Thursday, 28 March 2013
بداهه پردازی در حد جام جهانی!
فکر کن کلی رو لکچرت
کار کنی، نونصد تا تئوری زیر و رو کنی،
پاورپوینت درست کنی، بعد چون یکی از مفاهیم
با تعریف کلاسیکش فرق می کنه، اساتید اصلا
نذادن کارت تموم شه و چنان سوال بارونت
کنن که ۴۵ دقیقه یک نفس فقط سوال جواب بدی!
حالا فکر کن در حد مرگ
خسته باشی و به استاد جون بگی این هفته
فقط پولین حرف می زنه. من
فقط این نرم افزار رو معرفی می کنم و گزارش
پیشرفت کار می دم. تمام
هفته ات به کلاس و شورا گذشته باشه.
حتی نرسیده باشی
نرم افزار رو مثل آدم زیر و رو کنی.
شبش کنسرت کرین
باشه و مجبور باشی بری.
صبحش از ۸ کلاس
داشته باشی. صدات
هم گرفته باشه و ظهر که قراره با پولین
اطلاعات رد و بدل کنی، بگه فکر کردم شوخی
می کنی میگی من هیچ کاری نکردم.
بعد استاد ها چنان
غرق نرم افزار و داستان هایی که خوندی بشن
که بگذارن ۴۵ دقیقه حرف بزنی!!
درخت من کوش سرمو
بکوبم بهش؟
اهمیت برد پیت در روایتگری!
داشتم مثل تیگر می
پریدم هوا که آخ جون یان البر!
دوستم هم پس از
شنیدن خبر همین طور جهنده شد!
امیلی پرسید البر
کیه؟ اومدم برای یه قرون وسطاییست!!!
اهمیت البر تو
روایتگری رو توضیح بدم.
نشد.
آخرش گفتم He
is like the Brad Pitt of the narratology departments!! یعنی
یکی باید سلینا رو از رو زمین جمع می کرد!!
تا نیم ساعت بعد
یادش می افتاد و دوباره منفجر می شد!
Sunday, 24 March 2013
مینا ۱۶۵
مینای مهربان
بوم!!!! OUCH!!!! دستم!!!
اشکال نداره!!
تله خاله زنکیسم!
این همه پول تلفن داده، این همه به قول خودش پشت خط بوده، این همه زنگ زده تا من بالاخره با پینکی تو یه اتاق بودم و تلفن رو جواب دادم و بعد از سلام خوبی؟ عیدت مبارک! همه مکالمه قراره مچ منو وا کنه که آیا من تنهام یا با کسی ام!! اول که من اونجا که بودم اگر کاری می کردم، پاش می ایستادم و پنهانش نمی کردم. حالا اینجا که کسی صرفا به خاطر تنها زندگی کردن، منو منحرف نمی دونه و دخترش رو از دوستی با من منع نمی کنه چرا باید چیزی رو مخفی کنم؟ دوم هم واقعا بین دانشگاه و کار و کنفرانس و اینا من برا خودم هم وقت ندارم. چه برسه به یه آدم دیگه؟ سوم که واقعا فکر می کنین انقدر باهوشین که از من حرف بکشین؟ اونم با متدهای خاله زنکیسم دوره شاه وزوزک؟ چهارم اینکه من از همین تریبون (کدوم تریبون؟) اعلام می کنم که من هروقت ای. کیو. ام صد تا کمتر شد و تصمیم گرفتم چنین اشتباه عظیمی مرتکب بشم، به سمع و نظر شنوندگان، بینندگان و فضولان محترم می رسونم! مخصوصا که دستکم ۷ نفر با من رو این قضیه شرط بستن و من زنانگی (واقعا فکر کردین می نویسم مردانگی؟ واقعا؟) ام بیشتر از اینه که تقلب کنم. نتیجه غیر اخلاقی اینکه یه ضرب المثل نانوشته قدیمی ایرونی می گه تو زندگی هم سرک بکشین! حتی اگر طرف تو چین باشه!
