Thursday, 30 April 2015

الذی یوسوس .....


هیچ چیز آدم رو انقدر حرصی نمی کنه که پیش نمایش انتقام جویان دو رو گذاشته باشند ۱۲ شب و شما پیش خودتون بگید حالا هیچکی نمی ره حالشون جا میاد و وقتی ساعت ۱۱.۳۰ از سالن خارج می شید، نه تنها از معدود افرادی هستید که برای فیلم بعد نمی مونید که یه صف دو کیلومتری از کپتن امریکاها، تورها، بلک ویدو ها، اسکارلت ویچ ها، کوییک سیلورها و تونی استارک ها منتظرن برن تو!!! طوری که جیغ همه درمیاد که مدرسه رو ول کن!!!‌برگردیم تو!! اگر تام هیدلستن هم تو این فیلم بود احتمالا بی خیال زمان نامناسب نمایش شده بودم و مستقیم برگشته بودم تو!!!  و خدا همگان را از وسوسه نفس اماره مصون بدارد!!!




نه به توان نونصد!!!!


می پرسه موهات رو رنگ کردی و جیغ من هوا می ره که تو دیگه شروع نکن!! میگه آخه الان چند رنگ متفاوته!! می گم نابغه!! موهای من همیشه چند رنگ متفاوته!!! اما تو نور مستقیم به چشم میاد!‌می گه دفه پیش قرمز نداشت!! جیغم در میاد که موهای من اصلا قرمزه که یه جاهایی اش قهوه ای و طلایی داره!!! می گه مطمئنی کار الکس نیست؟ می گم بابا!! من هر بار باید به آقا التماس کنم موهام رو کوتاه کنه!! چون ایشون عقیده دارند که بگذار بلند شه!! بعد باید التماس کنم که پسر جان!! صافش کن!!! چرا که ایشون باز می فرمایند فرش که قشنگ تره و همیشه من رو با کله پف پفی می فرستن تو خیابون!!! این اواخر یا عینک آفتابی تو کیفمه یا کلاه که بتونم با اون کله دهه هشتادی از آرایشگاه بیام بیرون و در اولین فرصت یه سطل آب روش خالی کنم!!! رنگ که جای خود دارد!!
 می دونین کجاش حرص داره! اینکه اون ور تمام عمرت تو مدرسه موهات رو چک کرده باشن که رنگش عوض شه و مچت رو بگیرند!! و این ور حتی الکس بگه مطمئنی این رنگ طبیعیه؟  مطمئنی های لایت های قبلی نمونده!!! بعد تو نهایت عملیاتی که رو این موها انجام دادی، بافتنشون بوده!!!‌اونم یواشکی که ملت بامزه جذاب شروع نکنن که وای ان شرلی!!! جودی ابوت!!! پی پی لانگ استاکینگز !  




The Most Uncommon Commentary!!!


کل کامنتری داکتر هوریبل رو ریختم رو رکسان و این روزها تو خیابون راه می رم و می خندم!!! تازه این جدا از وقتایی که باهاش می خونم!! هنوز نوبت زک که می شه من کلا از خود بیخود می شم!! نیل و نیتن که جای خود دارند!!


پ. ن. بقیه اش رو از ستون پیشنهادی انتخاب کنین!!


درس اخلاقی!!!


اگر قیافه تون از سنتون کمتر نشون می ده و قیافه شاگرد سابق کلا بزرگ تر نشون می ده، دم کتابخونه نزنین تو سر و کله هم!! دوستان دو طرف دچار سوتفاهم می شن و برق از سه فازتون می پرونن!!! یعنی قیافه اون دیدنی بود که 
whaaaaaat?
و من که
Ew! Ew! Ew! It's like incest!!!!


Monday, 27 April 2015

چو دانی و پرسی، سوالت خطاست!!!


یک انسان شایسته بین جشن قبل از تعطیلات معلم ها و دیدن انتقام جویان با شگرد ها کدوم رو انتخاب می کنه؟ واقعا؟ پرسیدن داره؟


واقعا که!!



تازه وارد خبر داد که آقای یارو که برای تدریس تو یکی از دانشگاه های وابسته اقدام کرده بود رد شده بعد راه افتاده به 
همه می گه تو مصاحبه بهش گفتن پرونده کاری تو انقدر خوبه که کسر شانته اینجا درس بدی!!! یعنی مرسی رو!!!!


مینا ۱۹۶


مینا داره با بند آویزون یک چیزی بازی می کنه!! یه دفه به شدت می پره روش و از شدت پرش، پرت می شه تو پاکت دسته داری تو همون محوطه و لحظه ای بعد، یک موشک کوچولو از داخل پاکت عمودی به هوا پرتاب می شه و به من که از خنده غش کردم می گه جییییغغغغغغغ!!! کوفت! کوفت!!!

