Wednesday, 10 June 2015

یعنی واقعا که!


خانوم داروخانه دار می گه تولدت مبارک!! و من مثل بز نگاش می کنم!! می گه تولدت! فرداست!! و سیم های مغز من به هم متصل می شن و تاریخ در ته و توی مغزم می درخشه که راست می گه ها. می گم آهان! مرسی!!!

پ. س. خانومه باعث شد که یکی دو دقیقه ای فکر کنم چند سالم می شه و در کمال شرمندگی آخرش سال تولد مربوطه رو از سال جاری تفریق کردم تا حاصل به دست بیاد!!! یعنی تا این حد!! (یعنی خداییش من گاهی شاهکار می کنم!! حالا گوشه اونجای ویرگول کتاب سوم بی. ای. جانسن رو تو چاپ سوم بپرسین، احتمالا می تونم درباره اش مقاله بنویسم!!)




No comments:

Post a Comment