استاد جون زیرک ناقلا!!
ای میل های گروه ما همش send to all میشه. اون وسط وقتی استاد فلانی یا دانشجو بهمانی خبر می ده که برا فلان کنفرانس که ای میل شده نمی تونه بیاد، شما هم خبردار می شین و خب اگه مثل من باشین. ای میل ها رو نمی خونین. مخصوصا اگه تو موضوع ای میل بفهمین چه کنفرانسیه. بعد اگه یه مدتی باشه که همه کنفرانس با مدرسه هم پوشانی داشته باشه که دیگه انگیزه آدم برا خوندن کمتر میشه. حالا فکر کن یه ای میل کنفرانس هی داره تو گروه می چرخه و البته من هیچ واکنشی نشون نمی دم و این استاد جون ناقلا احتمالا فهمیده که من به خودم زحمت ندادم ای میل رو فوری بخونم و......... یه دفه می بینم ای میل مورد نظر داره می چرخه ولی موضوع هست کنفرانس یان البر و کم مونده کریس به هوا پرتاب شه و جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ! یان البر به زودی این وری میاد و من خودمو رو چلنج کردم که همه مقاله ها و کتاب هاش رو از اول بخونم!!!! جیغغغغغغغغغغغغغغغغ!
Awesomeness!
واقعا تعجب انگیزناکه حضور رفیقمون بین کاندیداهای
جوایز بچه ها؟ اصلا نیل پتریک هریس رو می شه طبقه بندی کرد و برچسب یه ژانر یا گروه سنی خاص بهش زد؟ اصلا سالی میاد که اوشون کاندیدای شونصد تا جایزه نشن؟ هیچی! دلم برا ان. پی. ایچ. نویسی تنگ شده بود که این جشنواره کودکان بهانه دستم داد! یعنی ستاره ها از ۵ سال اند تا ۱۶ سال و بعضی ها هنوز لباس باربی و سیندرلا می پوشن برا فرش قرمز! بعد رفیقمون هم جزو ستاره هان! فقط می خواستم بگم
NPH rules!
Labels:
Geeks and Freaks,
Me,
Myself and I,
Nerds,
NPH,
Super Awesomatic
I'm awesome!
میگه مامانم رو دیدی تو کارگاه؟ میگم نه! ولی تو شورای کلاستون دیده بودمش. میگه ازم پرسید معلم زبانتون کیه و شمام نویسندگی خلاق دارین یا نه؟ مثل اینکه فقط یکی داره این کار رو می کنه. گفتم آره. معلم ماست و she’s awesome و قیافه اش معلومه که همه قصه رو گفته که همین جمله رو بگه. میگم ممنون. کیتلین. محبت داری. میگه Well, you are!
با اینکه سال هاست با سرسختی می گم من معلم نیستم و این کار رو فقط برا این قبول کردم که باید زندگی ام می گذشت، با اینکه واقعا ته دلم هیچوقت خودم رو معلم خوبی ندونستم، با اینکه می دونم دلیل اصلی موفقیتم اینه که بخش سرخوش نوجوانانه شخصیت منه که خیلی فعاله و به شدت با بچه هام همذات پنداری می کنه، نه اطلاعاتم! ، به شدت لذتبخشه وقتی می بینی بچه ها، حتی درس نخون هاشون از کلاس لذت می برن و به ضرب چماق نمیان سر کلاس! بچه ها صاف و ساده و حتی تا حدی بی رحمانه!!! نشونت می دن که خسته کننده ای یا سرگرم کننده و من این شانس رو داشتم که همیشه جز سرگرم کننده ها باشم! اگه به معلم بودنم اعتقاد داشتم می گفتم من معلم خوشبختی هستم!
Thursday, 21 March 2013
:I
من واقعا تو ادب این کلاس ششمی های مذکر موندم که اگر یه روز منو ببینن، نیم ساعت سلام احوالپرسی نکنن احتمالا تو جهنم ساعتی یه بار آب خنک سرو می شه! یعنی من اینا رو بیشتر از بچه های خودم می بینم!!
