گذر زمان یعنی امروز همه جا بزرگداشت هجدهمین سالگرد انتشار هری پاتر باشه و واژه هجده شتلق بخوره تو صورتت!!
Friday, 26 June 2015
منتظرم باش ...
برات می نویسم دلم برات تنگ شده، دوستم و یک دفه واقعا دلم تنگ می شه. شاید گفتنش، سخت ترش می کنه. شاید برای همینه که گفتار من از هر گونه دلتنگی خالیه، شاید تا خالی باشم از دلتنگی. به هر دلیل، دلم تنگ شده ، خواهر غمگین امیدوار نازنین!! بخوای و نخواهی هفته دیگر اونجا هستم و آماده یک روز تمام خل و چل بازی!! منتظرم باش!!
Monday, 22 June 2015
Even Cowgirls Get the Blues
For most poor dumb brainwashed women marriage is the climactic experience. For men, marriage is a matter of efficient logistics: the male gets his food, bed, laundry, TV . . . offspring and creature comforts all under one roof. . . But for a woman, marriage is surrender. Marriage is when a girl gives up the fight . . . and from then on leaves truly interesting and significant action to her husband, who has bargained to 'take care' of her. . . Women live longer than men because they really haven't been living.
Tim Robbin
Tuesday, 16 June 2015
Apocalypse!!!!!!
دارم صفحه های قبلی رو می خونم و تصادفا ازشون بدم نمیاد! این باید از نشانه های آخر زمان باشه!!!
The hot librarian!!!
در کتابخونه مرکزی یک پسره هست که یک تنه تصورتون رو درباره کتابداران عوض می کنه! فکر کنم با هر کدوم از بچه ها اینجا بودم طرف دو بار اعلام کرده که این یارو چقدر خوشگله!! یعنی نزدیک بود برا سرگرمی نفری یه دونه سیب با کارد بدم دستشون ببینم دستشون رو می برن یا نه!! بعد مثل همیشه این جور مواقع!!! وقتی همه دوستان از یکی خوششون میاد، سر و کار من به طرف می افته که برام فرقی نمی کنه طرف شبیه جود لا باشه یا اسمش! کتاب رو به من بده، هر قیافه ای می خواد باشه!! نه تنها تا حالا من سه چهار بار، هر بار نیم ساعت در خدمت این رفیقمون بودم که امروز به خاطر اشتباه سایت کلی سرش غر زدم و آخرش گفت تو برو! من این مشکل رو حل می کنم و برات ای میل میاد که بیای کتاب رو بگیری!! بعد ۵ دقیقه پیش دیدم آقا از ای میل شخصیشون ای میل زدن و رسما همه مشخصاتشون ذکر شده!! یعنی دارم به شدت با نفس اماره ام مبارزه می کنم که در قبال برملا کردن همه مشخصات به دست آمده، خانوم های دل باخته رو تیغ نزنم!! خدایا آدم رو به امتحان نگذار!!!
پ. ن. ۱ جای دوست فسفری خالی که همیشه جیغش در میومد که چرا خدا اینها رو سر راه تو می گذاره که از فرصت استفاده نمی کنی؟
پ. ن. ۲ آقای کتابدار با این به قول خودشون گافشون نشون داد که خوشگله و زیاد ازش توقع هوش و اینا نباید داشت!
Monday, 15 June 2015
هی علی المکتبه!!!
یه دوره ای من می نشستم تو کافه و جمیع دوستان می رفتن تو کتابخونه و غر می زدند که نمی دونند من چطور می تونم تو این همه سروصدا کار کنم! این روزا من از دست اینا که هر روز میان تو کافه باید به کتابخونه پناه ببرم!!
پ. ن. در همون راستا، چند روز پیش جرمی گذرش این ورا افتاده بود و مخاطب غرغرهای دوست بنفش جیغ قرار گرفته بود. بعد وقتی دوست بنفش داشت تلفن جواب می داد به من گفت واقعا تو وقتی این حرف می زنه، کار می کنی؟ چطوری آخه؟ براش توضیح ندادم که من استاد گوش دادن و نشنیدنم! مخصوصا اگر موضوع حوصله سر بر باشه!!
