من اون غزل رو برده بودم که ویلی جان توش چنان حال معشوق رو جا میاره که دختره بره همه جاش رو جراحی پلاستیک کنه پس از دریافت غزل!!) انتظار مبانی کامپیوتر داشتی؟
د) خدا رو شکر یک عدد مورگن در کلاس هست که بدون اینکه کوچکترین اهمیتی بده که کایل دو برابرشه، سال دومشه در این کلاس، زن و مرد سرش نمیشه، به شدت احساس خوش تیپی می کنه و مهم تر از همه رگ های ضد زن ترکیش فعال تر از رگ ها نرم و لطیف فرانسوی شه!! (با ابراز شرمندگی از نژادپرستی در لفافه! شما هم با اریستید، کایل و پال سر وکله بزنید، نژادپرست می شید!!) برمی گرده و می گه انقدر خنگی!!! کایل چنان قرمز می شه که من مجبور می شم به مورگن توضیح بدم که ما با هم اینجوری حرف نمی زنیم!! و مورگن مگه کوتاه میاد؟ یه توضیح مبسوط )با همکاری همه بانوان حاضر در کلاس!!) که خنگول
breast
به قسمت فوقانی جلوی بدن گفته می شه!! هم مرد ها دارن، هم زن ها!!تو بر اساس یه کلمه با معنی گسترده نمی تونه شعر رو معنی کنی! کایل کوتاه نمی اد و مورگن با یک جمله کلاس رو منفجر می کنه!! عین اینه که وقتی می خوای سینه مرغ بخری بگی
chicken boobs
ببین از شکسپیر رسیدیم به چی؟) و در حالیکه من دارم تو دلم می گم آخیش! بریم سراغ مصراع بعد!!! کایل با اشاره به سانت ایتالیایی و انگلیسی می پرسه حالا کدومش رو دخترا بهتر جواب می ده و برگردید گزینه های بالا رو بخونین لطفا!!! ر
Wednesday, 4 September 2013
Apostle Book Report
From: http://sandboxworld.com/2010/03/young-jesus-chronicles/
;)
کی می فهمیم که فرانسه زده شدیم؟ وقتی که دیدن برج ایفل برامون عادی می شه؟ وقتی عادت می کنیم ر ها رو ق تلفظ کنیم؟ وقتی یاد می گیریم مثل پیاز لباس بپوشیم و همیشه چتر تو کیف مون باشه؟ وقتی یه بطری آب حمل می کنیم و کمترین اتلاف انرژی جیغمون رو در میاره؟ وقتی از فنجون های قهوه ذره بینی فرانسوی در برابر فنجون های نرمال آلمانی دفاع می کنیم؟ نچ!!! وقتی در یخچال رو باز می کنی و سه تا پنیر اون جاست و فکر می کنی چرا پنیر نداریم؟
Sunday, 1 September 2013
پریای تعمید دهنده!!
شب آخر، یه شام رسمی بود. البته استیفن از قبل گفته بود که لباس رسمی و تاکسیدو توصیه می شه ولی اجباری نیست. در همون راستا، من که بعد از ۸ ساعت درس حوصله نداشتم برم لباس عوض کنم. اون وسط استاد نابغه استرالیایی (ایشون یا یک دست یا ده دست تی شرت و جین سیاه داشتن! نسل دوم-سوم ژاپنی-چینی-هنگ کنگی-ارینتال به هر حال! هم بودن و این یعنی موهای به شدت مشکی!! یعنی من این بشر رو می دیدم احساس کوررنگی می کردم از بس یه دست بود!) هم که کلاس آخر ما بودیم پرسید بچه ها! شما لباس عوض می کنین؟ اگر انقدر جدیه، من یه پیرهن آوردم که با تی شرت ام عوض کنم. من گفتم من که عمرا برم لباس عوض کنم. به جاش ۱۰ دقیقه می خوابم و بله! درست حدس زدین. شب، من و استاد استرالیایی نابغه گمراه شده!! مثل الیورتویست و انی در مراسم اسکار بودیم!! طرف چقدر من رو نفرین کرده! بگذریم!!! شام از این شام ۵ قسمته جدی ها بود! کم و بیش ماهی!! و لئوناردو تو تایتنیک یادتونه سر میز؟ با اون همه کارد و قاشق؟ همون!! باز خدا این نویسنده آمریکایی ها رو رحمت کنه که راه حل رو کادوپیج به خواننده می دن! شما در چنین وضعیت بغرنجی از خارج به داخل از این چنگال-قاشق-کارد ها استفاده می کنین! معمولا هم سه تا گیلاس هست برای سه دور شراب با غذاهای اصلی و یک لیوان برای آب!! این یعنی قاعدتا سگ ها و گربه ها رو میز دیسکو برپا می کنن!! حالا تصور کنین که دور سوم غذاست و میز پره و اون وسط من می خوام برای خودم آب بریزم و ...... بومب دست چپم خورد به شراب ویرجینیا و همه شرابش ریخت رو دامنش! در حین جیغ و داد و شلوغ بازی ها و خنده های دوستان، من سعی کردم که بهش کمک کنم که رو میز رو تمیز کنه و بومب دست راستم خورد به گیلاس لبالب خودم و رو بلوز خودم، رومیزی سفید، دوست بنفش، یان طفلک، زمین و صندلی های چوبی ملغمه ای شد از قطره ها و لکه ها!! بچه ها به سرعت همه مایعات و شکستنی ها رو از جلوی دست من جمع کردن و از آن پس، هرکی هرچی ریخت، گفتن فدای سرت! از پریا که بدتر نیست!! آن شب من را به لقب پریای تعمید دهنده مفتخر نمودند!! خب واقعا هم من چند نفر رو با شراب غسل تعمید دادم!!! ش
Adam's Song
....