:D
عاشق دخترای زبون اصلیمم! یعنی صد رحمت به من! داشتم شوخی می کردم که جاناتان! این تکلیفت انجام نشه، مجازاتش بسیار شرم آورنده!!! خواهد بود. گفت مثلا؟ گفتم باید فکر کنم. مثلا یه روز تمام باید پیرهن بپوشی. گفت خیلی هم خوبه! سلینا گفت ما می تونیم مدلش رو انتخاب کنیم؟ گفتم حتما. من شادی هام رو قسمت می کنم و کلاس رفت رو هوا. از لباس جولیت با اون کرست های قرن شونزدهمی گفتن تا لباس گوشتی لیدی گاگا. ابعاد جاناتان طفلک به شدت مورد بررسی قرار گرفت و بحث کردن که چه جوری بوبز براش درست کنن. مقادیری فرورفتگی باید برجسته بشه، مقادیری برجستگی فرو بره. ویکتور هی تو صندلی اش پایین و پایین تر می رفت. پی. جی. یه دفه به شدت به خوندن رمانش علاقمند شد. کیو که پوستر آرامشه، نمی تونست آروم بشینه. سبسشن رو میزش ضرب گرفته بود. لوک سعی می کرد دخترا رو منصرف کنه و جاناتان صورتی، قرمز و در نهایت بنفش شد. یه کم که جو آروم شد و جاناتان هم دست از افتاب پرستی برداشت، پرسیدم جانی! این فصل رو تموم می کنی تا دوشنبه؟ نگام کرد که اجباریه؟ یه چرخش چشم و دخترا برای آرایشش فکری کردین؟
پ. ن. یه بار یکی بهم گفت you are syphilis to a male ego!!! الان که قیافه پسرا یادم میاد، انصاف می دم که یکی حق داشت و این به اون معنا نیست که من همین فردا یه بلای جدید سر پسرام نمیارم!
از دست خودم!!!
یکی نیست به من بگه مرض داری خب؟ دی وی دی رو دیدی، ذوق کردی!! واقعا وقتت کجا بود که می ری به استاد جون می گی من می تونم اینو کنفرانس بدم این هفته؟ کلاس ۳ ها برنمی گردن؟ نمره ها نباید آماده بشه؟ ۵ تا جلسه بعد از مدرسه نیست؟ کنسرت آندرآ این هفته نیست؟ قرار ترجمه اون مطلب رو نداری؟ یکشنبه با پلین قرار نیست رو ناانسانیت کار کنین؟ آخر هفته کنفرانس پاریس نیست؟ نامه ای. ان. ان. رو نباید بنویسی؟ مگه مرض داری کار اضافه می کنی خب؟
این ملیت مشکوک من!
ببخشید. شما یه کم انگلیسی حرف می زنین؟
فکر کنم.
من می خوام برم پل اپل. دارم درست می رم؟
به باید اونوری بری. بعد بپیچی اینوری. من هم دارم اونوری می رم بیا نشونت می دم.
مرسی.
دانشجویی؟
نه. کارآموز پارلمان. فرانسه هنوز برام سخته. شما فرانسوی ها هم که کوتاه نمیاین، زبون بین المللی حرف بزنین!
I:
پ. ن. ما منتظر آفریقایی اش هستیم!
:I
دارم توضیح می دم که در خونه ات رو محکم ببند، همسایه رو دزد نکن! یعنی چی؟ که به فکرم می رسه بعد نقش ماموران تیزهوش همیشه در صحنه در ضرب المثل بالا چیه؟
الف) دارن پشت در تست هوش می دن!
ب) اصولا دو تا کار رو با هم نمی تون انجام بدن! هم در صحنه باشن، هم دزد رو بگیرن؟ چه توقع های بیجا!
ج) دارن نوشابه می خورن؟ (من نگفتم! خودتون فکر کردین! )
د) در صحنه اند. دارن دایره زنگی همسایه اونوری رو جمع می کنن!