دانشجو ؟ هان؟


دوست جان با شگفتی از بیسوادی بچه های جدید می گفت و اینکه نه تنها با دانش ذره بینی اومدن دانشگاه که درس هم نمی خونند و گفت آخرین باری  که تو کلاس بوده، یکی از سوال ها این بوده که سه شخصیت بهشت گمشده رو نام ببرید. (یعنی یک استاد باید چقدر از کلاس ناامید باشه که بگه فقط نام ببرید!!!) و ۸۳ درصد برگه ها سفید بوده!!! یعنی خب اگر دانش ندارید، لااقل.... ببخشید خط رو خط شد!!! ولی آخه پدر من یه نگاه به عنوان کتاب بنداز!!!‌نویسنده هم که میلتون هست و معرف حضور!! (یا این هم سخت بوده!!) خب کتاب درباره هبوط آدم هست دیگه!!! تو اون داستان هم سه تا شخصیت معروف هستند! آدم و حوا و شیطان!!! اصلا گیریم شما درباره مسیح چیزی نمی دونی!!! آخه!!! یعنی!!! بابا!!!! جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ!


پ. ن. در همون راستاهه!! یک برگه هم بوده که جواب داده بوده آدم و حوا و تام!!!! حالا تام کی هست رو ما هنوز نفهمیدیم!!!


Sunday, 26 April 2015

سی و پنج تومن!!!


تجربه نشون داده که وقتی کسی می گه حدس بزن، بهتره آدم دهنش رو ببنده و ذوق کسی رو به قطعات مساوی تقسیم نکنه!!! امروز در جواب واااایییی نمی دونی چقدر کتاب گرون شده!!!فلان کتاب رو می خواستم بخرم. فکر می کنی چند بود؟ در کمال بی فکری می گم بالای سی تومن و قیافه حرصی اش رو که می بینم، یادم می افته که در قراردادی دو جانبه به این نتیجه رسیده بودیم که من سوال های که با اگه گفتی، حدس بزن و باورت نمی شه.... شروع می شه رو بلاغی بپندارم!!!!



مرسی دوست جان!!


دوست جان آمد و رفت و من در یک روز و در کمال خستگی همه خونه که دست کمی از اصطبل سلطان اژه نداشت رو هرکولانه!!! تمیز کردم! برای اولین بار روز اول تعطیلات خونه تمیزه و 
boy oh boy
آماده جدال مرکبین!!! با فصل نازنین و برگه های غمین!! (بله!!! از گلستان من ببر ورقی!!) ام!! باید با دوست جان قرار بگذارم اول هر تعطیلات یه سر بیاد اینجا!!



Monday, 20 April 2015

One Art


The art of losing isn’t hard to master; 
so many things seem filled with the intent 
to be lost that their loss is no disaster. 

Imparting wisdom!!!!!


به نظرت چرا ما انقدر به فرندز رفرنس می دیم؟ اینو می گه و می ره تو مغازه، عطری که می خواد رو پیدا می کنه و کمی به موهاش و مچ دست هاش عطر می زنه و می گه بریم! می گم چون زندگی ما در بسیاری از مواقع دست کمی از فرندز نداره؟



Cake



Director
Daniel Barnz 

Starring 
Jennifer Aniston
Anna Kendrick

102 min. 2014


هیچ چیز به اندازه برخورد رو در رو با مرگ، آدم رو زیر و رو نمی کنه. فلج احساسی و تلخیی که یک مرگ حتی اگر نابه هنگام هم نباشه با آدم وارد می کنه باعث می شه که زندگی هیچوقت به حالت قبل برنگرده!!! تو این دوران که یکی از سخت ترین کارهایی که می کنی با خودت کنار اومدن هست، اطرافیان و نوع همدردی شون می تونه آدم رو به مرز جنون برسونه!  کیک این حالت درماندگی و در عین حال قدرت تخریب رو به زیبایی به تصویر می کشه!!

جنیفر انیستن در اوجه!!این نقش ثابت می کنه که کمدی رمانتیک های شاداب و نقش های کمی جسورانه تر مثل  جولیای 
Horrible Bosses
باعث شدند که قدرت بازیگری اش رو ندیده بگیریم. کلر  رو با همه زخم های داخلی و خارجی اش، با همه حرف های نیش دار و بامزه اش و با همه تجلی های جسمانی دردش قبول کرده، دوست داشته و با صداقت به تصویر کشیده اش! هیچ جای فیلم احساس نمی کنین،  انیستن داره بازی می کنه یا شعار می ده.  انقدر عریان، درد این زن رو به تصویر می کشه که حتی قبل از اینکه بدونید چه فاجعه ای تو زندگی اش پیش اومده باهاش همدردی می کنید.  انگار کلر همون دخترک شاداب کمدی رمانتیک هاست تا قبل از اینکه فاجعه اتفاق بیفته!!

بازیگران فرعی حرف ندارد.  بهترین رابطه فیلم بین کلر و سیلوانا، خدمتکارش، هست. سیلوانا درد کلر رو بدون حرف می فهمه و دقیقا واکنش هایی نشون می ده که باید. با وجود اینکه به زبان هم مسلط نیست، بسیار بهتر از همزبان های کلر در گروه حمایتی مربوط، عمق و تلخی حادثه مربوط رو درک می کنه! شاید برای اینه که تنها شبی که کلر بدون کابوس می گذرونه، شبی است که با سیلوانا صبح می کنه!!