Nothing has changed
For men still sing the song that Adam sang
Against the world he lost to vipers,
....
Derek Walcott
Bro?
چشم های اندازه فنجون کاپوچینوی من باعث می شه مکث کنه. می تونم حدس بزنم که تو هیچ ایده ای نداشتی؟ نگاهش می کنم و واقعا نمی دونم چی بگم. حرف یه دوست مشترکه. دوستی که با اون به شدت صمیمی هست. پونزده شونزده سال. رفت و آمد خانوادگی و رازهای مشترک و مهمونی و تاتر و دایره دوستان مشترک و اینا. من هم کم و بیش می شناسمش. سال هاست. اما هیچوقت فکر نکردم با هم دوستیم. یه چهار پنج سالی، هفتگی یا دو هفته یه بار همدیگه رو می دیدیم. جاهای مشترکی رو دوست داشتیم و تو تاتر شهر خیلی به هم برمی خوردیم. ساعت ها بحث می کردیم. بیشتر با هم کل کل داشتیم تا دوستی. عادت داشتیم حقیقت رو بکوبیم تو صورت هم. شاید برای همین بود که هیچوقت با هم صمیمی صمیمی نشدیم یا من هیچوقت فکر نکردم که صمیمی شدیم. با این حال زبان مشترک و سکوت مشترکی داشتیم. آدمی بود که بودنش، تنهایی من رو بهم نمی زد. سوال پیچت نمی کرد و می گذاشت بدون حرف به درخت رو به روت زل بزنی و چشم هات پر از اشک شه. رسالت الهی خودش نمی دونست که مشکلت رو به زور ازت بیرون بکشه که راه حل برات پیدا کنه. چیزی از زندگی هم نمی دونستیم و نمی پرسیدیم. این اواخر که من بیشتر تو خودم بودم، همون دیدارهامون خیلی کمتر شد. من که در حال عادی آدم ها رو تو خیابون تشخیص نمی دم، چه برسه به اون دوران که اصلا آدم گریزتر شده بودم. با این حال چند باری که من رو تو همون حال زامبی وار تو خیابون دید، به قیمت سکته دادن یا معذب کردن من، نشون داد که نمی گذاره نبینیش! خاطراتش می آن و می رن. قیافه ام لابد انقدر ناباور هست که می گه من فکر می کردم تو معما رو حل می کنی؟ می گم تو مطمئنی؟ تو دوست چندساله جان در یک قالبشی!!! می گه و وقتی حرف پریای خط خطی بشه، ایشون می گن اون با شما ها فرق می کنه. شماها دوست اید. اون رفیق (با کسره غلیظ روی ر!!) محسوب می شه. مکث می کنه. قیافه تو نشون می ده که تو چنین فکری درباره اون نمی کنی. با اون همه تاکید اون، من فکر می کردم دوستی شما خیلی باید محکم تر از این باشه. شاید تعریف اون از دوستی با من فرق می کنه. فکر می کنم که تعریف من چیه. تا همین ۵ دقیقه پیش اگر کسی درباره دوست های صمیمی من می پرسید شاید دوست مورد نظر رو بعد از بیستای دوم قرار می دادم. فکر می کنم چرا من رو اینجوری طبقه بندی کرده و چرا قضاوت من انقدر براش مهم بوده. من اصلا در متن زندگی اون نبودم و اصلا حق قضاوت درباره تصمیم گیری هاش رو به خودم نمی دم. هیچ جوابی ندارم. لعنتی! یه بار دیگه، یه بحث جدید پیش کشیده و این بار حتی بدون اینکه حضور داشته باشه، آشفته ام کرده. نکنه تعریف اون درست تر از مال من باشه؟ نکنه من این همه دوست رو اشتباه قضاوت کرده باشم؟ نکنه شناخت من از خودم انقدر نارساست؟ جوابی ندارم. آینه جدیدی پیش روم گذاشته و با هراس به تصویر ناشناس توی قاب نگاه می کنم به امید اینکه درکش کنم.
The return of Skin, judgement day!
دوستان
این لینک پروژه
اثر شلی جکسن هست. همه اطلاعات مربوط به پروژه، اینکه چه طوری شروع شد، شرایطش چی بود، شرکت کننده ها چطور انتخاب شدند و نقشه پراکندگی کلمه ها رو می تونین ببینین. این هم لینک های مربوط به پروژه
در ضمن این پروژه فیس بوک و لایو جرنال داره و از اونجایی که کالت شده، فن سایت هم زیاد داره. دلتون خواست یه سر بزنین.
:l
یک انسان عاقل که اصولا با بیشتر از ۵ میلی متر پاشنه مشکل داره، وقتی کفشش ۵ سانت (در دنیای پریایی با ۲۵ سانت برابری می کنه) داره یهو!!!! نمی زنه به سرش که حالا وقت هست برم پرینترها رو ببینم و بعد با ۷-۸ کیلو پرینتر برگرده خونه!!! ظ
Subscribe to:
Posts (Atom)