و)رفتن داف بچینن!
ه) رفتن داروی نظافت بیارن!
ی) ماموریت خودسرانه دارن که برا بعضیا واکسن مننژیت بزنن!
خب مگه یه تست چند تا گزینه می تونه داشته باشه؟ بسه دیگه!
Lonely Lea!
بیشتر دخترا تو کلاس هنر اند. لئا تنهاست و این تنهایی رو با هیاهوی زیاد داره تو چشم همه مون فرو می کنه! دور کلاس می گرده، سعی می کنه وسط کلارا و ژوستین جا پیدا کنه، یه پست ایت می نویسه که من تنهام و می چسبونه به پیشونی اش! می گم برو بشین کنار مارتین! چشم هاش گرد می شه و می پرسه کاری کردم؟ تنبیه ام می کنی؟ می گم صندلی کنار فرانسوا هم خالیه! می گه ممنون! ترجیح می دم لئای تنها باشم! ده دقیقه بعد، وسط بازی نگام می افته به کیلین که داره در نقش صندلی لئا ایفای نقش می کنه و می گم کیلی! صندلی کم اومده آیا؟ با معصومانه ترین نگاه آبی ممکن می گه لئا تنها بود!
پ. ن. ۱ mind تون رو از gutter خارج کنین لطفا! این PDA ها اینجا یه بخشی از دوستیه! این بچه های من هم به زور ۱۲ سال شون میشه! البته در اینکه کیلین داره روز به روز خوشگل تر می شه شکی نیست! (چندوقت پیش کتی منو متهم کرد که به شکلی رسوا!!! کیلین، کوین، لئا و الیوت رو دوست دارم تو این کلاس! تو این مایه ها که اینا کلاس رو منفجر کردن، بعد تو نگاشون می کنی چشمات همین طور قلب می ترکونه!)
پ. ن. ۲ لئا در این ماجرا به لقب Lonely Lea مفتخر شده!
مرگ یزدگرد
زن آسیابان. تفاوت من با تو آن شمشیر است که به کمر بسته ای.
سردار. زبان ببر!
زن آسیابان. و تو آن شمشیر را برای همین بسته ای!
بهرام بیضایی
بازم این استاد جون محشر!
یعنی فکر کن اولین ای میل سال جدید از استاد جون باشه، موضوع رو هم زده باشه بهار و برات نوشته باشه نوروزت مبارک و تازه نوروز رو با دابلیو نوشته باشه! استاد جون rules!
Tuesday, 19 March 2013
بهار نورسیده مبارک!
همراهان امسال من
سالی پر از زیبایی های کوچک، دوستی های بی ریا و حسرت های اندک برایتان آرزو می کنم!
پ. ن. سخنگوی پریای خط خطی هرگونه ارتباطی بین عنوان و اسمش رو نبر را تکذیب می کند! روابط عمومی پریای خط خطی!!!
Four Quartets
For last year's words belong to last year's language
And next year's words await another voice.
T. S. Eliot
برای ثبت در تاریخ
من سال رو در حال دویدن از یه مدرسه به اون یکی تحویل خواهم کرد!!! پس من سال دیگه همچنان بین دو دنیای دوست داشتنی کودکی و نوجوانی سرگردان خواهم بود! از کلاسی به کلاس دیگر خواهم دوید! سالی با بچه ها و خالی از بزرگترها خواهم داشت! سال قشنگی پیش رو خواهد بود! منتظرم، سال ۹۲! منتظرم!
ای که خواهر دارد. نقطه سر خط!
این ای که که باز غایبه که!!
ای که خواهر داره!
خب؟
برا همین نمیاد!
یعنی نشسته خونه بیبی سیتینگ؟
نههههههه! ای که خواهر داره!
تیم! اینو گفتی! ربطش چیه؟
تیموته و کل کلاس بال بال می زنن!
