Saturday, 19 July 2014

Write Me Well!


  بار اولي كه فيلم رو ديدم فكر كردم سرگرم كننده است. همين! نه فيلمنامه ظريف تام استپرد رو گرفتم و نه ريزه كاری های تاريخی و تاتری اش به چشمم اومد! فكر كنم يكي از استادام بود كه وقتي من يك دل، نه صد دل عاشق خون و خونريزی های دوشس ملفی شده بودم و كلي تاتر گوتيك خوندم، شوخی شوخی بهم كفت نكنه تو بچگی ات مثل وبستر بودی؟ و من بركشتم به شكسپير عاشق و شگفتا كه فيلم فرق كرده بود يا فهم من از فيلم! اين بار غزل ها رو خونده بودم، هملت و اتلو رو دوباره خونی كرده بودم و استاد جون سابق مجبورم كرده بود كه روميو و ژوليت رو دوباره بخونم و به بخش عشق تين ايجري اش اهميت ندم. و وای .......... جه فيلمنامه محشری! جه جودی دنچ معركه ای! چه دانشی از نمايشنامه ها و غزل ها و چه بازی های بی نظيری! هرچند هنوز فكر مي كردم گويينت پالترو يه بچه ننه ننره ولی جفری راش مثل هميشه محشر بود و جوزف فاينس و حتي بن افلك!  بار بعد زودتر رسيد. اين بار ريزه كاری های لباس ها و رقص ها و گلوب محو ام كرد و هربار كه من و ويلی دوست تر شده بوديم، جنبه های از نمايشنامه ها رو می ديدم كه بار اول ندیده بودم. امسال برای کلاس يه قسمت هایی اش رو ديدم و هنوز تازه بود. هنوز زيبا بود. برا اولين بار فكر كردم كه وايولا بايد يه بچه ننه ننر می بود و كارگردان چه انتخاب درستی كرده با بركزيدن گويينت پالترو که هنوز به ننری معروفه! و پالترو نه به خاطر وايولا كه به خاطر بخش هايی كه روميو هست شايستگی اسكاری كه نصيبش شد رو داره! اين بار آخر فيلم رو ديدم و احساس كردم كه خداحافظی ویل و وايولا تم همه ادبيات هست.  ما به هم نمی رسيم. اما تو رويای من می مونی. تو برای من پير نخواهی شد و در همه چيز، هر چيز كه بيافرينم نقش خواهی داشت.  اين بار فكر كردم كه ما هيچ از زندگی شكسپير نمی دونيم. پس چرا كه نه؟ در خيال من از اين به بعد شكسبير همه غزل ها و شب دوازدهم رو در پاسخ به اون جمله اخر وايولا نوشته. من رو خوب بنويس، ويل!                پ
 


No comments:

Post a Comment