کیک فیلم زیبایی هست! بدون اغراق، بدون اشک، بدون موسیقی ناهنجار، احساس تماشاگر رو درگیر می کنه! این روزها از فیلم ها زیاد پیدا نمی شه!!


صحنه ای که  خیلی دوست داشتم
وقتی کلر رو ریل ها دراز می کشه و بالاخره جرات می کنه با صدای بلند بگه من مادر خوبی بودم و به شکلی خودش رو ببخشه!!






مینا ۱۹۵


مینای مدنی!

مینا رو می گذارم تو قفس!! خیلی با طمانینه میاد بیرون و چند قدم مستقیم می ره جلو!! بعد برمی گرده منو نگاه می کنه و با اعتماد به نفس و همون طمانینه هه برمی گرده تو قفس!! انگار فقط می خواست اعتراض مدنی کنه!!


“…I'm so thankful for friendship. It beautifies life so much.”


هشت تا کتاب رویایی، یک سریال - فیلم دوست داشتی و یک عالمه اوقات خوش!!! ممنون برای تمام خاطره های قشنگی که برای ما ساختی، گیلبرت!! خداحافظ!




Jonathan Crombie

1966-2015



پ. ن. چرا گیلبرت رو دوست داشتیم؟ از نیویورکر





Monday, 13 April 2015

Atlas!



From: https://www.cartoonstock.com/directory/t/titans.asp

God's gift to womankind!!!!!!


در زندگی لحظاتی هست که آدم می خواد از دست هموطنان، خودش رو هاراگیری کنه!!!! یعنی یک ایرانی در یک کنفرانس و شما می تونین مطمئن باشین که حداقل یک بار ملت چپ چپ نگاهش می کنند و شما حرص می خورین!! اینا همه اش تو یک روز اتفاق افتاده!!

آقای ایرانی محترم احتمالا اسم سوپر ایرانی من رو تو برنامه دیده و حدس زده که باید ایرانی باشم!!
However!
از قیافه تشخیص نداده (بله! در زندگی لحظاتی هست که آدم فکر می کنه چرا من یه اسم عربی اصیل ندارم) و راه افتاده از همه دخترهای مومشکی جلسه پرسیده که شما ایرانی هستید؟ یعنی قیافه بچه ها دیدنی بود وقتی به هم می گفتن
There's something wrong with that guy!

در این جهاد اکبر، هموطن عزیز احتمالا چشمش دوست بنفش رو گرفته!!! بعد چه جوری نشون می ده؟  برمی داره احمقانه ترین سوال ممکن که کل ارائه طرف رو زیر سوال می بره رو می پرسه  و برای اینکه بحث رو ادامه بده با جواب ایشون قانع نمی شه!! وقتی دوست بنفش حسابی جوش آورد و من دیدم الانه که وسط جلسه یک علامت راس واقعی  به طرف نشون بده، پریدم وسط که آقا جان! اینه که شما می گه به این دلیل غلطه!! خفه شو لطفا!!! و انقدر نرو همه حساس شده بود که استادها پریدن وسط که راست می گه دیگه!! تو که کتاب رو نخوندی نمی تونی درباره تحلیل این خانم نظر بدی!! بعد هم همه گرسنه اند!!! بس کن!!! بعد تازه وارد که از اون دخترایرانی مدرن هاست که سنت رو نمی تونه بگذاره کنار!! (یعنی این بشر هنوز وقتی بهش می گی!! بابا! از فلانی  و دوستاش خوشت نمیاد!!! وقتی زنگ می زنه که بیا بریم شهر بغلی، بگو وقت ندارم. می گه نننننننننهههههه! زشته!!!!!!) به دوست بنفش اعلام کرد که این از تو خوشش اومده و جواب شنید
What's wrong with these men? The one in our department is super creepy too!

بعد وقت ناهار (اینو دروغ نگم تو اکثر آقایان دیدم!) آقا تشریف می برن، می شینن سر میز اساتید و تا جای ممکن افاضات می فرمایند!! به قول تازه وارد کم مونده بود با همه استادها سلفی بگیره!!

در جلسه دوم،  وسط سخنرانی یکی در سالن باز می شه و یک خانم سانتی مانتال کفش ده سانتی تلق و تلق به سمت صندلی ها می رند و تمرکز سخنران رو نیست و نابود می کنند. تازه وارد یواشکی به من می گه این هم ایرانیه. می گم نه بابا!!‌ترک ها و عرب ها هم همین جوری لباس می پوشند. می گه نه بابا!! تو کنفرانس قبلی دیدمش. ایرانیه!!