می گم بابا! من بعدا از دفتر می پرسم. تمرینتون رو حل کنین!
می رسم به ته کلاس که جای قیصر ها و برادران آب منگل هست!
اریستید می گه ای که نیومده چون خواهر داره! دارم مطمئن می شم که یا اینا توطئه کردن منو روانی کنن یا واقعا یه ماجرای کیمیایی وار وسطه! مخصوصا که برادران!! هی دارن خبر خواهر اکه رو باز تولید می کنن!
می گم فهمیدم اریستید! ای که به خاطر خواهرش نیومده! چیزی شده که ای که مونده پیش خواهرش؟ می گه نه!!!! ای که خواهر داره ! she is born yesterday!!
دنبال دیوار متحرکم می گردم رسما!!!می گم پسر جان! She was born yesterday بعدش هم He has a new sister!!! آیکن پیچیدگی های زبانی چقد سبب نقص فهمی می شن! می بینی تو رو خدا؟!!!
یافتن ارز
تا حالا فکر کردین چرا تو ایران همه چیز هی ارزیابی می شه و هیچی هم تغییر نمی کنه! خوب ارزی که از توش در میاد رو می یابن. بعد با خانواده می رن نیویورک تو سازمان ملل پیک نیک! مشکل دارین شما؟
توبه یک نوآور!!
آقا جو نگیرتتون با بچه هاتون کارهای نوآورانه بکنین! من الان طفلکی شدم! یه کلاس هفته ای ۲۵ تا داستان برام می نویسن. اونم با ذوقی در حد بچه ای که بار اول می ره دیزنی لند! یعنی چنان می پرن هوا که آخ جون! نویسندگی خلاق که می گی الان دو دور دور زمین می چرخن تا برسن به جو! همون مدل های گوریل انگوری وقتی انگور می خورد! یه کلاس روزی شونصد بار وبلاگشون رو آپ دیت می کنن و من به عنوان معلم نوآور باید بشینم بخونم. خداییش هم تو این دو هفته بلاگشون از مال من بیشتر بازدید داشته! شونصد بچه مدل بارنی منو می بینن می گن داستان این هفته رو بده! داستان این هفته رو بده! داستان این هفته رو بده! داستان این هفته رو بده! یعنی فرهنگ سازی کتابخونی در حد جام جهانی! بعد این کوئنتین هفته ای دو تا مقاله برا من می نویسه و باز مدل بارنی از لحظه ای که من معلوماتش رو لمس می کنم تا وقتی پسش بدم، کله اش از پشت در تا تو قهوه ساز بیرون میاد که خوندی اش؟ خوندی اش؟ خوندی اش؟ استفنی یه لیست ۱۰۰ تایی بهترین علمی تخیلی ها رو تحویل می گیره و می گه می شه فانتزی ها رو هم برام لیست کنی؟ یعنی الان من از نوآوری می خوام توبه کنم. بعد برم مدل چارلی براون سرم رو بکوبم به درخت!
....
کاش می شد تو خونه تکونی عید بعضی ها رو جارو کرد، از کشور انداخت بیرون!
مینا ۱۶۳
مینایی دچار بحران هویت
جیک جیک جیک! میو! میووووو! هی هی هی هی! ها ها ها ها!
عموزاده افغانی دوست داشتنی من
می پرسم نسیم! سال نو شما هم اول فروردینه؟ شمام هفت سین می چینین؟ می گه آره. ولی ۴ شنبه که همه نمی تونن جمع شن. این آخرهفته عید می گیریم! تیموتی می گه شما دارین چی می گین؟ سال نو کجا بود؟ می گم بین منو نسیم بود! ران! یه جادوگر خوب، اول تمرینش رو حل می کنه! می گه اصلا تو بین نسیم با بقیه فرق می گذاری! می گم معلومه! نمی دونستی نسیم پسرعموی منه، دزد دریایی؟ قلاب خیالی اش رو به سمتم حرکت می ده: آررررررر! نسیم که داره سعی می کنه نخنده می گه کوتاه بیاین! پارلییییییی!