Jurassic World
Director
Colin Trevorrov
Starring
Chris Pratt
Bryce Dallas Howard
124 min. USA. 2015
وقتی پروژه ای به این عظمت و به تهیه کنندگی اسپیلبرگ و تو دوران سه بعدی و با بازی کریس پرت می ره رو پرده، آدم خود به خود انتظارش بالا می ره هر چقدر هم که تجربه نشون داده باشه که فیلم های دنباله ای معمولا به خوبی فیلم های اول نمی شن!!
اولین آخر هفته نمایش با دو سه تا از بچه ها تو سینما بودیم و کلا هیجان زده اما متاسفانه فیلم انتظار آدم رو برآورده نمی کنه!! ایده های اسپیلبرگی در جا به جای فیلم به چشم می خوره!! مثلا شما دایناسور فیلم رو تا آخر ساعت اول نمی بینین (عین آرواره ها!) یا اصلا یه دایناسور- کوسه آبی هست که رسما خود آرواره هاست! اما کلا فیلمنامه، انتخاب بازیگران و کارگردانی انقدر ایراد داره که ذوقتون از کشف اون دو سه تا لحظه رو نیست و نابود کنه!
یک - فیلمنامه
فیلم به شدت شدت قابل پیش بینی هست!!! یعنی اگر بگین کمی تعلیق! کمی راز و رمز!! اگر شما از اول حدس نزدید روابط و موضوع چه جوری از آب در میاد، احتمالا سال ها از سینما فاصله داشتین!! فیلم های اینجوری معمولا این رو می دونند و به بازی می گیرنش! اما با وجود اینکه فیلم کریس پرت رو داشته که استاد چنین تک جمله هایی هست هیچ استفاده ای ازش نکرده!! یعنی حتی پایان فیلم هم کلیشه ای و گودزیلایی هست!!
دو - بازیگران
یعنی در سینمای این سال ها زوج دیگری با چنین مقدار اندکی از کیمیا پیدا نمی کنید!! یعنی کلر و اوئن به شدت به هم نمی خورند و دوست نداشتنی بودن! زن فیلم این مساله رو به شدت بزرک می کنه! آقایان فیلمنامه نویس و کارگردان!! همه خانم هایی موفقی که در دهه سوم زندگی شون هستند در به در دنبال شوهر نمی گردند!! راستش هیچ کدومشون در به در دنبال شوهر نمی گردند و صرفا با هرکسی که صرفا خوش قیافه است ولی هیچ همخوانی با زندگی اونا نداره، همراه نمی شن!! انقدر رابطه این دو تا بی ربطه که چه سر بوسه ناچار فیلم و چه در پایان، ما و بقیه تماشاگران داشتیم می خندیدیم!!!
تازه این خانومه انگار فقط به خاطر جذابیت ظاهری و توانایی اش در جیغ فلورسنت کشیدن انتخاب شده!!! البته خوشگله و آقای کارگردان هم نامردی نکرده و همه نماهای ایشون رو به شدت مرد پسند گرفته!! مثلا وقتی خانوم با کفش های پاشنه بیست سانتی این ور و اون ور می دوند شبیه مانکن ها هست تا خانومی که داره از ترس جونش از دست یک ابر داینوی بسیار هوشمند فرار می کنه!! وقتی تی. رکس رو آزاد می کنه چنان مانکنی زمین می افته و پاهاش چنان تبلیغ عطری تو کادراند که می خواین سرتون رو بکوبین به دیوار!! یه جای دیگه هم بود که من فکر کردم که باز جزییات بینی من کار دستم داده و شاید بقیه این جوری این صحنه رو نبیند که استف پرسید
Is it just me or her backside is the focus of the shot?
و البته فقط اون نبود که متوجه شده بود!!