بالاخره نوبت آقای محترم می شه و ایشون شروع می کنن و پانزده دقیقه تمام با غلط های گرامری ناهنجار (لهجه خب زیاد دست آدم نیست!!) می گن که در این سخنرانی می خوان چی بگن!!! بعد از ۵ دقیقه همه سالن هی دارن به همدیگه و ساعتشون نگاه می کنن و با عذاب به آقای گوش می دن که نه می تونه موضوعش رو توضیح بده!! نه می گه این موضوع رو می خواد رو چه کتاب یا فیلمی پیاده کنه و نه می تونه از واژه ها درست استفاده کنه  و نه می تونه حتی یک منبع برای تحقیقش اعلام کنه!! دوست بنفش جیغ اس. ام. اس. می ده که 
Could I be any happier?
اس. ام. اس. اش رو فوری می خونم چون داره نامحترمانه ترین کار ممکن در یک کنفرانس رو انجام می دم و بازی می کنم!!‌تا حالا به خودم اجازه چنین کاری نداده بودم ولی انقدر از دست آقای مردک عصبانی ام و احساس می کنم وقتم تلف شده که کمترین اهمیتی به اخلاقیات نمی دم!!!
بالاخره سخنرانی آقاهه تموم می شه و برای یک دقیقه همه سکوت می کنند! یعنی هیچکس سوالی نداره!! بعد استادها شروع می کنن که تو نمی تونی بدون هیچ مرجعی درباره جنگ داخلی آمریکا چنین نظری بدی!!! تو باید این مفهوم رو تعریف کنی و به دیدگاه خودت نزدیکش کنی!‌صرفا معنای واژه نامه ای اش کافی نیست!! بهتر بود برای ارائه ات حداقل سرتیتر می نوشتی و عده هم اصلا ترجیح می دن درباره چنین پروژه درب و داغونی حرف نزنن!! بعد  آقای یارو با اعتماد به نفس همه این سوال ها رو جواب می ده دقیقا!!! دقیقا!! انگار که خودش همه این ها رو می دونسته!! (در چنین مواقعی در فرهنگ عامه می گن یه خشت هم درش بگذار!!) به دوست بنفش جیغ می کم
Is he for real?
سر تکون می ده!!! 

بعد از آقاهه هنوز یک سخنرانی هست!! اما آقاهه بلند می شه و اتاق رو ترک می کنه و البته برنمی گرده!! نه احترامی!!‌نه ملاحظه ای!!!

پرانتز
وقت قهوه که ما تصمیم داریم جیم شیم. امیلی می گه می شه یه چیزی ازت بپرسم؟ بهت برنمی خوره؟ می گم بگو. می گه درباره اصغر چی فکر می کنی؟ اصغر یا به زبان خودم آقای یارو، یکی از کنه های گروه ماست!! همیشه هم دارن از دستش در می رن چون خودش رو وسط هر گروهی جا می کنه و درباره همه چیز نظر می ده! بعد وسط یک گروه سی نفری ، وقتی به یه ایرانی برسه بلند بلند باهات فارسی حرف می زنه و می خنده و همزمان بقیه رو نگاه می کنه که هه هه شما نمی فهمین!! من یه بار در کمال انفجار شروع کردم همه چرندیاتش رو به فرانسه جواب دادم و دست از سرم برداشت!!‌اما تازه وارد به عنوان یک دختر نجیب ماخود به حیای ایرانی هنوز نتونسته حال این بشر رو جا بیاره و به جاش هروقت ایشون بالاخره راشون رو می کشن می رن، یک ساعت از گروه بابت بی شعوری آقای یارو معذرت می خواد!! از اون ور، انقدر قیافه اش شبیه برادرانی هست که سعی می کنن تو یه گروه متفاوت نفوذ کنند و انقدر قراردادش با دانشگاه عجیب هست (خارجی ها نمی تونن قرارداد داشته باشن!!‌مخصوصا که هنری هم نداشته باشند!!) که من بهش شک دارم!! خلاصه، من بعد کمی مکث به امیلی گفتم من هیچ رفتار خاصی ازش ندیدم ولی شخصا ازش خوشم نمیاد و یک دفه سر درددل امیلی باز شد که این هیچ کاری بلد نیست. هی کارهاش عقب می افته و آخرش می افته گردن ما و بعد جوری رفتار می کنه که انگار وظیفه ماست براش کار انجام بدیم! بعد هم این چرا انقدر به آدم دست می زنه؟ چرا حد خودش رو حفظ نمی کنه!!‌این رو تازه وارد هم به من گفته بود و اضافه کرده بود که این مگه زن نداره و در جواب من که این زن داره و انقدر تو دخترا می چرخه؟ اذعان داشته بود که اون دختره که تو اون کنفرانسه بود و روسری سرش بود، زنشه!!!  دوست سنگالی هم از همین شاکی بود که تو ایران، آقایان خیلی احساس صمیمیت می کردن و در برابر اعتراضش گفته بودن شما خارجی ها که براتون مهم نیست! و دوست سنگالی  آقای بیشعور مربوطه رو رو طناب پهن کرده بود!!! مخصوصا که دوست سنگالی هم فارسی اش خوبه، هم فرهنگ رو می شناسه و هم مسلمونه!! خلاصه اینکه آقای یارو یکبار هم تازه وارد رو امر به معروف کرده که چرا بهت شراب تعارف کردن، برداشتی؟ و تازه وارد وقتی می خواد تو یه کنفرانسی که این یارو هست شرکت کنه، چنان لباس های محافظی می پوشه که بیا و ببین!!‌ می گه از نگاه این یارو بدم میاد!!