پ. ن. نسیم دورگه است. مادر آمریکایی و پدر افغانی. زبون اولش هم آلمانی هست، پارسی رو می فهمه، ولی نمی تونه حرف بزنه. موهاش کاملا مشکیه که اینجا کمیابه و چشم هاش یه کم مورب هست. همیشه لباس هاش رو تو زمینه های سبز انتخاب می کنه و انقدر مودب و دوست داشتنیه که آدم نمی تونه تو بگومگوهای کلاسی ازش طرفداری نکنه! تیمو حق داره. من نسیم رو یه جور دیگه دوست دارم!
Sunday, 10 March 2013
The Diaries of Adam and Eve
“Wheresoever she was, there was Eden.”
Mark Twain
Mark Twain
پ. ن. ۱ برای ۸ مارس
گوتنبرگ هست
;))
از در می رم تو! ساکت! باید یه چیزی بهتون بگم! (عصبانی می گم! ماست ها کیسه می شه! طفلک ها منتظر می شن!) خیلی خیلی خیلی حسودی ام میشه که شما فردا تعطیلین و من باید از ۹ تا ۴ بیام کارگاه! یعنی نفرینتون می کنم! الان از همتون یه مجسمه ساختم و سوزن هاش رو هم آماده کردم! اگه افتادین، پاتون شکست یا اگه مریض شدین، مردین!!! بدونین من نفرینتون کردم!
کلاس منفجر می شه!
کوئنتین: فردا چقدر به ما خوش خواهد گذشت!
پی. جی. : آخر هفته دراز محشری داشته باشین!! اوه! صبر کنین! شما که ندارین! هه! هه! (مثل نلسن تو سیمپسن ها بخونین!)
ویکتور: ما تا ۱۰ صبح می خوابیم!
لورا: تمام روز رو می ریم سینما!
کیت: ماراتن بیگ بنگ تیوری برگذار می کنیم!
سبسشن: مشق هامون رو می نویسیم که شما چیزی برای تصحیح کردن داشته باشین!!
ویکتور: می ریم لیرزتگ!
بچه ها! بچه ها! یادتون باشه که من هنوز می تونم به همه صفر بدم! دهن ها بسته! کتاب ها باز!
ساکت می شن! اما هرکدوم یه جالباسی تو دهنشون گیر کرده! فکر کنم این هفته از همیشه بیشتر بهشون خوش بگذره!!
2.1. 2013
یادتونه روباه شازده کوچولو می گفت چاه رازیه که کویر تو دلش مخفی کرده؟ به نظرم شهر هم همین طوره تو شب! اسرارآمیز و رازآلود!
Labels:
Geeks and Freaks,
literature,
Me,
Myself and I,
Nerds,
photos
Paris! Baby!
باز هم پاریس ما رو طلبیده! بدجوری هم طلبیده! یعنی این کنفرانس رو نریم، استاد جون منو دوست بنفش پررنگ رو دم گروه حلق آویز می کنه تا عبرتی بشه برای سایر دانشجویان!! شوخی می کنم! استاد جون! بلیتمون رو هم از طرف گروه گرفت که مجبور نشیم فرم پر کنیم برا بلیت! اینههههه! البته ما هم در کمال انصاف، ارزون ترین قطار ممکن رو انتخاب کردیم و اصلا هم فکر نکردیم که کنفرانس ۵ تموم میشه! حداقل ۲ ساعت هم در هوای احتمالا بارونی پاریس قدم بزنیم و یخ بزنیم و قهوه بخوریم! (بستنی ام چکه می کنه! می دونم!) تازه استاد جون کم مونده کمپین هزار امضا راه بندازه که ما سال دیگه کنفرانس دانمارک رو بریم که البته اون هم خیلی گرونه و هم یک هفته است و هم (با صدای لرزان بخونین!) نیلسن و فیلن هم میان!! دوست بنفش پررنگ از همین الان اعلام برائت کرده که من یه بار تو عمرم ۳۰ سالم می شه! کلی هم دوستام دارن میان اینجا به خاطر این مناسبت عظیم! خودت می ری! برا من هم فیلم می گیری! استاد جون هم داره رو مخ من کار می کنه که می ری، مقاله هم می دی! منم فعلا غر می زنم که جلوی نیلسن و فیلن و البر؟ حاشا و کلا! حالا ببینیم کی پیروز می شه! هر چند استاد جون جان قلق من دستش اومده! تا می بینه مذاکره جواب نمی ده می گه It's a challenge!