سه کارگردانی - آقای کارگردان که همه جا حواسش به خوشگل بودن کلر بود یه جاهایی یادش رفته بود به بازیگرا بگه کجا رو نگاه کنند!! خب همه این فیلم ها جلوی پرده سبز اتفاق می افته و اگر بازیگرها واکنش مناسب نداشته باشن تو مرحله جلوه های ویژه ای معجزه ای صورت نمی گیره!! و جاهایی هست که کریس پرت چشم چپ دایناسور رو نگاه می کنه لابد و بازیگر همراهش چشم راستش رو!! با توجه با اینکه پرت تو پاسداران کهکشان شاهکار کرده بود، پس بازی جلوی پرده سبز رو بلده. آقای کارگردان حواسش کجا بوده معلوم نیست؟
چهار- می شه این فیلم ها کمی فقط کمی اطلاعات علمی هم بدن؟ آخه ترکیب ژنوم قورباغه و دایناسور همین طوری؟ نه !واقعا؟
پنج - قرارداد فیلم دوم بسته شده و خدا به خیر کنه!!
شش - امیدوارم حداقل اسپیلبرگ بازسازی های ایندیانا جونز رو خودش کارگردانی کنه!! به اندازه لازم همه فیلم هایی که دوست داریم به مضحکه تبدیل شدن!!!
Sunday, 14 June 2015
Ex- Machina
Director
Alex Garland
Starring
Alicia Vikander
Domhnall Gleeson
Oscar Issac
108 min. USA. 2015
باز هم یک مخترع خودخواه دیگه که به تکنولوژی هوش مصنوعی دست پیدا کرده و این بار می خواد آزمایش تورینگ رو روی رباتش پیاده کنه. آزمایش تورینگ درباره گفتگوی یک ربات و یک انسان هست. این دو همدیگه رو نمی بینند و اگر آدمه در آخر، طرف گفتگوش رو آدم ارزیابی کنه ربات از این آزمایش سربلند خارج می شه!!! البته مخترع خردخراه فیلم انقدر به رباتش اعتماد داره که پنهانش نمی کنه و از اول هم به کیلب می گه که قراره چه کنه
فیلم جذاب هست. کلی هم چرخش داستانی داره ولی چیزی که حرص همه رو در آورد این بود که همه این فیلم ها یک مخترع عوضی دارند که یک ربات به شدت جذاب و چند منظوره زن طراحی می کنه!! یعنی اصولا ربات سازها مرد طراحی نمی کنند!! کلا وقتی ربات خانم زد همه آقایان بسیار هوشمند ولی کمی تا قسمتی عوضی رو ناکار کرد جمعا دلمون خنک شد!!! به هر حال فیلم دیدنی هست و کمی من رو یاد پوستی که در آن می زیم آلمادوار انداخت!!!
پ. ن. ۱ در همون راستا شاگردان عزیز پیشنهاد دادند که فیلمی ساخته شه که مخترع محترم همجنس گرا باشه و یک ربات مرد بسیار جذاب طراحی کنه!! بازیگرانش رو هم انتخاب فرمودند : کریس اوانز و کریس همزورت!!!
پ. ن. ۲ نتیجه اخلاقی. آقایون رو می شه به راحتی فریب داد حتی اگر ربات باشید!! فقط مقادیری ابزار جنگ مانند دامن و موی بلند و اینا لازم دارید!!
پ. ن. ۳ آقا این اسم اوا برای همه زن هایی که خلق می کنید خیلی تکراری شده!! مخصوصا که همه شون هم آخرش علیه تون قیام می کنند!! می خواین خلاقیت داشته باشین یک کم؟
پ. ن. ۴ عنوان فیلم یک ابزار تاتری قدیمی یونانی هست! خدایی که با ارابه و اینا میاد رو صحنه و بخشی از کشمکش نمایش رو حل می کنه و البته در زبان مدرن تر شخصیتی هست که با ورود به نمایش معادله رو تغییر می ده!!
Thursday, 11 June 2015
Wednesday, 10 June 2015
هوررررررراااااااا!
کتاب دوم لاتین رو شروع کردیم!! پارسال این موقع داشتم به بچه ها حسودی می کردم و الان دارم باهاشون سیسرون می خونم به زمان گذشته!!!!!!!!