خلاصه در حال افتخار به هموطن مربوطه و توانایی شون در ذله کردن اعضای دپارتمان بودیم و می رفتیم به سمت قطار که دیدیم آقای سخنران چرند داره میاد!! حالا ایشون یک ساعت بود که از جلسه خارج شده بود. چرا اونجا بود نمی دونم!! بچه ها جیغشون دراومد و گرد وایستادن که این از هیچ وری نتونه بیاد تو!! بعد ایشون اومد پشت سر ما ایستاد و من رو خطاب قرار داد و مسلما من نمی تونستم خودم رو به هلن کلری بزنم. سلام و اینا و از کجا می آید؟ جواب یک کلمه!! دوست بنفش جیغ پشتش رو کرده به آقا و تازه وارد چنان به سمت مخالف چرخیده که کم مونده بیفته رو ریل!!  اگر فکر می کنید آقا به روی خودش میاره، در جهل مرکب هستید!! شهرتون به اینجا دوره؟ نه!  ایرانی هستید؟ بله و تازه وارد من رو مخاطب قرار می ده درباره مثلا پارکت آشپزخونه و من می چرخم طرفش و اقا دوباره بیرون می مونه و دوست بنفش وارد بحث می شه و یک دفه صدای اقا به گوش می رسه که  من در سخنرانی تون بودم. یک لحظه مغز من قاطی می کنه که داره درباره کدوم سخنرانی حرف می زنه! من هم تو همون سخنرانی بودم خب و تازه سوال چرند شما رو هم جواب دادم!!‌ شاید سخنرانی پارسال رو می گه! می گم صبح؟ می گه آره! می گم آها! و قطار میاد!! دوست بنفش جیغ با سرعت نور به سمت ته قطار حرکت می کنه و جایی وای می ایسته که آقاهه نتونه بیاد!! و دوباره جمله صبحش رو تکرار می کنه
What's wrong with the guy? It's pathetic!!!
و می گه نگاه کن!! حالا دختر بغل دستش رو به حرف گرفته. برمی گردم و یک دختر بور فرانسوی خودش رو به سمت پنجره کشیده و داره با بی میلی تمام به گفتگوی پرشور آقاهه گوش می ده!!
تو راه برگشت هی صحبت به این آقاهه و رفتار عجیبش برمی گرده. دوست بنفش جیغ می گه کم مونده بود یه بنر دستمون بگیریم که آقا جان برو اون ور!! مرسی اعتماد به نفس!! انگار فکر می کرد ما باید از خدامون هم باشه که این داره باهامون افتخارمی ده!! می گم
Iranian men think they are God's gift to womankind!
می گه ترک ها هم خیلی تفاوتی ندارند. اما حداقل تو محیط دانشگاهی کمی شعور به خرج می دن!!‌اصلا تا وقتی بهت معرفی نشده باشند، نمیان حرف بزنن!!‌ این چرا اینجوری می کرد؟ تازه وارد می گه اگر تونستی برای این سوال جواب پیدا کنی، به من هم خبر بده!!!

همه این ها به کنار، چند روز بعد که یاد قضیه می افتم دلم هم برای یارو می سوزه!! محیط دانشگاه یا غیر دانشگاه!!‌کجای برای ایرانی ها مخصوصا از پس زمینه مذهبی داشته باشن، آموزش آداب معاشرت فراهم هست؟ مگه تو دانشگاه خودم نبود که نه تنها آقایان بلکه خانم ها هم انواع کارهای غریب رو انجام می دادن؟ اون اوایل صبح ها وقتی می رفتم دانشگاه به همکلاسی هایی که می دیدم سلام می کردم. بعد دیدم یک گروه (شما بخوون همه!!) قضیه  به این سادگی رو چراغ سبز به حساب آوردن و اعلام کردن من بهشون نظر دارم!!‌خانم ها هم در این میان بیکار ننشستن و اعلام نمودن که رفتار من نجیب نیست و تو حیاط دویدم و تو سالن خندیدم و معلومه که ریگی به کفشم هست. این مساله بعدا در رابطه با استادها شدت گرفت و انقدر شایعات جذاب پشت سرم در اومد که نمی دونستم عصبانی بشم یا بخندم!!‌ نتیجه این شد که من تا جای ممکن با کسی حرف نمی زدم و وارد گروهشون نمی شدم! اما سال سوم و چهارم بالاخره هم یاد گرفتن که سلام کردن یا بحث کردن تو کلاس به معنای اینکه طرف عاشق شماست، نیست!! لطفا جو نگیردتون!! خیلی ها هم در جهل مرکبشان ابد الدهر ماندند!! اما به هر حال، نتیجه این کنده شدن از  آداب اجتماعی رو می شه به وضوح دید و آرزو کرد که کاش به جای شونصد واحد اخل اق و انق لاب و خان واده، یک واحد برخورد اجتماعی تدریس می شد!!!











Hate it!