پ. ن. عنوان دزدی است از جویی!!
لیست بلندی که ما را به یاد اسمش رو نبر می اندازد!
۱. پینوکیو
۲. میمون
۳. نفت
۴. ممه و لولو
۵. هولوکاست
۶. نخبه
۷. تشابه خانم وزیر و تراکتور
۸. خاراندن کف پا در سازمان ملل
۹. وقاحت و صندلی های خالی
۱۰. پاره شدن قطع نامه دون
۱۱. گوجه فرنگی
۱۲. ماشین داغونش
۱۳. نون و تخم مرغ در هواپیما و اهل و عیال و همه قبیله در سازمان ملل
۱۴. لنگه کفش
۱۵. کاپشن
۱۶. لپ لپ
۱۷. چی توز
۱۹. اوه! اوه!
۲۰. بگم؟ بگم؟
۲۱. عقب نکشیدن ساعت
۲۲. رتبه اول اقتصاد
۲۳. انرژی هسته ای
۲۳. از کی اومدین اینجا؟ ۸؟ ۷؟
۲۴. نوشابه
۲۵. فوتوشاپ
۲۶. خس و خاشاک
۲۷. بوتاکس
۲۸. هاله نور
۲۹. عمو پورنگ در مراسم تحلیف
۳۰. ما به موی جوانان چی کار داریم؟
۳۱. معجزه هزاره سوم
۳۲. بی ادبی و فحاشی در حد کمال
۳۳. ما با روزنامه مخالف نیستم! ما با گردش اطلاعات مخالفیم! (Did you notice what I did there؟)
۳۵. دختر ۱۶ ساله و زیر زمین خانه
۳۶. مشروعیت چند همسری
۳۷. ممنوعیت باربی و سیمپسن ها و …
۳۹. قبض آب و برق و گاز
۴۰. جهانگردی! خصوصا عشق به نیویورک
Yes در جواب welcome!۴۱
۴۲. عشق به مانکنی
۴۳. کره ماه
۴۴. شهید چاوز، همراه سوشیانس/ مسیح/ امام زمان
۴۵. ما گی نداریم!
۴۶. لنگه کفش (تازه باید ۲ بار تو لیست بیاد!)
۴۷. انگشت در بینی!
۴۹. زلزله زده های آذربایجان
۵۰. بهار
.
.
. و این لیست به بی نهایت میل می کند....
یکی این اسمشو نبر رو از برق بکشه!!!! (یا بخیسونتش، به برق ۲۲۰ وصلش کنه!)
دیوارم کو؟
چرا عربی تو س. و. ات نیست؟
شاید چون من فقط عربی ادبی رو می فهمم اونم معمولا نوشتاری؟
تو هر وقت ما حرف می زنیم می فهمی چی می گیم!!!
چون شما عربی تون ادب ناک هست! منم خیر سرم ۷ سال عربی ۲۰ گرفتم ( دروغ گفتم!! سال اول راهنمایی با ثلث اول سال دوم رو شدم ۱۹.۷۵!! اونم استراتژی معلم جان بود که عقیده داشتن باید انقدر دقتم زیاد شه که اون ۰.۲۵ رو پیدا نکنن! یادش به خیر! وقتی برگه ثلث دوم سال دومم رو داد گفت ۳ بار ورقه ات رو زیر و رو کردم که اشکال پیدا کنم! تو از این به بعد فقط ۲۰ می گیری و تا آخر دبیرستان من عربی ام ۲۰ شد!) و حداقل گرامرش رو حالیم می شه! پارسی ام که تا همین ۲ سال پیش حرف نداشت (فروتنی رو دارین؟) و اصولا اگه پارسی ات خیلی خوب باشه، اندکی عربی هم بفهمی، اندکی عربی می فهمی!