خود ناباوری!
یکی از نکات مثبت مدتی به پایان نامه دست نزدن اینه که وقتی چندی بعد نوشته ها تون رو می خونین، از خودتون می پرسین چه بحث جالبی!!من اینا رو نوشتم؟
Made in China!!
ما که همه چیز رو داریم از چین وارد می کنیم. نمی شه چند تا قاضی، یک مجلس و مقدار اندکی عدالت هم از چین بخریم؟ درسته چینی اند اما از مال ما که بهترند!!!
Marko! A Teacher's Pet!
برمی گردم طرف کلاس و یکی داره رو دیوار راه می ره! یکی داره زیر دریایی هوا می کنه! یک کنفرانس جدی اون ور کلاس تشکیل شده و یک انجمن کایاک سواران مقیم مرکز این ور!!با حرص می پرسم آخه من دارم به کی درس می دم؟ مارکو، میز اول، خیلی جدی دستش رو بالا می کنه و با اشتیاق جواب می ده برا من! برا من!! یعنی عمرا می تونستم خنده ام رو نگه دارم.... همه اقتدار نداشته من رو زیر سوال برد پسره!!
یعنی واقعا که!
خانوم داروخانه دار می گه تولدت مبارک!! و من مثل بز نگاش می کنم!! می گه تولدت! فرداست!! و سیم های مغز من به هم متصل می شن و تاریخ در ته و توی مغزم می درخشه که راست می گه ها. می گم آهان! مرسی!!!
پ. س. خانومه باعث شد که یکی دو دقیقه ای فکر کنم چند سالم می شه و در کمال شرمندگی آخرش سال تولد مربوطه رو از سال جاری تفریق کردم تا حاصل به دست بیاد!!! یعنی تا این حد!! (یعنی خداییش من گاهی شاهکار می کنم!! حالا گوشه اونجای ویرگول کتاب سوم بی. ای. جانسن رو تو چاپ سوم بپرسین، احتمالا می تونم درباره اش مقاله بنویسم!!)
حتی حق تقدم!!!
یکی از چیزهای بامزه ای که رو اعصاب معلم رانندگی های عزیز هست که دختر جان! پاتو از رو ترمز بردار!! حق تقدم با توئه و من سر هر پیچ! هر خط عابر پیاده و هر کوچه باریک می گم ولی اگر خانومه/آقاهه/ دوچرخهه/ماشینه/ کامیونه/موتوره یه دفه اومد جلوتر چی و معلمین مربوطه تکرار می کنن که اون ها چشم دارن!!علامت تقدم و ایست رو می بینن و می ایستند!! و من فکر می کنم اگر می دونستین که تو تهرون حق تقدم گرفتنیه نه دادنی .....
Translations!
ترجمه ها برای نوجوانان هفده ساله نمایش جذابی نیست. مخصوصا که همین هفته پیش اهمیت ارنست بودن از خنده روده برشون کرده باشه و کمی قبل تر عظمت هملت مبهوتشون کرده باشه. یه گروه ایرلندی طفلکی در یک مدرسه خونگی که تو طویله تشکیل شده که سعی می کنن با گیلیک، یونانی و لاتین هجوم انگلیسی ها رو پس بزنند و هویت ملی شون رو حفظ کنن، کمی از دایره علایق بچه ها خارجه! با این حال دارن تحمل می کنن!! می رسیم به جایی که مویرا و یولاند هر کدوم به زبون خودشون حرف دلشون رو می زنند و کم کم جمله ها جوری جفت می شه که انگار هر کدوم می فهمه اون یکی چی می گه! می گن مگه می شه بدون اینکه حرف همدیگه رو فهمید عاشق شد؟ با صدای اسپایک می گم
Everything is blood, Buffy!