هیچی بدتر از این نیست که آدم بعد یه کنفرانس توانفرسا سرما بخوره و به جای لذت بردن از زندگی، همه اش سردرد داشته باشه!!

The Voices



Director
Marjane Satrapi


Starring
Ryan Reynolds
Anna Kendrick



صداها یک کمدی دیدنی درباره یک قاتل سریالی هست. چطور می شه درباره یک قاتل سریالی یک کمدی ساخت رو باید از مرجانه ساتراپی پرسید. اما با توجه به اینکه فیلمنامه تو لیست سیاه بوده (فیلمنامه های محشری که کسی جرات نمی کنه بسازه) و حاصل کار واقعا خوب هست، می شه گفت که کارگردان شاهکار کرده!!  مرجانه ساتراپی دید انیمیشنش رو با داستان ترکیب کرده و با استادی دنیای شیزوفرنیک جری رو به تصویر کشیده!! از اون ور، با همه اتفاق هایی که می افته، تماشاگر هم با جری همدلی می کنه و هم دوستش داره. هرچقدر به نظر عجیب بیاد!!

 یکی از نقاط قوت فیلم اینه که تماشاگر داستان رو از دید جری می بینه. یک کارخونه تیم برتنی صورتی، فیونا که شبیه فرشته هاست و سگ و گربه ای که نقش فرشته های خوب و بد رو دارند.  لحظه ای که جری بالاخره قرص هاش رو می خوره و همه چیز به واقعیت تبدیل می شه، واقعیت انقدر زننده است که آدم به جری حق می ده که برگرده به دنیای زیبای کارتنی اش. حتی اگر این به معنای کشتن آدم ها باشه.  

نکته دیگه ای که خیلی دوست داشتم این بود که جری همه اش با خودش درگیری اخلاقی داره و به خاطر پس زمینه به شدت مذهبی اش، همه فکر می کنه که آیا آدم بدیه؟ از اون ور، راین رینولدز میمیک های جری رو انقدر بچهگانه و معصوم برنامه ریزی کرده که جری اصلا بزرگسال دیده نمی شه و ناخودآگاه جنگ درونی اش برای خوب بودن، بدون اینکه دقیقا ازش تعریف داشته باشه، خیلی برجسته می شه.

راین رینولدز شاهکار کرده. رینولدز همیشه زمانبندی کمدی محشری داشت ولی چنان با عشق وارد این نقش شده که تونسته جری رو به شدت دوست داشتنی کنه. رینولدز که همه صداها رو هم خودش بازی کرده، خودش با ساتراپی تماس کرفته و خواسته که برا این نقش در نظر بگیردش و واقعا در بازی همه صحنه های کمیک و تراژیک فیلم سنگ تموم گذاشته. من تا تیراژ حتی شک هم نکردم  که رینولدز صدای باسکو و مستر ویسکرز و گوزن هست.  همه صداها به شدت شخصیت پردازی شده اند و هر کدوم یک نقش کامل به حساب میان. از اون ور، جری، درگیری های درونی اش، بزرگسال کودک بودنش و ناهماهنگی های اجتماعی اش به شدت باورپذیر هست. وقتی خانم روانپزشک با دست های بسته  و گریان به پلیس می گه اذیتش نکنید. خیلی بیماره. تماشاگر هم همین احساس رو داره.

 از اون ور، فیلم به جری امکان می ده که برای زندگی خودش تصمیم بگیره و سکانس آخر دیدنیه. نه فقط اینکه صداها بالاخره ساکت می شند که تمام سکانس مسیح رقصان و همه دخترهای کشته شده  نه تنها تماشاگر رو با شوک کمتری از سینما بیرون می فرستند که آدم نمی تونه شادی اش رو از اینکه جری بالاخره به بهشتش می رسه و (البته بهشتش کمی غریب هست، اما خوب بهشت جری هست) رو پنهان کنه!!

پ. ن. تو یه مصاحبه هه، خانم مصاحبه گر به راین رینولدز گفت که آدم همه فیلم می خنده، بعد فکر می کنه که اینکه من انقدر با جری همدلی می کنم، چی درباره من نشون می ده و راین رینولدز جواب می ده. فکر کن که مرجان بالاخره ببینتت (مرجان رو خیلی بامزه مرژان تلفظ می کنه) و بعد از ۵ دقیقه بگه راین می تونه این آدمکش رو بازی می کنه و تو فکر می کنی که چی تو من دیده که به این نتیجه رسیده؟


Still Alice


Directors
Richard Glatzer
Wash Westmoreland

Starring
Julianne Moore
Alec Baldwin

101 min. USA.

یک فیلم بسیار واقعی درباره آلزایمر. اسم فیلم رو خیلی دوست دارم!! الیس استاد زبانشناسی، هنوز الیس هست!! حتی اگر الزایمر زودرس همه توانایی های زبانی اش رو ازش بگیره!!  فیلم یک مستندسازی هنرمندانه است از مراحلی که بیمار و اطرافیانش طی می کنند! بدون اینکه پیاز داغ قضیه رو زیاد کنه، تراژدی اینکه یک استاد زبانشناسی نابغه در کمتر از یک سال، بچه هاش رو فراموش کنه رو به تصویر می کشه. ریچارد گلتزر  خودش در کمی قبل از فیلمبرداری دچار فلج تدریجی شد که کم کم انسان همه توانایی هاش رو از دست می ده و چند روزی بعد از اسکار جولین مور درگذشت!! واش وستمورلند که پارتنر گلتزر در زندگی واقعی هم بود،  در نوشتن فیلمنامه و کارگردانی و همه مراحل بیماری در کنارش بود و شاید دلیل اینکه فیلم بی رحمانه واقعی هست همین باشه!!