خب این میشه lu et ecrit دیگه نابغه و به مخالفت عظیم من اهمیتی نمی ده و عربی رو می نویسه تو س. و.!
من همچنان دارم غر می زنم و از دهنم می پره که نه تو رو خدا! بردار کردی رو هم اضافه کن! من ۴ تا کلمه می فهمم ها!
با چشم های گرد می گه تو کردی می فهمی؟
می فهمم عجب شاهکاری کردم. می گم خیلی کم! خانواده پدری ام مال اون طرف هان. من شفاهی اش رو می فهمم ولی نمی تونم حرف بزنم. نمی گم اگر حرف بزنم لهجه ام انگلیسی از آب در میاد و یه بار کل فامیل ازم خواهش کردن جوابشون رو به پارسی بدم، راحت ترن!!
مصمم می گه اضافه کن!
می گم ببین! این یکی رو حتی از روش هم نمی تونم بخونم! کتاب کردی بذاری جلوی من با چینی فرقی نمی کنه! یعنی فقط شفاهی! کوتاه بیا!
می گه دهنت رو ببند! اضافه کن کردی شفاهی! اصلا دستت رو بکش خودم تایپ می کنم!
(در اینجاست که من زبان در کام می کشم و گرنه احتمالا اضافه می کنه آلمانی ۵ جمله!!)
راستی تو چرا مقاله هات تو س. و. ات نیست؟
این دیوار من کجا بود؟
افکار خیلی مشترک!
اپیسود فرندز مورد علاقه؟
جیغ! داد! همهمه! مگه میشه انتخاب کرد؟ سوال چرند!!!
آهنگ عاشقانه مورد علاقه؟
جیغ! داد! همهمه! مگه میشه انتخاب کرد؟ سوال چرند!!!
ترانه چرند مورد علاقه؟
(هر کی ۵ تا جواب می ده! هم دیگه رو نگاه می کنیم و... ) جیغ! داد! همهمه! مگه میشه انتخاب کرد؟ سوال چرند!!!
رمان قرن ۱۸ مورد علاقه؟
جیغ! داد! همهمه! مگه میشه انتخاب کرد؟ سوال چرند!!!You are seriously losing your touch, dude!!
(یه کم فکر می کنه و …) خون آشام مورد علاقه؟
اسپایک!!!!!
پ. ن. ۱ یعنی قیافه مغرور رفیقمون دیدنی بودها!!
پ. ن. ۲ خب هنوز بعد از همه این خون آشام ها!!! جیمز مرسترز خداییش drool-worthy هست در حد جام جهانی!!! انصافا هنوز کسی رو دستش بلند نشده! آین سامرهلدر هم کلی از مرسترز تقلید می کنه ولی بازم دیمن به پای اسپایک نمی رسه!!!
دوستان بسیار وفادار!!
از اتاق فرمان به من خبر رسیده که دوستان سرعت تغییرات من رو نجومی برآورد کردن و دوستان همیشه در صحنه قراره یه اپ شاپ رو خودشون نصب کنن و با هر نرم افکار!! جدیدی که به من الهام شد، خودشون رو اپ دیت کنن!! خدایا این دوستان منعطف رو از ما نگیر!!
:I
نوشته دارم Fight Club می بینم، کلی یادت کردم!!! باز خوبه وقتی Clockwork Orange می بینن، یاد من نمی افتن!!!
:I
همه چی یه طرف! اینکه ۵ تا فرانسوی کشته مرده محسن نامجو بشن و مدل بارنی گیر بدن بریم کنسرت اون ور!
Subscribe to:
Posts (Atom)