می خندیم و می گم می شه بدون کلام حس کرد؟ می گن میشه. می گم پس میشه عاشق هم شد. خدا آخر و عاقبت این ها رو به خیر کنه که از آدمی که اصولا عشق رو قبول نداره باید چنین درس هایی بگیرند. گدور قبول می کنه و می گه خون می کشه و اصلا رابطه اودیپ و مادرش رو هم همین طور می شه توضیح داد. بحث بالا می گیره. می گم بچه جان ها! گاهی نفهمیدن زبون به جذابیت طرف مقابل کمک می کنه!!زبان غریب آهنگین، مفاهیم تازه و فرهنگی که هیچی ازش نمی دونین!! بحث ها ادامه پیدا می کنه! و ناگهان یک لامپ خیلی نورانی بالای سرم روشن می شه. می گم همه ما زبون هایی رو بلدیم که هیچکس دیگه تو کلاس بلد نیست. هرکس یک جمله، یک بیت یا یک متن کوتاه به زبون خودش بگه! بدون ترجمه!!همه به فکر می افتن!! سبسشن یک شعر ایتالیایی می خونه! استف یک لالایی رومانیایی. گدور بخشی از یک تاتر اسپانیایی رو دکلمه می کنه و امیلی که تازگی ها زده تو خط شرق، چند تا هایکوی کره ای و چینی می خونه!!مارتین ادیپس رو به اتریشی می خونه و ایریلنا به یونانی! به زبون سوفلکس!! کیت یک آواز گیلیک می خونه و به من می گن نوبت تو هست. فکر می کنم و می گم
تو کز نجابت صد ها بهار لبریزی
چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی
ببین سراغ مرا هیچکس نمی گیرد
مگر که نیمه شبی، غصه ای، غمی، چیزی
بچه ها که بعد از هر اجرا قربون صدقه همکلاسی هاشون می رن که وای محشر بود!!!چقدر زیباست! سکوت می کنند و امیلی با صدای رسا حکم نهایی رو اعلام می کنه که بدون فهمیدن یک زبون می شه عاشق شد!!
پ. س. شعر از آقای مهرداد نصرتی، مجموعه لحظه های دلتنگی
Wednesday, 3 June 2015
نصیحت پریایانه!!!
اگر می خواهید یکی دو صفحه مقاله رو تا شب تموم کنید، از گوش دادن به هرگونه آواز نیلی یا شعر تامی خودداری کنید!! یه دفه می بینین، نشستین دارین مثال شیرین عقل ها لبخند می زنین و تا آهنگ یا شعر تموم نشه، دستتون به کار نمی ره!!!
Labels:
:I,
Cinema,
Geeks and Freaks,
Me,
Myself and I,
Nerds,
NPH,
selfnote
Ironman!
اگر بچه های سال اولی به زبونی غیر از انگلیسی حرف بزنند، باید جریمه پرداخت کنند!! همه به شدت همدیگه رو نپارت می کنند که مبادا کسی فرانسه یا آلمانی حرف بزنه و از زیر چشمشون در بره!!! امروز تام پرسید که ایا اسم ایستگاه ها رو باید به انگلیسی بگیم و من گفتم که نه اسم ها رو لازم نیست و کلا احمقانه از آب درمیاد و مثال زدم که فکر کن بخوایم
Homme de Fer
رو ترجمه کنیم!!! فکر می کنین نتیجه چی شد؟
Ironman!!
Shakespeare Party!!!
جلسه آخر کلاس ششم قراره مهمونی بگیریم. هرکسی قراره یه چیزی بیاره و بعد همه با هم برای چندمین بار به تماشای هیاهوی بسیار برای هیچ جاس ویدن بنشینیم!!! یکی از محشرترین فیلم های شکپیری!! تا حالا دو سه تا از معلم ها اعلام کردند که میان!! یعنی کلی همه مون ذوق داریم برای فیلمی که قبلا دیدیم و نمایشی که قبلا خوندیم!!!
Awesome squared!!!
Monday, 1 June 2015
فصل های موسمی!!!
می شه یکی برای هوای اینجا مفهوم فصل ها رو توضیح بده!!! فصل ها اینجا روز به روز عوض می شن! زمستون، پاییز، بهار، زمستون، تابستون، تابستون، زمستون!!!
Subscribe to:
Posts (Atom)