جولین مور در یک بازی روان محشر روند مسخ ذهنی الیس رو به تصویر می کشه و کریستین استوارت پا به پاش پیش میاد و همه خصوصیاتی که تا حالا نقطه ضعفش حساب می شده رو به نقطه قوت تبدیل می کنه!  در مقابلش کیت بوزورت و الک بالدوین فقط آدم رو حرصی می کنند!

سخنرانی الیس رو خیلی دوست داشتم هیچوقت شعر 
The Art of Losing
الیزابت بیشاپ رو انقدر واقعی حس نکرده بودم. خیلی زیبا بود. به جز اون هرجا که جولین مور و کریستین استورات با هم رو پرده اند دیدنی هست و این جمله رو از یک دشمن سرسخت
Twilight
ی شنوید!! رابطه مادر دختری شون به شدت خوب از آب درآومده!!





Selma



Director
Ava DuVernay

Starring
David Oyelowo
Carmen Ejogo

128 min. USA

یک فیلم محشر بدون قهرمان پردازی الکی درباره تظاهرات سلما و حق رای سیاهپوستان و کمی هم مارتین لوتر کینگ!!     

اگر آدم کمی هم با کینگ آشنا باشه و شیوه مقاومت بی خشونتش، فیلم همه چیز رو به شدت براش جا می اندازه!! تردیدهای کینگ و اینکه ایا داره راه درستی رو می ره، آیا این جنبش به اون همه کشته و تخریب می ارزه و آیا خون همه بی گناهان سلاخی شده به دست هاش هست یا نه!! 

چیزی که فیلم رو به شدت دوست داشتنی می کنه، این جنبه انسانی کینگ  در مقابل جنبه ملی اش هست و اینکه ته ته دلش می دونه که این وضعیت نمی تونه ادامه پیدا کنه و عقب کشیدنش در این موقعیت امید همه آدم هایی رو که با آرزوی یک زندگی بهتر دارن از جون مایه می گذارند رو نابود می کنه!! آدم نمی تونه اراده این آدم ها رو تحسین نکنه که یک کشور بدوی و نژادپرست رو به جایی رسوندند که امروز یک رییس جمهور رنگین پوست داشته باشه!

کارگردانی محشره!! خانم دوورنی ابایی نداره که خشونت سفید پوست ها رو بدون اغراق و پرده پوشی به تصویر بکشه!! فیلم شبه مستند نیست اما بسیار به زندگی واقعی نزدیک می شه و خیلی جاها مخصوصا تو صحنه های پر جمعیت تظاهرات اصلا به چشم نمیاد!! 

بازیگران عالی اند!! تیم راث در نقش یه فرماندار نژادپرست عوضی حرف نداره! اما ستاره فیلم دیوید اویلواو هست که به شدت به کینگ و ریتم حرف زدنش نزدیک می شه و قدرت و آرامش همزمان رو القا می کنه!!

صحنه تظاهراتی که همه سفید و سیاه و یهودی و مسیحی و پولدار و فقیر جمع می شند و در کنار هم مقابل نیروهای فرماندار می ایستند، حتی با وجود تراژدی که به دنبالش می آد، زیباست. حقیقتش اینه که آدم هایی که واقعا آدم اند برای اندازه گیری حقوق انسانی، از معیارهای رنگ و مذهب و  طبقه اجتماعی استفاده نمی کنند. همین باعث می شه که کشته شدن آقای کشیش، به شدت آدم رو شوکه کنه!! 

این همبستگی باعث می شه که رییس جمهور مربوط که به  کینگ فشار می آورد که این تظاهرات رو کنترل کن قبل از اینکه از دست خارج بشه به جایی می رسه که به فرماندار نژادپرست فیلم بگه محاله بگذارم اسمم در کنار امثال تو در تاریخ بیاد و بالاخره تسلیم میشه!   

همه صحنه های تظاهرات و کتک خوردن ها رو داشتم مثل یک عزادار حرفه ای گریه می کردم! شاید آدم می تونه برای قیام های حقی که به نتیجه نمی رسند هم عزاداری کنه! سلما رو ببینید. باعث می شه  یک لحظه درنگ کنی و فکر کنی  کاش آدم ها یک کم فقط یه کم آدم می شدند. شاید اونوقت رویای همه به واقعیت می پیوست!













Saturday, 11 April 2015

Finally!


بالاخره این مقالهه تموم شد و ارائه شد و من از شدت آدرنالین تا امروز بعد از ظهر نفهمیدم چقدر خسته ام.  


Wednesday, 8 April 2015

بیست دقیقه


بیست دقیقه یعنی
finds out
رو خط بزنی، بنویسی 
learns
از ترس اینکه از ۲۰ دقیقه محتوم تجاوز کنی!!!




Saturday, 4 April 2015

لحظه های چراغانی!!


عاشق این لحظه هایی ام که یهو لامپ بالا سر آدم روشن می شه!!! تو ترجمه یه فعل گیر کرده بودم و همکار نابغه گفت کیوپید!!!!‌وای!!! کیوپید اصلا از مصدر خواستن هاست!! بی جا نیست که هر تیرش که به قلب کسی بخوره، طرف عاشق میشه!!‌ از اون ور، کیوپید خودش عاشق سایکی می شه!! یعنی تمنا عاشق ناخودآگاه و روان و تا مدت ها بدون اینکه چهره اش رو نشون بده با سایکی می مونه! از اون ور،  سایکی  هفت خوان های ونوس رو پشت سر می گذاره که به کیوپید برسه!! به خواهش اش!!!   الان داستان رو حتی بیشتر از قبل دوست دارم!!


 Cupid and Psyche by Antonio Canova

Friday, 3 April 2015

Pacman!!


عاشق این ایده گوگل شدم که برای اول آوریل نقشه هاش رو به پکمن تبدیل کرده! هر آتاری بازی رو کلی نوشتالژیک می کنه!! اگر هنوز سراغش نرفتین، تردید نکنین!!



Time And Relative Dimension in Space

بچه ها در راستای دانشگاه گردی امروز رفتن لندن!! بعد چند تا ای. میل و اس. ام. اس.  به من خبر دادن برات از تاردیس ها عکس می گیریم!!!‌نمی دونم خوشحال باشم که چنین شاگردان معلم دوستی دارم یا در ابراز مقادیر نردی ام احتیاط به خرج بدم از این به بعد؟




Flight suit up!!


یکی به این دوست بنفش جیغ من بگه دختر جان تو که می دونی من کار دارم در حد جام جهانی!! خودت هم که بدتر از منی! خب چرا برمی داری عکس بارنی تو لباس خلبانی برا من می فرستی؟ نمی دونی من نیل ببینم کلا همه کارها رو رها می کنم؟ دفه پیش امتحان کردی حواسم پرت می شه یا نه و یه لیوان شکلات رو کتت خالی شد، خوب بود؟

پ. ن. عکس جایگزین عکس تلویزیون خونه دوست جان شده در راستای رعایت کپی رایت و انتشار عکس های خصوصی!!!! 

Bint



امروز داشتم اخبار می خوندم، متوجه شدم ریشه 
bint
از بنت هست!!! یعنی 
offensive!!!!!!!!!!


پ. ن. در کمال نژادنپرستی! فکر کردم لابد الان عرب ها دارن  هی به هم ای میل. می فرستن به هم که کلمه زبان پرافتخار  ما رو انگلیسی ها چشم چپ وقتی می خوان به خانم ها توهین کنند به کار می برند!!!   


Wednesday, 1 April 2015

Poisson d'avril


امروز بچه ها رو دیوونه کردم از شدت هدف محوری!!! بچه های اول صبح می خواستن بفرستنم خدمت رییس!! گفتند دنبالت می گشته! خیلی جدی گفتم تا قبل از ظهر نمی تونم باهاش حرف بزنم! بعد بچه های ساعت بعد  گیر دادن که یه ماهی رو لباسته!! دوزاری ام  از مواضع اصولی خودش تکون نخورد!! تازه وقتی دیدم ریموند داره از این بادکنک ها زیر صندلی ام جاسازی می کنه، یادم افتاد که 
April Fool's Day!!!
خوبه ایگور دیروز گیر داده بود که فردا بگو امتحان سورپریز داریم! همه گول می خورند!!  خلاصه که امروز رسما رو نرو همه پاتیناژ رفتم!!


پ. ن. تازه بدتر اینکه من کلی تمرین دستم بود و وقتی همه خنده هاشون رو کردن، گفتم خب. حالا آماده شین برای امتحان و ایگور طفلک وقتی برگه ها رو تو دست من دید،  چشم هاش گرد شد که منظورم این نبود!!  چند دقیقه ای گذشت تا فهمیدن امتحانی در کار نیست و ری کلی اوقاتش غر زد که خیلی نامردی بود!!  قیافه اش دیدنی بود!!



یک جمعه نیک!!! خیلی خیلی نیک!!


وقت ندارم. هنوز کمی تا قسمتی مریض ام. هفته دیگه کنفرانس دارم و تمام هفته رو تو جلسه یا سر کلاس گذرونده ام. انقدر دچار کمبود وقت ام که امروز که یادم افتاد جمعه رستاخیز هست و تعطیله، انقدر پریدم هوا و با دمبم گردو شکستم که دمبم الان متورم و دردناک هست کلی!!!  یعنی فکر کن من خوشحالم که یک روز کامل تعطیلم که کار کنم!!! یعنی خداییش خودم الان به  خودم عاقل اندر سفیه نگاه می کنم!!!